PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مي‏آيد از سمت غربت، اسبي که تنهاي تنهاست



گل مريم
2014_11_04, 09:45 PM
مي‏آيد از سمت غربت، اسبي که تنهاي تنهاست
تصوير مردي- که رفته ست- در چشمهايش هويداست
يالش که همزاد موج ست، دارد فراز و فرودي
اما فرازي که بشکوه، اما فرودي که زيباست
در عمق يادش نهفته‏ست خشمي که پايان ندارد
در زير خاکستر او، گلهاي آتش شکوفاست
در جان او ريشه کرده‏ست، عشقي که زخمي‏ ترين‏ست
زخمي‏که از جنس گودال، اما به ژرفاي درياست
در چشم او مي‏سرايد مردي که
شعر رسايش با آنکه کوتاه و ژرف ست،اما در اوج بلند است
داغي که از جنس لاله است در چشم اشکش شکفته ست؟
يا سرکشي‏هاي آتش در آب و آينه پيداست!
هم زين او واژگون‏ست هم يال او غرق خون ست
جايي که بايد بيفتد از پاي زينب، همين جاست
دارد زبان نگاهش، با خود سلام و پيامي
گويي سلامش به زينب، اما پيامش به دنياست:
افتاد امام من از پاي، تا آنکه مردي بتازد
در صحنه‏ هايي که امروز، در عرصه ‏هاي که فرداست
اين اسب بي‏صاحب انگار، در انتظار سواري‏ست
تا کاروان را براند در امتدادي که پيداست


شعر از آقاي محمد علي مجاهدي (پروانه) است.