PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اللّهــم صلّ علــي محمّــد و آل محمّــد و عجّــل فرجــــهم "



یا علی ابن الحسین
2014_09_09, 10:28 AM
2 متن ادبی،شعر و دلنوشته ی شهادت امام موسی بن جعفر الکاظم(ع)

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/14770264579756019456.gif
خورشید در زنجیر

معصومه زارع

میدان، میدان عرضِ اندام باطل است که چشم ها را هراسان کرده و به دل ها اضطراب می پاشد. شهرآشوب از راه می رسد: رسالتی بر دوش دارد و برای مقام امامت، برازنده ترین است. میانه میدان، قد علم می کند. هراس، قلب هارون را در مشت می گیرد و ترس در جان هارون می افتد.
هارون را چه تدبیری کارساز است؛ جز آنکه گمان می کند می تواند خورشید را به زنجیر کشد؟! غافل از آنکه نور این ولایت راستین الهی، از پشت هر حصاری به انجماد ارواح غفلت زده بتابد، گرمای امید را بر دل شیعیان خود خواهد پاشید.
کاظم الغیظ

هارون، تمام قدرت خود را به کار گرفت. می خواست زلال حضور امام کاظم علیه السلام را از تشنگان هدایت دریغ کند، غافل از آنکه، نه می توان دریا را زندانی کرد و نه می شود کهکشان را در تنگنا گذاشت. همه آن افکار، توهمی بیش نبود، مگر می توان خشم کسی را برانگیخت که صبور و بزرگوار از کنار حماقت و جهل او می گذرد و لبخند سرد حکیمانه اش، تن شقاوت او را می لرزاند؟!
هارون، وقتی اینها را می فهمد که خشم، ذره ذره وجودش را فرا می گیرد و در آتش افروخته آن، تمام مکر و زیرکی خود را از دست می دهد؛ آخر امام، حقیقت محضی است که آگاهی اش بر همه خلایق سیطره افکنده و حتی با شهادت خود، فرو ریختن قدرت های پوشالی را رقم می زند.
----------------------------------------------------------------
شکوه یک زندانی

محمد علی کعبی

تلخیِ غربتِ زندان و کامِ شیرین آفتاب؟! دریا و دیوارهای تنگ؟! کوه و غل و زنجیر؟! چه شگفتی ها که این عالم تزاحم، به خود نمی بیند! وقتی که شب، در این میان خانه به خانه نفوذ کند و تمام پنجره ها را ببندد؛ هرچه فریاد را خاموش کند و هرچه تولد را به مرگ نزدیک سازد، جز شما، کیست که مشعل به دست بگیرد و راهی بگشاید در میان این شب آلودگی مسموم؟!
چه شگفت آور است که آسمان سِیری، تلخی غربت زندان را به کام شیرین خود بخرد؛ برای فریاد آزادی و دیوارهای تنگ را برای درهم شکستن بایدهای بی منطق و غل و زنجیر را برای به تصویر کشیدن شکوه یک زندانی!

از صبرت به ما بیاموز!

ای عبدصالح! کمی از نیروی به افسار کشیدن اسب چموش خشمت را به ما ببخش!
شعاع نوری از فانوس دریایی دوراندیشت را به ما ارزانی دار. دست خالی، زانو زده ایم در شب وصالی دیگر، مقابل درهای خانه اجابت باب الحوایج.
دو راهی های احساس و عقل، توانمان را بریده اند. شمایید که زندان را برای مصلحت ما و خرمای زهرآلود را برای آموختن دل دادگی، به جان می خرید.
از آن مردی که تا شما را می دید، به شما و پدرانتان ناسزا می گفت، درمی گذرید؛ تازه، به
مزرعه او رفته و با او مزاح می کنید و سی صد دینار به او کمک مالی می کنید. شمایید که او را به زانو درمی آورید و به مسجد مدینه می کشانید که پشیمان و آزرده، زیر لب تکرار کند: «أَللهُ أعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه» پس فرمودید: کدام کار بهتر بود، مقابله با او یا آنچه من کردم؟
آقا! ما نیز سخت نیازمندِ وسعتِ صبرتان هستیم. امروز شاید بیشتر از دیروز، عرصه تزاحم خشم و رحم است. در این دنیایی که سخت دیوارهایش به هم نزدیک می شوند و شهرها و مرزها و کشورهایش همدیگر را در می نوردند و آرزوها و آمال ساکنانش برهم سبقت می گیرند و تصمیم ها، نقش آفرینان زندگانی های آباد و خرابند، بیشتر از همیشه نیازمندیم که ذره ای از وسعت صبرتان را به ما ببخشایید و عمل کنیم. به آموزه هاتان. بر ما بتابید؛ بر این شب آلودگی مسموم!
پیام کوتاه

ـ غروب غربت آمیخته هفتمین آفتاب ولایت را به تمام آزادگان جهان، تسلیت می گوییم.
ـ ای صبرپیشه سروقامت، ای هفتمین تجلی معجزه کمال! سالروز آزادی ات گرامی باد.
اشارات :: مرداد 1386، شماره 99 - حوزه نت
فدویان امام موسی بن جعفر(ع) بجنورد

یا علی ابن الحسین
2014_09_09, 10:31 AM
شبیه امیرالمومنین (علیه السلام) در کشاکش کوچه های مدینه http://www.shia-news.com/files/fa/news/1393/3/4/62684_725.jpg «کاظم» نامیدند حضرتش را چون پاسخ هر بدی را با نیکی می داد و برای دشمنانش هم لب به نفرین نگشود حتی در «زندان».

بیست ساله بود که با شهادت پدرگرامی اش امام صادق(علیه السلام) به مقام امامت نایل شد و آوازه و شهرت کرامت و علم و حلم و عبادتش همه جا را فراگرفته تا حدی که هارون الرشید هم می دانست که حجت خدا در زمین اوست.خلفای عباسی برایشان سخت بود که حضور آزادانه اش را تحمل کنند. مهدى از خلفای عباسی حضرتش را به عراق طلبید و محبوس گرداند اما به سـبـب مـشـاهـده مـعجزات بسیار جرأت آزارش را نداشن و به مدینه بـرگـردانـد و بعد از آن هادى خلیفه پس از او در حبسش نهاد اما شبی امیرالمؤمنین علیه السلام را در خواب دید که به او فرمود:«فـَهـَلْ عـَسـَیـْتـُمْ اِنْ تـَوَلَّیـْتـُمْ اَنْ تُفْسِدُوا فِى الاَرْضَ وَ تُقَطِّعُوا اَرْحامَکُمْ؟»
چـون بـیـدار شد مـراد آن حضرت را فهمید و امر به آزادی اش کرد؛ پس از آن خلافت به هارون الرشید رسید.

یا علی ابن الحسین
2014_09_09, 10:33 AM
وقتی مامون شیعه گی را از هارون می آموزد
مأمون فرزند هارون الرشید روزی در جمع درباریانش می گوید:«مى دانید چه کسی تشیع را به من تعلیم کرد؟ همه پاسخ می گویند: نه ! به خدا نـمى دانیم ، می گوید: هارون الرشـیـد!
همه با تعجب می گویند: ایـن چـگـونـه بـود وحال آنکه رشید اهل بیت را مى کشت؟ و مأمون پاسخ می دهد: براى مُلک مى کشت زیرا که ملک عقیم است. و ادامه می دهد: من با پـدرم رشـیـد سالى به حج رفتیم وقتى که به مدینه رسید به دربان خود گفت : کـسـى بـر مـن داخـل نـشود مـگـر آنـکـه نـسـب خـود بـاز گـویـد، پـس هرکـه داخل مى شد مى گفت من فلان بن فلانم و تا جد بالاى خود هاشم یا قریش یا مهاجر و یا انـصـار را بـر مـى شـمرد، پس اورا عطایى مى داد و پنج هزار زر سرخ و کمتر تا دویست زر سرخ به قدر شرف پدرانش .

فضل بن ربیع آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! بر در کسى ایـسـتـاده است و اظهار مى دارد که او موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسین بن على بن ابـى طـالب اسـت. من و امین و مؤتمن و سایر سرداران درکنار پدرم ایـسـتـاده بـودیـم؛ روبـه مـا کـرد و گفت : خود را محافظت کنید، یعنى حرکت نالایق نکنید. سپس گفت اذن دهید او را و فقط باید کنار من بنشیند؛ پیرمردى داخل شد که از کثرت بیدارى شب و عبادت زرد رنگ، گران جسم و اما سپیده روى بود و عبادت اورا گداخته بود، همچو مشک کهنه شده و سجود روى و بینى اورا خراش وزخم کرده بود و چون خواست از مرکبش پیاده شود، رشید بانگ زد: قسم به خدا که نه! میا مگر بر بساط من! دربانان از پیاده گشتنش مانع شدند.

یا علی ابن الحسین
2014_09_09, 10:36 AM
ما همه به نظر اجلال و اعظام در اونظر مى کردیم و اوهمچنان بر حمار سواره بـیـامـد تا نزد بساط همه گرد اودرآمده بودند. فرود آمد، و رشید برخاست و تـا آخـر بـسـاط، اورا اسـتـقـبال نمود و رویش و دو چشمش ببوسید و دستش بگرفت و او را به صدر مجلس درآورد و پهلوى خود نشانید و با اوسخن مى گفت و روى به او داشت. از اواحـوال مـى پـرسـیـد، سپـس گـفـت : یـا ابـا الحـسـن ! عـیـال تـو چند نفرند؟ فـرمـود: از پانصد در مى گذرند، گفت : همه فرزندان تواند؟ فـرمود: نه ، اکثرشان موالى و خادمانند اما فرزندان من سى وچند است ، این قدر پسر و این قـدر دخـتـر، گـفـت : چرا دختران را تزویج نمى کنى؟ فرمود: دسترسى آن قدر نیست، گفت: ملک و مزرعـه تو چقدر است؟ فرمود: گـاه حـاصل مى دهد و گاه نمى دهد، گفت: قرضی دارى؟ فرمود: آرى، گفت: چقدر مى شود؟ فـرمـود: حدودا ده هـزار دیـنـار مـى شـود. گـفـت: یـابـن عـم! مـن تورا آن قدر مال مى دهم که پسران را داماد و دختران را عروس و مزرعه را تعمیر کنى.

حضرت او را دعا کرد.آنـگـاه فـرمـود: اى امیـر! خداى ـ عزوجل ـ واجب کرده است بر والیان عهد خود، یعنى ملوک و سلاطین که فقیران امت را از خاک بردارند و از جانب اربابان وامهاى ایشان را بپردازند و صـاحـب عـیـال را دسـتـگـیرى کنند و برهنه را بپوشانند، و به اسیران محنت و تـنـگـدستى، مـحـبـت و نـیـکـى کـنـند و تو اولى از آنان که این کار کنند، گفت :

یا علی ابن الحسین
2014_09_09, 10:38 AM
مى کنم یا اباالحسن ، بعد از آن برخاست و رشید با او برخاست و دو چشمش و رویش ببوسید، پس روى به من و امین و مؤتمن کرد و گفت : یا عبداللّه و یا محمّد و یا ابراهیم ! بروید همراه عمو و سید خـود و رکاب او را بگیرید و او را سوار و جامه هایش را درست و مـشـایـعـتش کنید. پس ما چنان کردیم که پدر گفته بود، و در راه که در مشایعت او بودیم ، حضرت ابوالحسن علیه السلام پنهان روى به من کرد و مرا به خلافت بشارت داد و گفت : چـون مالک این امر شوى با پسرم نیکویى کن، پس بازگشتیم و من از فرزندان دیگر بر پدر جـرأت بـیشتر داشتم. چون مجلس خالى شد با اوگفتم : یا امیرالمؤمنین ! این مرد که بـود کـه تو او را تعظیم و تکریم نمودى و براى اواز جای خود برخاستى و استقبال نمودى و بر صدر مجلس نشاندى و از او پایین تر نشستى ، بعد از آن ما را فرمودى تـا رکـاب اوگرفتیم ؟

یا علی ابن الحسین
2014_09_09, 10:39 AM
گـفت : این امام مردمان و حجت خداست بر خلق و خلیفه او است میان بـنـدگـان. گـفـتـم: یـا امـیرالمؤمنین! این صفتها که گفتى همه از آن توست و در تـو اسـت ، گـفت : من امام جماعتم در ظاهر به قهر و غلبه؛ و موسى بن جعفر علیه السلام امام حـق اسـت واللّه ! اى پـسـرک مـن او سـزاوارتـر اسـت بـه مـقـام رسـول خـدا صلى اللّه علیه وآله و سلم از من و از همه خلق؛ و به خدا که اگر تو در این امر، یـعـنـى دولت و خلافـت با من منازعه کنى سرت که دو چشمت در اوست می برم؛ زیرا که ملک عقیم اسـت.

یا علی ابن الحسین
2014_09_09, 10:41 AM
چـون موسى بن جعفر علیه السلام خـواست از مدینه به جانب مکه حرکت کند رشید فرمود تا کیسه سیاهى در آن دویـسـت دیـنـار کـردنـد وروى بـه (فضل) کرد وگفت : این را نزد موسى بن جعفر بـبر و بگو امیرالمؤمنین مى گوید ما در این وقت دست تنگ بودیم و خواهد آمد عـطـاى مـا بـه تـو بـعـد از ایـن ، مـن بـرخـاسـتـم و پیشرفـتـم و گـفتم : یا امیرالمؤ منین! تـوپـسـرهـاى مـهـاجـران و انـصـار و سـایـر قـریـش و بنى هاشم را و آنانکه نمى دانى حسب و نـسبشان را پنج هزار دینار و مادون آن مى دهى و موسى بن جفعر علیه السلام را دویست دیـنـار مـى دهـى حـال آنـکـه او را اکـرام واجـلال و اعـظام کردى؟
گفت: اسکت لا امّ لک!(خاموش باش بی مادر) اگر من مال بسیار عطا کنم اورا ایمن نباشم از او که فردا بر روى من صـد هـزار شمـشیر از شیعیان وتابعان خود بزند؛ تنگدست و پریشان باشند او و اهلبیتش بهتر است براى من و براى شما از اینکه فراخ باشد دستشان و چشمشان.»

یا علی ابن الحسین
2014_09_09, 10:44 AM
ملعون است كسی كه به برادرش تهمت زند. ملعون است كسی كه به برادرش خیانت كند. ملعون است كسی كه برادرش را (از كجروی) پند و اندرز ندهد.
مرحوم طبرسی در كتاب شریف خود به نام احتجاج آورده است : روزی مهدی عبّاسی با حضور بعضی از علماء اهل سنّت و از آن جمله ابویوسف - كه یكی از علماء برجسته دربار به حساب می آمد، جلسه ای تشكیل داد؛ و حضرت ابوالحسن امام موسی كاظم علیه السلام را نیز در آن جلسه دعوت كرد. امام كاظم علیه السلام پس از ورود، از ابویوسف مطلبی را پرسید؛ ولی او نتوانست جواب سئوال حضرت را بدهد. پس از آن ، خطاب به حضرت كرده و اجازه گرفت تا سئوالی را مطرح كند؟ امام علیه السلام فرمود: آنچه مایل هستی سؤ ال و مطرح كن .
ابویوسف پرسید: درباره حاجی كه در حال احرام باشد، آیا شرعاً می تواند از سایه بان استفاده كند؟ حضرت فرمود: خیر، صحیح نیست . پرسید: چنانچه خیمه ای را نصب كند و داخل آن رود، چه حكمی دارد؟ فرمود: در آن اشكالی نیست . پرسید: چه فرقی بین آن دو وجود دارد؟!
حضرت فرمود: درباره زن حایض چه می گوئی ، آیا نمازهای خود را باید قضا كند یا خیر؟ جواب داد: خیر.
فرمود: آیا روزه های خود را باید قضا نماید؟ گفت : بلی . فرمود: چه فرقی بین نماز و روزه می باشد؟ گفت : در شریعت اسلام حكم آن چنین وارد شده است . امام موسی كاظم علیه السلام فرمود: درباره احكام شخص حاجی در حال احرام نیز چنان وارد شده است . در این لحظه مهدی عبّاسی خطاب به ابویوسف كرد و گفت : ای ابویوسف ! چه كردی ؟ كاری كه نتوانستی انجام دهی ؟!
ابویوسف گفت : او یعنی ؛ امام كاظم علیه السلام - مرا با یك استدلال از پای درآورد.
علی بن ابی حمزه گوید: امام كاظم علیه السلام را دیدم كه مشغول كار و فعالیت در زمین خودش بود به گونه ای كه عرق بر بدنش جاری بود به او عرض كردم فدایت شوم دیگران كجا هستند كه شما اینگونه به زحمت افتادید؟ حضرت فرمودند: ای علی ! كسی كه بهتر از من و پدرم بود با دست خود در زمین كار می كرد. عرض كردم : او چه كسی بود؟
امام علیه السلام فرمود: رسول خدا امیرالمومنین علیه السلام و پدران من همه بادست خود كار می كردند و البته كار كردن عمل پیامبران و جانشینان آنها و بندگان شایسته خداوند است.

یا علی ابن الحسین
2014_09_09, 10:44 AM
اسوه عبادت
احمد بن عبدالله از پدرش نقل می كند كه گفت : نزد فضل بن ربیع (از سران حكومت عباسی) رفتم (در آن وقت كه امام موسی كاظم (علیه السلام) تحت نظر او بود) دیدم بر پشت بام نشسته است ، به من گفت : بیا اینجا به این خانه نگاه كن ببین چه می بینی ؟ رفتم دیدم و گفتم : یك لباس افتاده می بینم ، گفت : خوب نگاه كن ، خوب نگاه كردم ، گفتم : مردی را در حال سجده می بینم . گفت : آیا این مرد را می شناسی ؟ این موسی بن جعفر (علیه السلام) است ، كه شب و روز او را در این حال می بینم ، او نماز صبح را دراول وقت می خواند سپس تعقیب نماز را می خواند تا خورشید طلوع نماید، سپس به سجده می افتد و همچنان در سجده است تا ظهر شود. كسی را وكیل كرده كه وقت نماز را به او خبر دهد، وقتی كه از ناحیه او با خبر می شد كه ظهر شده بلند می شد و بدون تجدید وضو، نماز می خواند (معلوم می شود كه از صبح تا ظهر خوابش نبرده است) وقتی شب می شود پس از نماز عشاء غذائی میل می كند، سپس تجدید وضو نموده به سجده می افتد و همواره در دل شب نماز می خواند تا طلوع فجر. بعضی از مامورین می گفت : بسیار شنیدم كه آن حضرت در دعایش ‍ می گفت :خدایا من از تو می خواستم فراغت و فرصتی برای عبادت تو بیابم ، خواسته ام را برآوردی ، تو را بر این كار حمد و سپاس می گویم . و در سجده خود می گفت : قبح الدنب من عبدك فلیحسن العفو و التجاوز من عندك . زشت است گناه از بنده تو، پس عفو و گذشت نیك از جانب تو می باشد. و از دعاهای معروف او است :
اللهم انی اسالك الراحه عند الموت و العفو عند الحساب خداوندا از درگاه تو آسایش هنگام مرگ و بخشش هنگام حساب را می خواهم.

یا علی ابن الحسین
2014_09_09, 10:46 AM
آفرینش مافوق تصوّر
مرحوم شیخ مفید رحمه اللّه علیه آورده است : امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمود: همانا خداوند متعال دو جهان مرتبط به یک دیگر آفریده است ، كه یكی از آن ها عُلیا و دیگری سُفلی می باشد. و آفرینش تشكیلاتی هر دو جهان را در انسان ایجاد نموده است ؛ همان طور كه این جهان را كروی شكل آفریده است ، همچنین سر انسان را نیز چون گنبد، كروی شكل قرار داده و موهای سر انسان به منزله ستارگان ؛ و چشمانش همانند خورشید و ماه ؛ و مجرای تنفّس او را چون شمال و جنوب ؛ و دو گوش انسان را چون مشرق و مغرب قرار داده است . همچنین چشم بر هم زدن انسان ، مانند جرقّه و برق ، سخن و كلام او مانند رعد و صدای آسمانی ، راه رفتن او همچون حركت ستارگان سیّاره است . همچنین نشست و نگاه انسان همانند إشراف ستارگان ؛ و خواب انسان مانند هبوط آن ها؛ و نیز مرگ او همانند فناء و نابودی آن ستارگان خواهد بود. خداوند كریم در پشت انسان 24 فقره و مهره استخوانی همانند 24 ساعت شبانه روز، و درون او 30 روده به تعداد روزهای ماه قرار داده است ؛ و بدن او را متشكّل از 12 عضو به مقدار حدّ اكثر حمل او در شكم مادر آفریده است . و درون انسان چهار نوع آب وجود دارد كه عبارتند از: آب شور در چشمانش تا در گرما و سرما محفوظ و سالم بماند. آب تلخ در گوش هایش تا جلوگیری از ورود حشرات باشد. آب مَنی در صلب و كمرش تا او را از فساد و دیگر عوارض مصون و سالم نگه دارد. آب صاف در دهان و زبانش تا كمك در جهات مختلف دهان و درون باشد. و به همین جهت هنگامی كه حضرت آدم علیه السلام لب به سخن گشود، شهادت به یگانگی خداوند سبحان داد. همچنین خداوند حكیم انسان را از نفس و جسم و روح آفرید، كه به وسیله نفس ، خواب های مختلف می بیند؛ و جسمش مورد انواع بلاها و امراض ‍ گوناگون قرار می گیرد، كه در نهایت به خاك باز می گردد؛ و روح تا زمانی كه جسم بر روی زمین باشد، با او است و پس از آن جدا خواهد شد.

یا علی ابن الحسین
2014_09_09, 10:47 AM
بد گمانی به شوهر
سلیمان بن عبداللّه حكایت كند: روزی با عدّه ای به منزل حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام وارد شدیم و در حضور آن حضرت نشستیم . پس از لحظاتی ، زنی را كه صورتش به عقب برگشته بود، آوردند و از حضرت خواستند كه او را معالجه نماید. امام كاظم علیه السلام دست راست مبارك خود را بر پیشانی زن و دست چپ را پشت سر او نهاد و سر و صورت او را به حالت طبیعی برگرداند؛ و زن سالم شد. سپس حضرت زن را مخاطب قرار داد و فرمود: مواظب باش بعد از این مرتكب چنین خلافی نشوی . افراد در مجلس سئوال كردند: یا ابن رسول اللّه ! این زن چه كار خلافی را انجام داده ، كه دچار این عقاب شده است ؟ امام علیه السلام فرمود: نباید راز او فاش گردد، مگر آن كه خودش مطرح كند. هنگامی كه از زن سئوال شد كه چه عملی انجام داده بودی ؟ گفت : شوهرم غیر از من همسر دیگری دارد و هر دو در یك منزل هستیم ، در حالی كه هووی من پشت سرم نشسته بود، من بلند شدم تا نماز بخوانم ؛ شوهرم حركت كرد و رفت ، من گمان كردم پیش آن همسرش رفته است ، پس صورت خود را برگرداندم تا ببینم چه می كنند، هوویم را تنها دیدم و شوهرم حضور نداشت . و چون چنین گمان خلافی را نسبت به شوهرم انجام دادم ، به آن مصیبت گرفتار شدم و به دست مبارك مولایم ، آن عقاب برطرف شد و توبه كردم.
منبع :http://www.masume9.blogfa.com/post-187.aspx