PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پرتوى از سيره و سيماى امام على النقى عليه السلام



رهرو
2014_08_26, 05:09 PM
بسم الله الرحمن الرحیم
پرتوى از سيره و سيماى امام على النقى عليه السلام


حضـرت امـام علـى النقـى (ع) ملقب بـه هـادى فـرزنـد امـام جـــواد(ع) در 15 ذى حجه سال 212 هجرى در مدينه به دنيا آمـــد. نام مادر بزرگـوارش , سمانه معروف به سيده است.
آن حضرت و در سوم رجب سال 254 در 42 سالگى در شهر ( سامرا) بر اثر زهرى كه به دسيسه ( معتز) خليفه عباسى تـوسط (معتمد) عباسـى به آن حضرت خـوراندند به شهادت رسيد.
امام هادى پس از شهادت پدر بزرگوارش در محيط پر از خفقان و وحشتى كه متوكل عباسى به وجـود آورده بـود به سختى مى زيست. خليفه غاصب با حمله به ياران امام (ع) و ويران ساختـن قبر حضرت امام حسين (ع) شيعيان رابيش از پيش , دچار رعب و وحشت كرد و امام را از آنان دور ساخت ودستـور داد تا آن بزرگـوار را به سامرا آوردند. متوكل به وسيله يحيى بـن هرثمه, يكى از فرماندهان ارتـش خـود, نامه اى بـراى امام فرستاد و سپاهـى را با يحيـى همراه كرد تا به مـدينه رونـد و خانه امام هادى را بازرسى كنند, بلكه مدركى بجـويند تا آن حضرت را محكوم به تـوطئه و اقـدام عليه دولت كنـد. هرثمه گـويد: سراى امام را بازرسـى كردم و در آن جز قرآن و دعا و كتب علمى چيزى نيافتم.
هـدف متـوكل از احضار امام(ع) به سامرا نزد خـود و يارانش, محو كردن او در حاشيه دربار خلافت بـود تا آن حضـرت را زيـرنظر گيـرد. امام (ع) تـوجه داشت كه سياست ستمگرانه آنان درباره او, روز به روز, تندتر و بيشتر مـى شـود, تا جايـى كه متـوكل در پايان حكومت خود, به علت سعايتها و خبرچينيها بر ضد امام (ع) او را زندانى كرد.
يحيى بـن اكثم به متوكل گفت: دوست ندارم پس از پرسشهاى من از اين مرد چيزى پرسيده شـود, زيرا وقتى آشكار گردد كه او دانشمند است رافضيان تقويت مى گردند.
امام (ع) با كوشـش خستگى ناپذير و فراوان , پايگاههايى مردمى خود را تا سر حد امكان تقـويت مـى كرد تا در برابر مشكلات , نيرويى پايدار به دست آورد و مجهز و آماده باشـد. براى امام هادى (ع) از راههاى پنهانـى و آشكار , مبالغى از بابت خمـس و زكات و خراج مى رسيد كه آنها را در مصالح عمـومى اسلام به مصرف مى رسانيد تا جنبش فرو ننشيند.
قيامهاى علويان

يكى از نگرانيهاى فرمانروايان عباسى در آن روز شورش علويان بود, كه عباسيان در برابر آن موضعى قاطعانه مى گرفتند تا پيـش از رشد و گسترش آن را در نطفه خفه كننـد و بقـايـاى آن را تعقيب نمـوده و از بيـن ببـرند.
در آن هنگام , دولت عباسيان به علت سياست ظالمانه خـود, دچـار ناتـوانـى و گسيختگى شده بـود و از اندك جنبـش علويان به هراس مى افتاد. از ايـن روى مقابل آنان روشى خشـن پيـش مى گرفتند و شورشيان را با بدتريـن شكنجه ها آزار مى دادند.
شورشيان علوى اگر در خـود احساس قدرتى مى كردند و پيروانى فراهـم مىآوردند, در مـى يافتند كه بايد برنامه اى تهيه كنند و نقشه اى طرح نمايند تا بر ضد حكمرانان فاسـد ومنحرف, قيام كننـد. در بيشتر شـورشها با شعار رضا از آل محمـد مردم را فرا مـى خـواندند و منظورشان از آن شعار بهتريـن شخص از آل محمد (ص) بـود و به اعتقاد آنان در آن زمان كسى بهتر از حضرت امام هادى (ع) وجـود نداشت.(1)
موضع امام هادى در باره غاليان

تمامـى ائمه(ع) و شيعيان آنها برخـوردى روشـن و درعين حال قاطع با افراط و تفـرطها داشـته و از كسانـى كه درباره اهل بيت غلـو مى كرده و آنها را به مقام خـدايـى مى رساندند, به شـدت بيزارى مـى جستنـد. امام هادى (ع) فرمـوده است :
كفر بر چهار بنياد استوار يافته است: فسق , غلو, شك و شبهه.ائمه(ع) همواره پافشارى داشتند كه هيچ گونه رابطه و پيوند ميان ايشان و سران غلات وجود ندارد و اعلام مى داشتند كه ايـن سران, بر ايشان دروغ مـى بندند.
غاليان, احاديث را خود وضع مى كردند و آنها را در ميان گفته هاى امامان وارد مى كردند . جعل حديث و نسبت دادن آن به ائمه,از يك سو باعث فراهم آمدن ياران و پيروانى براى آنها مى شد و از سـوى ديگر كمكشان مـى كرد تا در ويران كردن شرع و مشوه كردن آن موفقتر باشند و هميـن ويژگى در تبليغات غاليان, از همه نمايانتر بود.
بـراى هميـن بـود كه ائمه عليهم السلام همواره سعى مى كردند اين جنـبه ها را افشا كرده و نظر خود رادر باره اهل غلو پخش كنند و روايات خويش را بشناسانند.
بر اثر برخـورد حضرت امام صادق (ع) با غاليان , مدتى فعاليت آنها فروكـش كرد, ولـى آنان در زمان امام هادى(ع) دوباره پا گرفتنـد. به نظر مـى رسـد كه آنان , محيط را در دوره امام هادى براى از سر گيرى و علنـى ساختـن تلاشهاى خـود مناسب ديـدنـد و ايـن دعوت آنها, در ميـان دشمنـان اسلام بـا استقبـال رو به رو شـد. از جمله غاليان حسن بن محمد معروف به ابن بابا و محمد بن نصيـر و فارس بـن حاتـم قزوينـى است كه امام هادى آنها را لعنت كرد و ياران خـود و مسلمانان را از تـوطئه ها و نيرنگهايشان بر حذر داشت . محمد بـن نصير قائل به تناسخ و غلـو درباره آن حضرت گرديد و خـود به عنوان فرستاده او, حرامها را حلال مى نمود!امام هادى(ع) نيز طى نـوشته اى به ياران خـود, مسلمانان را از وى بر حذر داشتند.
آن حضرت پس از شهادت پدر بيش از بيست سال در مدينه باقى ماند.مردم به او علاقه فراوان نشان مى دادند و به دورش گرد مـىآمـدنـد و علما و دانـش طلبان در محضـر علاقه فـراوان نشان مى دادند و به دورش گرد مـىآمـدنـد و علما و دانـش طلبان در محضر ايشان جمع مـى شدند. بريحه عباسـى يكـى از ياران متـوكل به او نـوشت: اگر مى خواهى حرمين را از دست ندهى, على بـن محمد (امام هادى) را از آنجا بيرون كن چــرا كه او مردم را به خود فرا مى خـواند وخلق بسيارى از او پيروى مـى كننــد.
مسعودى در مروج الذهب مى نويسد: گروهى از درباريان متوكل به سعايت امام هادى(ع) نزد متوكل پرداخته و به او گفتند كه در خانه اش اموال و سلاح و نامه هاى از شيعيان اوست كه وى را به قيام , دعوت كـرده انـد و او نيز در تـدارك ايـــن كاراست. متوكل نيز عده اى ترك و غير ترك را به سراغ حضرت فرستاد كه دردل شب به خانه اش يورش بردند, او را تنها در خانه يافتند قبايى بافته از مـوى بز بر تـن داشت و در خانه اش چيزى از اثاث و فرش يافت نمى شـد, ملافه اى پشمـى بر سر داشت و آيات قرآنـى مربـوط به وعـد و وعيـد الهى را زير لب تلاوت مـى كرد. حضـرت را به همان سان كه ديده بـودند نزد متوكل بردند و او در حالى به حضور متوكل رسيد كه خليفه مشغول ميگسارى بـود و جام مـى به دست داشت. وقتـى متـوكل حضـرت را ديـد گـرامـى اش داشت و كنار خـود نشانـد. در خانه امام هادى(ع) چيزى از آنچه به او گفته بودند يافت نشده بـود و هيچ بهانه اى هـم نمى شد از امام گرفت. متوكل جامى را كه در دست داشت به حضرت داد حضرت فرمود: اى اميرالمـومنيـن تـو را به خـدا گوشت و خون من هرگز با مى آلوده نشده است , مرا از آن معاف دار. متـوكل ايشان را معاف داشت . آن گاه گفت: برايـم شعر بخـوان. حضرت فرمود: انى قليل الروايه للشعر; مـن چندان گوينده شعر نيستم متوكل گفت : چاره اى جز اين نيست. حضرت چون چنين ديد اين اشعار را كه مشتمل بر ناپايدارى دنيا, مرگ سلاطيـن و ذلت آنان در عالم برزخ است, در آن مجلـس خـواندنـد:

1ـ باتـوا علـى قلل الاجبال تحرسهم * غلب الــرجال فـلــم تنفـعهم القـلل
2ـ واستنزلـوا بعد عز مـن معاقلهم * واسكنـوا حفرا يا بئسمــا نزلــــوا
3ـ ناداهـم صـارخ مــن بعـد دفنهم * ايـن الاســاور و التيــجان والحــلل
4ـايـن الـوجـوه التـى كانت منعمه * مـن دونها تضـرب الاستــار و الكــلل
5ـ فافصح القبر عنـهم حيـن سائلهم * تلك الـوجــوه علـيها الـدود تنـتقل
6ـ قدطال ما اكلوا دهرا و قدشربوا * واصبحوا اليوم بعد الاكل قد اكلوا(2)

ترجمه روان اين اشعار چنيـن است:
1ـ بـرقله كـوهسارها شب را به روز آوردند و مـردان نيرومنـد از آنان پاسـدارى كـردنـد, ولـى قله هـا نتـوانستنـد آنـان را از (مـرگ) بـرهـانند.
2ـ پس از عزت, از جايگاههاى امـن پايين كشيده شدند, و در گودالهاى گور جايشان دادند, وه چه منزلگاه ناپسندى !
3ـ پـس از آن كه به خاك سپرده شـدنـد, فـريادگرى فـريـاد بـرآورد : كجـاست آن دستبنـدهـا, تـاجهاو لبـاسهاى فـاخــر؟
4ـ كجـاست آن چهره هـاى به نـاز و نعمت پـرورده, كه به احتـرامشـان پـرده هـــا مىآويختند؟
5ـ گـور, به جاى ايشان پاسخ داد: بر آن چهره ها , هم اكنون كرمها راه مى روند.!
6ـ روزگارى دراز, خـوردند و نـوشيدنـد , ولـى اكنـون خـود, طعمه(جانوران قبر) شده اند.
تاثير كلام امام (ع) چندان بود كه متوكل به سختى گريست, چندان كه ريشش خيـس شـد و ديگر مجلسيان نيز گريستند!, متوكل دستور داد بساط شـراب را جمع كننـد و امـام را بـا احتـرام به منزل بـاز گـرداننـد.
ايـن گـونه برخـودرها نمونه اى از صدها نوع آزارى است كه خليفه غاصب عباسـى درباره امام هادى(ع) روا مى داشت.
در كتاب (اعيان الشيعه) به نقل از ابى بابويه آمده كه معتمد عباسى, حضرت هادى(ع) را مسموم ساخت. از آن حضرت فرزندانى چون امام حسـن عسكرى (ع) و حسيـن و محمـد و جعفـر و دختـرى به نام عايشه بـر جاى مانـد.(3)

ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــ
پى نوشت ها:
1ـ پيشوايان ما, ص 260.
2ـ احقـاق الحق, ج 12, ص 454. و نيز منتهى الامـال , ج 2, ص 676.
3ـ زندگى دوازده امام , ج 2,ص 417.

برگرفته شده از كتاب سيره وسخن پيشوايان - تاليف محمدعلى كوشاhttp://www.tarbiat.org/ahlul_bayt/bank/12/m_startfrm.htm (http://www.tarbiat.org/ahlul_bayt/bank/12/m_startfrm.htm)