PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معجم لغات قرآن پژوهان



لاله مرداب
2014_08_20, 06:42 PM
besm4




matn18

با سلام خدمت قرآن پژوهان عزیز،-3-16-

از آنجاییکه یادگیری لغات قرآن در ترجمه روان و صحیح بسیار ضروری بنظر میرسد،به یاری خدا تاپیک جدیدی را برای گردآوری لغات

قرآنی آغاز کردیم.دراین تاپیک پست ها به تفکیک صفحه قرار داده میشوند تا مسیر برای دسترسی به لغات آسانتر باشد.امید است که

بتوانیم قدمی هر چند کوچک در راه کاستن از مهجوریت قرآن کریم برداریم.عزیزان علاقمند می توانند ما را در این کار یاری کنند.



توجه: این کار کاملا تحقیقی بوده و حتی المقدور با ذکر منابع تفسیری استفاده شده انجام خواهد شد.ان شاءالله





g0ll

لاله مرداب
2014_08_20, 09:43 PM
http://www.shahrequran.ir/images/smilies/86607066730164663051.gif




لغت
معنی
توضیح


الله
خداوند
اين نام مبارك كه از آن به لفظ جلاله ياد مى شود و 2698 بار در قرآن كريم به كار رفته است ، در اصل اله بوده و همزه آن بر اثر كثرت استعمال حذف شده است و با پيوستن الف و لام به آن به صورت الله در آمده است.الله برترين نام خدايى است كه داراى همه كمالات وجودى است .(تسنیم ج 1)



رحمن

بسیاربخشنده- هستی بخش

خداوند به همه بندگان خودش رحمت دارد. و همين رحمت، موجب ايجاد بندگان و فراهم كردن اسباب رفاه و بندگى آنها است.كافه موجودات از جهات عديده كه به احصا در نيايد مورد رحمت پروردگار عالميان مى‏باشند.(تفسیر سوره حمد امام خمینی)



رحیم
مهربان
رحيم خدايى است كه رحمتى ويژه براى مؤ منان دارد و اين رحمت در برابر غضب اوست . (تسنیم ج1)



حمد
ستایش وسپاس
كلمه حمد بطوريكه گفته اند به معناى ثنا و ستايش در برابر عمل جميلى است كه ثنا شونده باختيار خود انجام داده ، بخلاف كلمه (مدح )(المیزان ج 1ص 30)



رب
پروردگار-تربیت کننده
(رب ) معناى اين كلمه مالكى است كه امر مملوك خود را تدبير كند، پس معناى مالك در كلمه (رب ) خوابيده ،(المیزان جلد اول صفحه 33)



عالَم
جهان
معناى اين كلمه شامل تمامى موجودات مى شود، هم تك تك موجودات را مى توان عالم خواند، و هم نوع نوع آنها را، مانند عالم جماد، و عالم نبات(المیزان ج 1 ص34)



مالک
صاحب اختیار-فرمانروا-پادشاه
مالكيّت خداوند، حقيقى است و شامل احاطه و سلطنت است (تفسیر نور)



یوم
روز
يوم در عرف به معناى پاره اى محدود از امتداد زمان است ؛ كم باشد يا زياد و از اين رو هم بر فاصله بين طلوع و غروب خورشيد اطلاق مى شود و هم بر مقاطع وسيعترى از زمان . در قرآن كريم يوم به معناى ظهور نيز آمده است. (تسنیم ج1)



دین
جزا-محکومیت
معناى دين دو قيد معتبر است : يكى انقياد و خضوع و ديگرى اين كه آن انقياد در برابر برنامه خاصى باشد.



ایّاک
تنها تو را
ضمیر منفصل منصوب



نعبد
بندگی می کنیم
عبد به معناى انسانى است كه مملوك غير باشد.عبادت خدا ارائه و نشان دادن مملوكيت خود به پروردگار است و از اين رو با استكبار جمع نمى شود.(تسنیم)



نستعین
یاری می خواهیم
در استعانت انسان ، خودش كار مى كند و از خدا مدد مى گيرد، ولى در توكل كار را به خدا وا مى گذارد و در مرتبه بالاتر كه تفويض ‍ است عبد اصلا خود و كار خود را نمى بيند تا نوبت به واگذارى آن به خدا برسد .(تسنیم)



اهدنا
هدایت کن ما را
هدايت در لغت به معناى دلالت و ارشاد است و آن دو گونه است : يكى نشان دادن راه دستيابى به مقصد، كه به آن ارائه طريق مى گويند و ديگرى رساندن راهيان به هدف كه از آن به ايصال به مطلوب تعبير مى شود .


صراط
شاهراه
اين كلمه در لغت به معناى طريق و سبيل نزديك بهمند، و اما از نظر عرف و اصطلاح قرآن كريم ، بايد بدانيم كه خدايتعالى صراط را وصف استقامت توصيف كرده ، و آنگاه بيان كرده كه اين صراط مستقيم را كسانى مى پيمايند كه خدا بر آنان انعام فرموده .(المیزان ج 1 ص 44)



مستقیم
راست
معناى صراط مستقيم همان راه استقامت و در برابر راه اعوجاج است . راه معوج آن است كه همراه با تخلف و اختلاف است و صراط مستقيم راهى است كه از اين دو آسيب مصون باشد.(تسنیم)


انعمت
نعمت دادی
آنچه براى حواس ظاهرى يا باطنى و قواى ادراكى يا تحريكى انسان گوارا و ملايم باشد نعمت ناميده مى شود.
نعمت مطلوب در سوره حمد بر اساس دلايل و شواهد قرآنى نعمت ظاهرى نيست ، بلكه نعمت باطنى است.(تسنیم)



مغضوب
عضب شده
مغضوب : معناى واحد همه مشتقات ماده غ ض ب ، شدت در برابر شى ء ديگر است و از اين رو به صخره هاى سخت و متصلب كوه ، بر اثر شدت و صلابتى كه در برابر به كار گيرنده آن دارد، غضبه و به شعله ور شدن نفس انسان و خروج آن از اعتدال به سوى حدت و شدت ،غضب مى گويند .اما غضب در خداى عزيز همان شدت و حدت است كه در كيفر تبهكاران و كافران اعمال مى گردد؛ زيرا انفعال و تبدل حال كه از مراحل پيشين غضب در آدمى است ، در خداى سبحان راه ندارد.(تسنیم)



ضالّین
گمراهان
ضلالت در برابر اهتداء و اضلال در مقابل هدايت است.
خطا، انحراف از حق ، تباه شدن و مانند آن از لوازم ضلالت ، و امورى است كه بر اثر حاصل نشدن اهتداى به مقصود محقق مى شود.(تسنیم) .

گل مريم
2014_08_25, 11:43 AM
سلام و ممنونم لاله مرداب عزیز
تاپیک جالب و مفیدی را ایجاد نمودید.
اجرتون با صاحب قرآن

مطالب این جدول هم از تفسیر مجمع البیان هست.


صفحه یک قرآن کریم




واژه


معنی

ریشه

توضیحی بیشتر



«اعوذ»
«پناه مى‏ برم»
(ع و ذ)
واژه «اعوذ» به‏ معناى «پناه مى‏ برم»، و «استعاذه» به‏ معناى «پناه ‏بردن» است.



«شيطان»
«سركش ،حق ‏ستيز»
(ش ط ن)
واژه «شيطان» در فرهنگ عرب، به هر سركش و حق ‏ستيزى - خواه انسان، خواه حيوان و يا جن - اطلاق مى‏ شود؛ به همين جهت در قرآن شريف «شياطين‏ الجنّ والانس» آمده است.

برخى، شيطان را بر وزن فيعال و مأخوذ از «شطن» به‏ معناى «دورشده» دانسته‏ اند؛ و بعضى ديگر آن را بر وزن «فعلان» و از فعل «شاطه» به‏ مفهوم «باطل شد» گرفته ‏اند. به‏ نظر نگارنده، ديدگاه نخست صحيح است؛ چرا كه در فرهنگ عرب، «شاطن» به‏ معناى «سركش و نافرمان» آمده است: «ايّما شاطن عصاه عكاه» (هر گردنكشى را كه نافرمانى او كند، در غل و زنجير مى‏ كشد و به زندان مى ‏افكند).


«الله»
«خدا»






«رجيم»
«دورشده»
(ر ج م)
واژه «رجيم» بر وزن «فعيل» از «رجم» به‏ مفهوم «دورشده» است.


«الرحمن»

«بخشنده»
(ر ح م)




«الرحيم »

«مهربان»
(ر ح م)




«سميع»
«شنوا»
(س م ع)




«عليم»
«دانا»
(ع ل م)




«حمد»

«سپاس»
(ح م د)
واژه «حمد» با واژه «مدح» و «سپاس»، معنا و مفهومى نزديك دارد؛ معنايى متّضاد با واژه‏ هاى «ذمّ»، «هجا» و «كفران».
در ستايش مقرّر نشده است كه بايد دربرابر نعمت، سپاسگزار شد؛ امّا شكر و سپاس تنها دربرابر نعمت و نيكى قرار دارد.


«لِ»
«برای»





«ربّ»

«پروردگار»
(ر ب ب)
واژه «ربّ» به‏ معناى پروردگار است. امّا معانى ديگرى نيز براى آن آمده است؛ كه عبارتند از:
1. بزرگ و مورد اطاعت و احترام؛
2. مالك؛ چنانكه پيامبر(ص) به فردى فرمود: «أ ربّ غنم أمْ ربّ ابل؟» (تو مالك گوسفندى يا شتر؟)
3. صاحب اختيار؛
4. پرورش ‏دهنده؛
5. اصلاحگر.

يادآور مى‏شود كه واژه «ربّ»، درمورد خداى يكتا به‏ تنهايى بكار مى‏ رود و در ساير موارد با اضافه مى‏ آيد؛ مانند: «ربُ‏ الدّار»، كه به ‏معناى صاحبخانه است.


«عالمين»

«جهانیان»

(ع ل م)
واژه «عالمين» جمع عالم است. البته «عالم» خود نيز جمع است، با اين تفاوت كه از جنس خود مفردى ندارد و به گروهى از خردمندان گفته مى‏ شود. امّا در زبان عامّه، «عالم»، همه پديده‏ ها و موجودات، از جاندار گرفته تا بيجان و انسان و پديده‏ هاى ديگر را دربرمى‏ گيرد. در اين آيه شريفه نيز «عالم» به همين معنا آمده است؛ چرا كه در جايى مى‏ فرمايد: «و ماربُ ‏العالمين؟» ([فرعون گفت‏] و پروردگار جهانيان چيست؟) [موسى(ع) پاسخ داد و] گفت: «قالَ رَبُ‏ السَّماواتِ وَالْاَرْض ِ وَ مابَيْنَهُما ...»(29) (پروردگار آسمانها و زمين و هر آنچه ميان آنهاست...).

گل مريم
2014_08_25, 11:45 AM
ادامه ی صفحه یک قرآن مجید




واژه


معنی

ریشه

توضیح بیشتر



«مَلِك»
«پادشاه، فرمانروا»


واژه «مَلِك» به‏ معناى پادشاه و فرمانروا آمده،
و «مالك» كسى است كه توانايى تصرّف در دارايى خويش را دارد و كسى نمى‏ تواند از تصرّفات شايسته و بايسته او جلوگيرى كند.




«يوم‏ »
«روز»


يوم به‏ معناى «روز» است و «دين» به چند معنا آمده؛ كه عبارتند از:
1. پاداش و كيفر
2. حساب‏
3. فرمانبردارى و پيروى‏


« الدّين»
«پاداش، حساب»


«دين» در اينجا روشن و عبارت است از «پاداش و حساب» ؛



« إِيَّاكَ»
«تنها تو را»






«نعبد»
«مى‏ پرستيم»
(ع ب د)
واژه «نعبد» به‏ معناى «مى‏ پرستيم» است.
پرستش و عبادت در فرهنگ واژه ‏شناسان، به‏مفهوم نهايت خضوع و فرمانبردارى است؛ و هنگامى كه گفته مى‏ شود: «طريقٌ مُعبّد»، يعنى راهى كه بر اثر رفت و آمد بسيار در آن، كوبيده شده است. همچنين به اين دليل به برده «عبد» گفته مى‏ شود كه رام و فرمانبردار صاحب خويش است.



«نستعين»
« يارى مى‏ جوييم»
(ع و ن)
واژه «نستعين» به‏ مفهوم «از تو يارى مى‏ جوييم» آمده است.



«نا»
« ما »






«اهدنا»
« هدايت كن ما را»
(ه د ی)
«اهدنا» يعنى «ما را هدايت كن». هدايت در فرهنگ عرب، به‏ معناى «ارشاد و راه‏نمودن» است
و به كسى كه پيشاپيش مردم حركت مى‏ كند و آنان را راه مى‏ نمايد، «هادى» گفته مى‏ شود.



«صراط»
«راه روشن، راه گسترده »
(ص ر ط)
«صراط» به‏ معناى راه روشن و گسترده است.



« الذين»
« که، کسانی که، آنچنانه ای که(برای خداوند)»






« أنعمتَ»
« نعمت دادی»






«مغضوب»
«مورد خشم واقع شده»
(غ ض ب)
«مغضوب عليهم» كسانى هستند كه خداوند بر آنان خشم گرفته است.
«مغضوب» از ماده «غضب» به‏ مفهوم «شدّت و سختى» گرفته شده است. به همين جهت به سنگ سخت «غضبة» مى‏ گويند.



« غیر»
« بدون،نیست،نه»


واژه " غیر": تغيير به معنى تبديل و تحويل است. [رعد:11]. تقدير آيه چنين است: «مابِقَوْمٍ مِنَ النِّعْمَةِ ما بِاَنْفُسِهِمْ مِنَ الطَّاعَةِ وَ الْعَدْلِ» يعنى: خدا نعمتى را كه براى قومى است به نقمت تبديل نمى‏كند تا آنها آنچه براى خود از عدل و طاعت دارند تغيير بدهند آيه ديگرى نيز چنين است [انفال:53]. در «حسن» گذشت كه اعمال ناشايست سبب نقمت خداوند است [شورى:30].
*** كلمه «غير» گاهى به معنى «لا» و نفى صرف آيد كه در آن اثبات نيست مثل [زخرف:18]. يعنى او در احتجاج فصيح نيست كه تقدير «لامبين» است. گاهى براى اثبات است بمعنى «الّا» مثل [فاطر:3]. كه بمعنى « اِلاَّاللَّه» است. «غير» دائم الاضافه است درمعنى وگاهى درصورت معلوم بودن معنى درلفظ مقطوع الاضافه آيد وآن بواسطه ‏اضافه معرفه نمى‏ شود . از اقرب الموارد فهميده مى ‏شود اصل آن به معنى «سوى» است [هود:50]. سواى او براى شما معبودى نيست.(قاموس قرآن)



« علي»
«بر»






«هم»
«ایشان»






«لا»
«نه،نیست»






«الضّالين»
«گمراهان»
(ض ل ل)

«الضّالين» به‏ معناى «گمراهان» است.
اصل «ضلال»، به ‏معناى هلاك و نابودى است. در قرآن آمده است كه:
«وَ قالُوا اِذا ضَلَلْنا فِى‏الْاَرْض ِ اَاِنَّا لَفى‏ خَلْقٍ جَديدٍ...»(
و [شرك ‏گرايان‏] گفتند: آيا هنگامى كه در زمين نابود [و ناپديد] شويم، [ بازهم ]آفرينش تازه ‏اى خواهيم يافت؟...
و نيز آمده است كه: «... وَ اَضَلَّ اَعْمالَهُمْ»







منبع: تفسیر مجمع البیان

لاله مرداب
2014_08_25, 09:47 PM
qurani3

صفحه: 2 آیات 1-5 بقره



لغت
معنی تحت لفظی
توضیح بیشتر با استفاده از تفاسیر


ذلک
آن
(ذلك) اسم اشاره و(كاف) براى تعظيم مى باشد و نه براى دور؛ نظير اين سخن : (اءنا ذلك الرجل ؛ من همان مردم).


ریب
شک
شكى كه با سوء ظن و تهمت همراه باشد و نگرانی و اضطراب به همراه داشته باشد، ريب ناميده مى شود .


هدیً
هدایت-راهنما
اطلاق هدی بر قرآن (به جاى هادى )نشانه آن است كه اين كتاب ، هم خود عين هدايت است و هم هادى ديگران ، نظير نور كه هم خود روشن است و هم روشنگر


متقین
پرهیزگاران
متقين عبارتند از مؤ منين ، چون تقوى از اوصاف خاصه طبقه معينى از مؤ منين نيست بلكه صفتى است كه با تمامى مراتب ايمان جمع ميشود، مگر آنكه ايمان ، ايمان واقعى نباشد.


یومنون
ایمان می آورند
ايمان ، عبارتست از جايگير شدن اعتقاد در قلب ، و اين كلمه از ماده (ء - م - ن ) اشتقاق يافته ، كانه شخص با ايمان ، بكسى كه بدرستى و راستى و پاكى وى اعتقاد پيدا كرده ، امنيت مى دهد، يعنى آنچنان دلگرمى و اطمينان مى دهد كه هرگز در اعتقاد خودش دچار شك و ترديد نمى شود، چون آفت اعتقاد و ضد آن شك و ترديد است .


غیب
سرّ-پنهان از حوزه ی حواس پنج گانه
لفظ الغيب گرچه با اطلاق خود مطلق غيب را شامل مى شود، ولى چون ايمان به غيب در آيه محل بحث ، در برابر ايمان به وحى و يقين به آخرت آمده است ، مراد از آن ذات اقدس خداوند است كه بارزترين مصداق غيب است.


یقیمون
بپا میدارند
بر پا داشتن حقيقت و روح نماز به اين است كه گذشته از تلفظ اذكار قرائت و كلمات ذكر ركوع ، سجود، تشهد و مانند آن و صرف نظر از هيئتهاى خاص ‍ استوار و انحناى تام و غير تام و نشستن و نظير آن وقطع نظر از تصوير مفاهيم اذكار آن در ذهن ، پيام اصلى آن از وجود لفظى و ذهنى بيرون آيد و به وجود عينى برسد و در محدوده روح نمازگزار متمثل گردد و سپس با سنت و سيرت مستمر او در جامعه جلوه كند و با تبليغ و تعليم و تزكيه نفوس مستعد ديگران ، آنها نيز به عنوان روح متمثل نماز پرورش يابند، تا حقيقت چيزى كه در قرآن مجيد، به عنوان ناهى از فحشا و منكربه عنوان علاج و شفاى درد هلوع و جزوع و منوع بودن انسان طبيعى ست ، در متن جامعه بشرى متمثل گردد.


رزقنا
روزی دادیم
بايد آنچه را انفاق مى كنند روزى خدا بدانند، نه مال خوئد (رزقنا) و اين بينش توحيدى را قرآن كريم به انسانها مى دهد.


ینفقون
انفاق می کنند.
قابل توجه اينكه قرآن نمى گويد: من اموالهم ينفقون (از اموالشان انفاق مى كنند) بلكه مى گويد مما رزقناهم (از آنچه به آنها روزى داديم ) و به اين ترتيب مساءله انفاق را آنچنان تعميم مى دهد كه تمام مواهب مادى و معنوى را در بر مى گيرد.



اُنزِل

نازل شد
واژه «نزول» به معناى «پائین آمدن و وارد شدن از نقطه بلند» است.



الآخره
آخرت-قیامت

آخرت در مقابل اولى و دنياست و مراد از جهان آخرت ، قيامت است كه در آن حساب ، پاداش و كيفر، و حيات طيب و برتر و سعادت ابدى محض و مانند آن است.



یوقنون
یقین دارند
در اين جمله اعتقاد راسخ بخصوص به آخرت را به ايقان تعبير كرده ، و اين بدان جهت است كه بلازمه يقين ، كه عبارتست از فراموش نكردن آخرت ، نيز اشاره كرده باشد، چون بسيار ميشود انسان نسبت بچيزى ايمان دارد و هيچ شكى در آن ندارد، اما پاره اى از لوازم آنرا فراموش مى كند، و در نتيجه عملى منافى با ايمانش انجام ميدهد، بخلاف يقين كه ديگر با فراموشى نميسازد.



علی

بر

كلمه ((على )) معمولا در جائى به كار مى رود كه مفهوم تسلط و علو و استيلاء را مى رساند).((على هدى من ربهم )) اشاره به اينكه هدايت الهى همچون مركب راهوارى است كه آنها بر آن سوارند، و به كمك اين مركب به سوى رستگارى و سعادت پيش مى روند.



مفلحون

رستگاران

واژه مفلح از ريشه فلاح است و معناى اصلى ماده فلح ، چيزى است كه لازم آن رهايى از شرور و دستيابى به خير و صلاح است.







منابع: تفاسیر مبین، نمونه ،المیزان،تسنیم





..gol......

لاله مرداب
2014_10_01, 07:45 AM
...panah..

ص: 3 بقره آیات 6 الی 16






لغت
معنی تحت لفظی
توضیح بیشتر با رجوع به تفاسیر


کفروا
کافر شدند
در كافى از زبيرى از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه گفت : بانجناب عرضه داشتم : وجوه كفر را كه در كتاب خدا آمده برايم بيان بفرما، فرمود: كفر در كتاب خدا بر پنج قسم است ، اول كفر جحود، و جحود هم خود، دو جور است ، سوم كفر بترك دستورات الهى ، چهارم كفر برائت ، پنجم كفران نعمت .



سواءٌ
یکسان،برابر،وسط
کلمه ((سواء)) در اصل مصدر است که در اینجا یکسان بودن دو عمل را نشان میدهد.


انذرت
بیم دادی
انذار كه در برابر تبشير (نويد دادن ) است ، به معناى بيم دادنى است كه با گفتار يا مانند آن صورت مى گيرد.


ختم
مهر نهاد ،بست
ختم در مقابل فتح (آغاز كردن و گشودن شى ء) و به معناى كامل كردن يا رسيدن به پايان آن است.


غشاوه
پوشش، سرپوش
پرده،حجاب
غشاوه از ماده غشی پوشاندن و پیچیدن چیزی است ، غشاوه بر گوش و چشم نهادن یعنی اینکه حق را نبیند و نشنود.


یخادعون
(خدع)فریب میدهند یکدیگر را (مفاعله)
کلمه خدعه بمعناى نوعى نیرنگ است و در واقع«بيان و آشكارساختن خلاف آن چيزى كه در درون و باطن انسان است.(مجمع البیان)


ما یشعر
در نمی یابد، احساس نمی کند.
صل «شعر» به‏معناى «احساس» است؛ و واژه «شاعر» از همين مادّه آمده است؛ چرا كه شاعر به آنچه مى‏سرايد - ازنظر مادّه، هيئت و وزن - آگاهى دارد؛ و «شعور»، نوعى دانش و آگاهى است كه با احساس و پندارپردازى همراه است، و به همين دليل درمورد آفريدگار هستى بكار نمى‏رود.(مجمع الیان)


الیم
دردناک.شدید.
از ریشه الم به معنی درد ، بیماری است.(المعانی)


لا تفسدوا
فساد نکنید
فساد يعني خارج كردن شيئي ازحد اعتدال آن ،پس هرتحريفي در اوامر خداوند و هردور شدني از طريق الهي و نظامي كه براي سعادت بشر آن را وضع كرده است ، منجر مي شود به اختلال درهدفي كه بخاطرآن خلق شده اند، و نظام وظايف مختل و معطل مي شود و بهم مي ريزد وازاين جهت ازفساد نهي شده است ،(اطیب البیان)


السفهاء
ج سفیه-بی خردان
سفاهت معنائى وسیع دارد و داراى مراتبى است مانند سفاهتى که باعث حجر و ممنوعیت از تصرف مى شود و نیز سفاهت کودک قبل از رسیدن به حد رشد و مرتبه دیگرش سفاهت زنى است که هوسران است مرحله دیگرش سفاهت شارب الخمر و مرتبه دیگرش مطلق کسانى است که مورد اعتماد نباشند .


خلوا
خلوت کردند،تنها شدند
- خلوا بهِ و مَعَهُ و اليهِ : با او خلوت كرد و به گفتگو پرداخت(المعانی)


یمد

مدد میدهد، فرصت میدهد

از مادّه و ريشه «مّد» به‏معناى «زياد شدن» است.



یعمهون
سرگردان می شوند.
از «عمه» به‏معناى «سرگردانى» است. سركشى و طغيان، زمينه‏ هایى براى سر درگمى‏هاست. «فى طغيانهم يعمهون»


اشتروا
خریدند،فروختند
منظور از واژه «اشتروا» در اين آيه، خريد و فروش واقعى نيست؛ بلكه معناى ظاهرى آن در گزينش و دوستى مورد نظر است؛ چرا كه خريدار هنگامى كالايى را انتخاب مى‏كند كه آن را دوست داشته باشد؛ و اينان نيز به‏دليل دوست‏داشتن كفر و گمراهى، آن را برگزيدند و از گزينش راه ايمان و هدايت بازماندند.


ربحت

سود کرد
رَبْح : ج أَرْبَاح : آنچه كه سود دهد .




zekr...




م

لاله مرداب
2014_12_05, 09:04 PM
besm9







صفحه چهارم قرآن کریم آیات 17 الی 24 البقره






لغت

معنی

توضیحات تفسیری و مثال



اسْتَوْقَدَ
افروخت،آتش روشن کرد
(وقد)
قرآن در اينجا از جمله استوقد نارا استفاده كرده است ، يعنى آنها براى رسيدن به نور نار استفاده مى كنند آتشى كه هم دود و هم خاكستر و هم سوزش دارد، در حالى كه مؤ منان از نور خالص و چراغ روشن و پر فروغ ايمان بهره مى گيرند.
منافقان گرچه تظاهر به نور ايمان دارند اما باطنشان ، نار است ، و اگر هم نورى باشد ضعيف است و كوتاه مدت



أَضَاءَتْ
روشنایی داد، روشن ساخت
(ضوء)اضاء هم به‏معناى «روشن شد» و هم «روشن ساخت» - يعنى هم لازم و هم متعدّى - آمده؛ امّا در اينجا، معناى دوّم مورد نظر است.



صم
کرانند
صُمٌّ جمع اصم به معناي كر


بکم
لالانند
بُكْم جمع اَبْكَم به معناي لال


عمی
کورانند
عُمْي جمع اَعْمي به معناي كسی که نابیناست.


صَيِّبٍ


صيّبُ باراني است كه با شدت ريزش كند


ظُلُمَاتٍ
تاریکی ها
مقصود از ظلمات كه به صورت جمعي آمده، عبارت است از تاريكي شب، ظلمت تراكم ابرها و ظلمت باريدن باران.


أَصَابِعَ
انگشتان
جمع اصبع یا انگشت


اذان

گوشها

جمع اُذُن



يَكَادُ
نزدیک است.

(کود)



يَخْطَفُ
می رباید.میزند.

(خطف)
( مصدر ) 1 - ربودن بسرعت ربودن چیزی را . 2 - خیره کردن برق چشم را .



مَّشَوْا
راه رفتند.

(مشی)



قَامُوا

ایستادند

(قوم)



جعل

قرار داد

جعل در اين جا به معناى قرار دادن شى ء در حالتى خاص است و زمانى به معناى ايجاد است مانند: (وجعل الظلمات والنور)



فِرَ‌اشًا
بستر گسترده





بِنَاءً


علت تكرار كلمه سماء در جمله (والسماء بناء و انزل من السماء ماء) و نياوردن ضمير به جاى اسم ظاهر آن است كه سمائى كه همچون خيمه اى بر زمين سايه افكنده و مانند سقفى بنا شده است با آسمانى كه محل ريزش باران است فرق دارد. آسمان اولى محل نظام كيهانى و اختران ثابت و سيارى است ولى آسمان دومى همانت جو متراكم بالاى زمين است كه جايگاه ابرهاست .



أَندَادًا



اندادا: انداد جمع ند به معناى مثل و شبيه نيست ، بلكه به معناى چيزى است كه در مقابل شى ءو مخالف آن باشد و ادعاى مماثلت در اعمال و امور نيز داشته باشد ند خدا شامل مى شود آنچه را كه در مقابل خدا قرار گيرد و مخالف اراده او باشد و ادعاى معبود و مطاع بودن نيز داشته باشد


الثَّمَرَ‌اتِ

میوه ها ، محصولات

ثمر عبارت است از هر چيزى كه از چيز ديگر حاصل و متولد شود؛ مطلوب باشد يا نامطلوب و مادى باشد يا معنوى در امور مادى خوراكى باشد يا غير خوراكى


ریب

شک و بدگمانی

نفى ريب (شك توام با افترا) از قرآن يا بدين معناست كه در قرآننبايد شك كرد و يا بدين معنا كه در قرآن هيچ منشا شكى نيست


فَأْتُوا
پس باورید

اتی



ادْعُوا

بخوانید

دعو



النار

آن آتش

غالب مفسران گفته اند: چون در سوره تحريم كه پيش از سوره بقره نازل شده ، كلمه (نار) آمده است : (يا ايها الذين امنوا قوا انفسكم واهليكم نارا وقودها الناس واحجاره ) و مسلمانان نسبت به چنين آتشى آگاهى داشتند، در آيه محل بحث كلمه نار با الف و لام معرفه ذكر شده است



وَقُودُ
هیمه-هیزم

(وقد)مراد از وقود، ماده سوختنى نظير هيزم می باشد، محتمل است آتش زنه يا آتش گيره باشدوسران الحاد، وقود به معناى آتش زنه باشند و گروهى از كافران نيز وقود به معناى هيزم دوزخ باشند


الْحِجَارَ‌ةُ

سنگها

جمع حجر



أُعِدَّتْ
آماده شد

(عدد)از اين كه (اعدت للكافرين ) با فعل ماضى بيان شده معلون مى شود جهنم هم اكنون موجود است ، چنانكه بهشت نيز هم اكنون موجود است و قرآن درباره بهشت نيز مى فرمايد: (اعدت للمتقين )







allahomma25

لاله مرداب
2014_12_08, 07:02 PM
besm19

صفحه پنجم سوره ی بقره آیات 29-25






لغت

معنی

توضیح بیشتر



بَشِّرِ‌
نوید ده، مژده ده
بشارت در عرف عام به معناى گزارش مسرت بخش است ، ليكن در قرآن كريم بر خبر حزن انگيز نيز اطلاق شده است ؛ مانند: (فبشرهم بعذاب اليم )؛ زيرا بشارت به معناى خبرى است كه در بشره (پوست چهره ) اثر مى گذارد، خواه مسرت بخش باشد يا حزن انگيز.



جَنَّاتٍ

باغها
معناى محورى همه مشتقات ماده جن پوشيدگى است جنت نيز باغى است پوشيده به درختان انبوه و درهم فرورفته ؛ چنانكه اهل آن از انظار ديگران مستورند.


أَزْوَاجٌ
همسران
در قرآن كريم بر هر يك از دو همسر (زن و مرد) زوج اطلاق شده و اطلاق زوجه بر زن لغت غير فصيح است . از اين رو در قرآن زوجه، زوجات به كار نرفته مانند: (هم وازواجهم ).


مُّطَهَّرَ‌ةٌ
پاکیزه
همسران بهشتى افزون بر طهارت از آلودگيهاى دنيوى از هر گونه نقص و پليدى باطن نيز پاكند.


خَالِدُونَ
جاودانان(خ ل د)

سرّ خلود:اگر زوال بهشت جايز باشد اندوه انقطاع نعمت، بهشتى را متاثر مى كند. در حالى كه در بهشت تاثر و الم نيست.



لَا يَسْتَحْيِي
(حیّ)ابا و ،ملاحظه ای ندارد.
حيا و استحياء، از حيات ماخوذ است . به اين معنا كه بر اثر شرم و انفعال و احساس قبح ممكن است تغييرى در حيات پديد آيد و مقدارى از آن بكاهد؛ چنانكه گفته مى شود: فلان كس از حيا مرد، هلاك شد، يا آب شد و مانند آن .



مَثَلًا مَّا
مثل ناچیز




بَعُوضَةً
پشه




مَا فَوْقَهَا
بالاتر از آن
چون محور كلام حقارت پشه است و برترى در حقارت به معناى حقيرتر است و ترقى در سير نزولى به رسيدن به پايينتر است ، بنابراين ، معناى فما فوقها در آيه محل بحث اين است كه ، اگر خدا بخواهد براى تبيين مطلب مثلى ذكر كند به كمتر از پشه نيز مثال مى زند، زيرا مراد روشن شدن مطلب در سايه تمثيل است .


فَاسِقِينَ
بدکاران،نافرمانان
فسق به معناى خروج است ، كسى كه از طاعت حق و راه مستقيم او بيرون رود فاسق مى شود.


يَنقُضُونَ
می شکنند، می گسلند
نقض به معناى گسستن ، شكستن ، نكث و فسخ چيزى است كه محكم شده ، و در مقابل ابرام (محكم كردن ) است.


عَهْدَ
پیمان
التزام خاص در برابر خداوند يا شخصى ، بر امرى مخصوص را عهد گويند.


مِيثَاقِ
پیمان محکم
در واژه ميثاق مفهوم قوت ، شدت و محكم كردن نهفته است . پس ‍ ميثاق همان پيمان محكم اطمينان بخش است.


وَيَقْطَعُونَ
قطع می کنند
نقض عهد دو گونه است : گاهى انسان خود عهد را مى گسلد و گاهى رابطه بين خود و عهد را قطع مى كند، يعنى تعهد به عهد ندارد.



ان يُوصَلَ
که پیوند داده شود
قطع كردن آنچه را خداى سبحان به وصل آن امر كرده ، در حقيقت مصداقى از مصاديق نقض عهد است.



خَاسِرُ‌ونَ

زیانکاران
چون عهد الهى كه از راه عقل و فطرت از يك سو و نقل و روايت از سوى ديگر با جان انسانى و شئون علمى و عملى روح وى ارتباط وثيق دارد، تفريق آن اولا و تقطيع آن ثانيا و سرايت آثار مشئوم آن در جامعه بشرى ثالثا چيزى جز به هم زدن تار و پود كالاى معنوى و سرمايه روحى نخواهد بود و اين همان خسارت غير قابل جبران است كه خداوند از چنين خسارتى به صورت اسم ، نه فعل و به صورت حصر ياد كرده ، فرمود: (اولئك هم الخاسرون ).


اموات

مردگان

مراد از اموات در جمله (و كنتم امواتا) هم مى تواند نطفه اى باشد كه در اصلاب و ارحام است و هم مى تواند خاك باشد كه مرحله پيشين نطفه است .


اسْتَوَىٰ
پرداخت
(سوی) با حرف علی یعنی مستولی شد،احاطه و قصد کرد و با حرف الی یعنی تدبیر کرد،پرداخت نمود.


سَبْعَ سموات

هفت آسمان

در روايتى از امام رضا (عليه السلام ) پرسيدند معنی (والسّماء ذات الحبك )چیست؟و حضرت در پاسخ ابتدا دست چپ را پهن كرده ، فرمودند: اين آسمان است ؛ سپس ‍ دست چپ را بالاى دست راست قرار داده ، فرمودند: اين آسمان است ؛ سپس دست چپ را بالاى دست راست قرار داده ، فرمودند: بالاى آسمان اول زمين دوم است و بالاى زمين دوم آسمان دوم است و همين طور تا هفت زمين و هفت آسمان







منبع: تسنیم آیت الله جوادی آملی





allahomma25