PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : درس هفتم تکمیلی ترجمه زبان قرآن(سوره بقره؛ آیه 26)



هندیانی
2014_07_14, 12:54 PM
سلام قرآن دوستان گرامی



besmellah6


امیدوارم حالتون خوب باشه و عبادتهاتون قبول حق.


خب با نام خدا شروع می کنیم به بررسی ادامه آیات سوره ی بقره :

إِنَّ اللَّـهَ لَا یَسْتَحْیِی أَن یَضْرِ‌بَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا ۚ فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّ‌بِّهِمْ ۖ وَأَمَّا الَّذِینَ كَفَرُ‌وا فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَ‌ادَ اللَّـهُ بِهَـٰذَا مَثَلًا ۘ یُضِلُّ بِهِ كَثِیرً‌ا وَیَهْدِی بِهِ كَثِیرً‌ا ۚ وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ ﴿٢٦﴾
همانا خدا پروا ندارد این که بزند مثال چیزی را، پشه، یا آن چه بالاتر آن است ( از نظر ناتوانی).
اما کسانی که ایمان آوردند[در هر حالی که باشند]، پس می دانند، این که آن[مثال] حقیقتی است از نزد پروردگارشان. و اما کسانی که کفر ورزیدند [در هر حالی که باشند]، پس می گویند: چه چیزی را می خواهد خدا با [زدن] این مثال؟
که گمـراه می کند بوسیله ی این[مثال] بسیاری را و هدایت می کند بوسیله ی آن بسیاری را. و حال آن که گمراه نمی کند به وسیله ی آن مگر بدکاران را.


«لايستحيى» از «حيا» و «استحياء» به ‏معناى «باك‏داشتن» و «شرم ‏كردن» گرفته شده است.
«يضرب» از ريشه «ضرب» به‏ معناى «زدن» گرفته شده است؛ و در فرهنگ عرب، درمورد انجام ‏دادن هر كارى با قرائن بكار مى‏ رود؛ براى نمونه: به معامله، مسافرت و تجارت، «ضرب» گفته مى‏ شود.
«بعوضه» به پشه ريز و ناچيز گفته مى‏ شود.

واژه «استحياء» به‏ معناى «حيا كردن» درمورد كارهاى زشت و ناپسندى بكار مى‏ رود كه انسان خردمند از ارتكاب آنها احساس شرمسارى مى‏ كند، آنها را براى خود مايه عيب و عار مى‏ داند، و انجام‏ دهنده آنها را درخور نكوهش مى‏ بيند.
قرآن دربرابر بهانه‏ جويانى كه مثال‏ زدن به جانداران خرد و كوچك را زشت مى‏ پنداشتند، هشدار مى‏ دهد كه اين كار براى تبيين حقايق و ترسيم روشن مفاهيم است و هيچ زشتى و ناپسندى در آن نيست.

عدّه‏ اى نيز «لايستحيى» را به‏ معناى «لايخشى» گرفته ‏اند؛ و نمونه آورده ‏اند كه اين دو واژه در قرآن به يك معنا آمده ‏اند، نظير اين آيه شريفه: «... وَ تَخْشَى‏النّاسَ وَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشاهُ...» (... از مردم حيا مى‏ كنى، درحاليكه خدا سزاوارتر است كه از او حيا كنى...).
يادآور مى ‏شود كه «استحياء» در لغت به‏ معناى سرباززدن از كارى بخاطر ترس از آن است، مبادا كه زشت و ناپسند باشد.

«ما بعوضةً فما فوقها»
از پشه ‏اى و بزرگتر از آن؛ يا به اعتقاد برخى: به پشه ‏اى و بالاتر از آن ازجهت كوچكى و ناچيزى.1

و اما شأن نزول این آیه ی شریف:


1. دو مفسر نامدار - ابن عبّاس و ابن مسعود - درباره شأن نزول اين آيه شريفه مى‏ گويند:
در آيات گذشته، خدا به‏ منظور ترسيم شرايط روحى و اجتماعى منافقان، دو مثال آورد: نخست فرمود: «مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ‏الَّذِى‏اسْتَوْ قَدْ نارَاً...» (وصف آنان همچون كسانى است كه آتشى افروختند...)؛ و ديگر فرمود: «اَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ...»(يا بسان كسانى است كه رگبارى از آسمان... برآنان ببارد).
منافقان هنگامى كه اين دو مثال را شنيدند، گفتند: خدا برتر و بالاتر است از اينكه اينگونه مثالها را بزند؛ و آيات را بدينصورت دروغ انگاشتند. اينجا بود كه اين آيه شريفه فرود آمد كه: «اِنَ‏اللَّهَ لايَسْتَحيى‏...».

2. امّا برخى ديگر ازجمله حسن بصرى مى‏ گويند: هنگامى كه خدا در آيات خويش به عنكبوت و مگس مثال زد، شرك گرايان عرب درمورد آن دو مثال، سخنان ناروا بافتند؛ از اين رو اين آيه شريفه فرود آمد كه: «اِنَ‏اللَّهَ لايَسْتَحيى‏...».
با اين دو بيان، پيام و محتواى آيه اين مى‏ شود كه هرگاه خدا شايسته ديد مسائل پيچيده را در قالب مثال ترسيم كند، در اين روشنگرى خويش از كسى شرم نمى‏ دارد كه به پديده‏ هاى كوچك و ناتوان مثال زند، يا به موجودات و حيوانات غول‏ پيكر.2


دوستانی که در کلاس حضور دارند آیا میتونند بگن که چه نکته هایی در این آیه وجود دارد؟

1) مجمع البیان
2) همان

زنبق بنفش
2014_07_14, 01:29 PM
در این آیه
اَن یضربَ مثلاً ما بعوضةً :ما در اینجا زائده برای تاکید ویا نکره تامه1 وصفت مثلاً
بعوضةً بدل از مثلاً ویا بدل از ما می باشد در ترکیب ما اختلاف وجود دارد

وماذا اراد الله :ماذا اسم استفهام ومفعول به مقدم اراد والله فاعل اراد می باشد

استاد میشه بگید در این آیه فامّا الذین آمنوا امّا چه نقشی دارد؟



1- نکره‌ی محضه‌ (تامه): نکره‌ای است که معنا و مفهوم آن بین افراد جنس خود شایع و انطباق آن بر هر فردی از افراد آن جایز است؛ اسم نکره هنگامی محضه یا تامه به شمار می‌رود که صفتی برای آن ذکر نشده و به نکره‌ی دیگری نیز اضافه نشده باشد.

عزیزانی
2014_07_14, 01:33 PM
ما+اسم باعث شدت اسم میشه
مثلا ما یعنی مثل کوچکی ما فوقها یعنی کوچکتر از آن

بشری
2014_07_14, 01:34 PM
سلام استاد خسته نباشید منظورتون از نکته نکات قواعدی است؟

هندیانی
2014_07_14, 01:37 PM
در این آیه
اَن یضربَ مثلاً ما بعوضةً :ما در اینجا زائده برای تاکید ویا نکره تامه1 وصفت مثلاً
بعوضةً بدل از مثلاً ویا بدل از ما می باشد در ترکیب ما اختلاف وجود دارد

ممنونم زنبق بنفش عزیز
معنی آن چه می شود.


ما+اسم باعث شدت اسم میشه
مثلا ما یعنی مثل کوچکی ما فوقها یعنی کوچکتر از آن
ممنونم عزیزانی عزیز ولی توضیحتون کامل نیست.

سلام بر شما بشری عزیز بله نکات قواعدی یا هر نکته دیگری که به نظرتون میرسد

عزیزانی
2014_07_14, 01:41 PM
بعوضضه اسمی جامد است وبه معنای حشرات ریز بالدار

هندیانی
2014_07_14, 01:45 PM
ممنون عزیزانی عزیز
نکته اینجاست که هر گاه اسم نکره ای بعدش مای زاید بیاید. برای تأکید هست و اسم، معنای شدت و قلت پیدا میکند. مثل: مثلاً ما: مثال خیلی کوچک

عزیزانی
2014_07_14, 01:47 PM
ان یضرب ان حرف مصدری ناصب یضرب فعل منصوب به ان
ان یضرب یا منصوب به نزع خافض یا مجرور به تقدبر من جاره
دراصل بوده من ان یضرب
ما هم حرفی موکد برای مثلا

زنبق بنفش
2014_07_14, 01:53 PM
ما معنایش می شود خیلی ناچیز یا خیلی کوچک وصفت برای مثلاً است مثالی ناچیز
درسته؟

بشری
2014_07_14, 01:55 PM
استاد میشه به ی نکته دیگه هم اشاره کنیم که اول جمله لا یستحی داریم و بعد نکره مثلا اومده و نکره در سیاق نفی افاده عموم میکنه

هندیانی
2014_07_14, 01:59 PM
درسته بعضی ها هم گفتند (ما) نکره موصوفه در محل نصب و مفعول دوم هست یعنی ان یضرب مثلا شیئا من الااشیاء
یا صفت هست برای مثلا
و یا بدل هست و (بعوضه) بدل از (ما)

اما در اینجا تآکید هست.

زنبق بنفش
2014_07_14, 02:01 PM
بشری عزیز میشه بیشتر توضیح بدین من متوجه نشدم-2-08-

هندیانی
2014_07_14, 02:09 PM
استاد میشه به ی نکته دیگه هم اشاره کنیم که اول جمله لا یستحی داریم و بعد نکره مثلا اومده و نکره در سیاق نفی افاده عموم میکنه

ببینید بشری عزیز میتونیم این نکته را بگیم ولی به (لا یستحی) ربط نداره.
مثلا بخاطر ما هست که نفی افاده عموم میکنه یعنی کلا نفی میکند.

خب بریم سراغ (فامّا الذین)
در اینجا (امّا) از ادات شرط هست و برای تأکید تحقق جواب بر سر اسم می آید.
دیگه از خصوصیات (امّا) چی میدونید؟
یه سؤال مگر نگفتیم ادات شرط بر سر جمله فعلیه می آید.
پس چرا (اما) سر اسم می آید؟

هندیانی
2014_07_14, 02:21 PM
همیشه بعد از (امّا) اسم می آید. ولی در اصل (امّا) جایگزین عبارت (مهما یکُن مِن شیء: به معنای هر چه باشد و یا در هر حالتی که باشد) هست. پس ادات شرط سر فعل آمده است.


جواب شرط (امّا) با (ف) می آید
(الذین امنوا) جمله شرط
و (فیعلمون) هم جواب شرط

یعنی پس اما در هر حالتی کسانی که ایمان آوردند پس میدانند که ..

هندیانی
2014_07_14, 02:42 PM
این آیه نکته های زیادی دارد:

مثل: (ما ذا اراد الله) که (ما) اسم استفهام هست در محل رفع مبتدا و (ذا) اسم موصول هست و در محل رفع خبر
یا میتونه یه کلمه باشد در محل نصب مفعول به مقدم برای فعل أراد. یعنی شیء أراد الله

و یا : (بهذا مثلاً یضل) که (یضل) جمله فعلیه هست و (مثلاً) اسم نکره و جمله نقش صفت رو پیدا میکند. و در ترجمه معنای که را می آوریم. یعنی چه چیزی را اراده کرد خدا با این مثال که گمراه می کند ....

(و ما یضل ..) واو یا استیناف هست و یا حالیه

و یا (ما یضل به إلا الفاسقون) که (إلا) از ادات حصر هست و جمله ی قبل آن منفی و جمله ی بعدش مثبت هست غالبا. و میتونیم ترجمه کنیم گمراه نمی کند بوسیله آن (مثال) مگر بدکاران را.
یا بخاطر ال موصول در (الفاسقین) میتونیم ترجمه کنیم آن کسانی را که نافرمانی میکنند.

لاله مرداب
2014_07_14, 02:48 PM
با سلام و ارزوی قبولی طاعات لطفا بفرمایید حرف :ف: در ترجمه فیقولون نقشی دارد یا خیر ؟ در دورههای مترجمی ما همه را به کلمه :پس: در فارسی ترجمه می کنیم:) که از روانی جملات بسیار می کاهد....pa....

هندیانی
2014_07_14, 02:52 PM
با سلام و ارزوی قبولی طاعات لطفا بفرمایید حرف :ف: در ترجمه فیقولون نقشی دارد یا خیر ؟ در دورههای مترجمی ما همه را به کلمه :پس: در فارسی ترجمه می کنیم که از روانی جملات بسیار می کاهد

سلام لاله مرداب عزیز
ممنونم همچنین برای شما

درسته (ف) را به معنای پس میگیریم در مترجمی. ولی (ف) انواع مختلفی داره که بعدا در موردش صحبت میکنیم
در اینجا (ف) رابطه برای جواب شرط هست. و همان معنای پس میدهد.

هندیانی
2014_07_14, 03:00 PM
خب عزیزان برای امروز کافیه
خسته که نشدید.
اگر سؤالی مونده بنویسید بعد جواب میدهیم با هم. إن شاءالله
ممنونم استفاده کردم از صحبتهای شیرینتون.

پس همه با هم دعای فرج را میخوانیم.
التماس دعا





بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ
اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ
يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ

salavat2

عزیزانی
2014_07_14, 03:45 PM
خیلی خوب بود استفاده کردیم اجرکم عندالله
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم...parcham......parcham......parcham...