PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سيد حميرى در حال احتضار چه ديد



و إن یکاد
2014_05_25, 09:20 PM
به نام خدا
سيد حميرى در حال احتضار چه ديد

محدث قمى ((رحمة الله عليه )) در تتمة المنتهى مى نويسد سيد اسماعيل حميرى مردى جليل القدر و عظيم المنزله و از مادحين اهل بيت (عليهم السلام ) است ، سابقه ندارد احدى از اصحاب ائمه حضرت باقر (عليه السلام ) مانند سيد حميرى نشر فضائل امير المؤ منين و اهل بيت طاهرين (عليهم السلام ) را نموده باشد.
علامه امينى قدس سره در جلد دوم الغدير ص 222 در فضيلت و مقام سيد روايتى نقل مى كند كه مضمونش اين است .
حضرت رضا (عليه السلام ) فرمود در خواب ديدم نردبانى داراى صد پله در محلى گذاشته شده از آن بالا رفتم وقتى به آخر نردبان رسيدم وارد قبه سبزى شدم كه خمسه طيبه (عليهم السلام ) در آنجا نشسته بودند مردى در مقابل ايشان ايستاده بود و اين قصيده را مى خواند.


لام عمر و باللوى مربع


طامسة اعلامها بلقع (2)



پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) همين كه مرا مشاهده نمود فرمود: مرحبا پسر جان على ابن موسى الرضا بر پدرت على و مادرت فاطمه و بر حسن و حسين (عليهم السلام ) سلام كن ، سلام كردم فرمود بر شاعر و مادح ما در دنيا سيد حميرى نيز سلام كن . به او هم سلام كرده نشستم . پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود قصيده را بخوان . سيد شروع كرد به خواندن ، وقتى كه به اين شعر رسيد.


و راية يقدمها حيدر


و وجهه كالشمس اذ تطلع


پرچمى است بر دوش على (عليه السلام ) صورت آن آقا همچون خورشيد درخشان است در اين هنگام حضرت رسول و فاطمه زهرا و ديگران دانه هاى اشك از مژگان فرو ريختند به اين قسمت شعر كه رسيد.


قالوا له لو شئت اعلمتنا


الى من الغابة و المفزع


مردم گفتند خوبست براى ما تعيين كنى پس از تو پناهگاه و دادرس ‍ كيست ؟ پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستها را بلند كرده فرمود:
الهى انت الشاهد على و عليهم انى اعلمتهم ان الغاية و المفزع على ابن ابيطالب ((خدايا تو بر من و آنها گواهى كه اعلام كردم به ايشان پناه و فريادرس على بن ابيطالب است )) اشاره نمود به امير المؤ منين (عليه السلام ). چون سيد از خواندن قصيده فارغ شد حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) به من فرمود على ابن موسى اين قصيده را حفظ كند و به خواندنش مداومت داشته باشد بهشت را براى او در عهده مى گيرم . برايم تكرار نمود تا حفظ كردم .
عون مى گويد(3) در مرضى كه به همان مرض سيد فوت شد به عيادتش ‍ رفتم عده اى از همسايگانش كه عثمانى مذهب بودند حضور داشتند. سيد مردى خوش صورت و گشاده پيشانى بود. وقتى من وارد شدم در حال احتضار بود.
در اين موقع نقطه سياهى در پيشانيش هويدا گشت كم كم زياد شد تا تمام صورتش را فرا گرفت . شيعيانى كه حاضر بودند از اين پيش آمد محزون شدند بر عكس ناصبى ها شادمان گرديده شروع به سرزنش كردند. چيزى نگذشت كه از همان محل نقطه سياه ، يك روشنى پديد آمد رفته رفته زياد شد و تمام صورت سيد نورانى گشت . زبان او باز شده شروع به لبخند نمود و اين شعر را در همان حال گفت (4)


كذب الزاعمون : ان عليا


لن ينجى محبه من هنات


قدور بى دخلت جنة عدن


و عفى لى الاله عن سيآتى


فابشرو اليوم اولياء على



و تولوا عليا حتى الممات


ثم من بعده تولوا بنيه


واحدا بعد واحدا بالصفات


دروغ گفتند آنهائى كه خيال مى كنند على (عليه السلام ) دوستانش را از گرفتاريها نجات نمى دهد. سوگند به پروردگار داخل بهشت شدم و بخشيد خداوند گناهان مرا. اينك اى دوستان على شاد باشيد و آن آقا را تا هنگام مرگ دوست بداريد. پس از او فرزندانش را يكايك با صفاتى كه براى آنها معين شده تشخيص دهيد و نسبت به آن بزرگواران نيز ولايت پيدا كنيد.


2- روضات الجنات ، ص 271، ج 12؛ بحار، ص 72؛ تمام قصيده در ص 219؛ الغدير، ج 2 ذكر شده .
3- ج 2 الغدير، ص 274.
4- به نقل ديگرى در ص 273 الغدير مى نويسد سيد وقتى كه تمام صورتش سياه شد سه مرتبه گفت هكذا يفعل باوليائك يا على با دوستان تو اينطور معامله مى شود على جان ، در اين موقع نقطه سفيد پيدا شد.

و إن یکاد
2014_05_25, 09:23 PM
منبع: نام كتاب : آگاه شويم (1)
دوستى و دشمنى با آل پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) چرا؟
نام نويسنده : حسن اميدوار

و إن یکاد
2014_05_25, 10:17 PM
حضرت رضا (عليه السلام ) از آباء گرام خود و آنها از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل كردند كه آنجناب فرمود: روز قيامت حساب شيعيانمان به دست ما داده مى شود كسى كه گناهش بين خود و خدا باشد، ما را نسبت به آن حكومت داده اند هر چه بكنم رد نخواهد كرد. كسى كه مظلمه اى از مردم بر گردن او باشد درخواست مى كنيم ببخشد صاحب مظلمه نيز مى بخشد و هر كس را مظلمه اى بين او و ما باشد ما شايسته تريم به عفو و بخشش .

(1)جلد 15 بحارالانوار، ص 128، جزء اول .