PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : کرامات امام محمد باقر(ع)



مهدی
2013_05_12, 02:03 PM
شفاى نابینا



ابوبصیر از شاگردان برجسته امام باقر علیه السلام بود. او از بینایى محروم بود و از این جهت‏شدیدا رنج مى‏برد. روزى به حضور امام باقر علیه السلام شتافته و از آن حضرت پرسید: آیا شما وارث پیامبر هستید؟
امام: بلى. - آیا رسول خدا صلى الله علیه و آله وارث تمام پیامبران و وارث علوم و دانش‏هاى آنان بود؟
امام: بلى.
- شما مى‏توانید مرده را زنده کنید و کور مادرزاد را معالجه نمایید و از آنچه که مردم در خانه‏هایشان مى‏خورند، خبر دهید؟
امام: بلى. ما همه این‏ها را به اذن خداوند انجام مى‏دهیم.
او مى‏گوید: در این هنگام امام باقر علیه السلام فرمود: اى ابابصیر! نزدیک بیا. من نزدیک حضرت رفتم. آن حضرت با دست مبارک خود روى چشمان مرا مسح نمود. در این حال من خورشید و آسمان و زمین و خانه‏ها و هرچه در شهر بود همه را دیدم.
آن گاه به من فرمود: آیا مى‏خواهى که این چنین باشى و در روز قیامت‏حساب تو مانند بقیه مردم باشد و خداوند هرچه را اراده فرمود، همان شود یا مى‏خواهى به حال اول برگردى و بدون حساب به بهشت‏بروى؟! ابوبصیر گفت: مى‏خواهم به حال اول برگردم.
پیشواى پنجم بار دیگر دست‏بر چشمان ابوبصیر کشید و چشمان او به حال اول برگشت

مهدی
2013_05_12, 02:04 PM
سیرى در ملکوت



جابر بن یزید جعفى مى‏گوید: از امام باقر علیه السلام پرسیدم: مراد از ملکوت آسمان و زمین که به حضرت ابراهیم خلیل الله علیه السلام، ارائه نمودند چیست؟ همان واقعه‏اى که خداوند متعال در قرآن شریف آن را یادآور شده و مى‏فرماید: «و کذلک نرى ابراهیم ملکوت السموات والارض‏» ; «و این چنین ملکوت آسمان‏ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم.» پس دیدم که دست مبارک خود را به جانب آسمان برداشت و به من فرمود: نگاه کن تا چه مى‏بینى؟ من نورى دیدم که از دست آن حضرت به آسمان متصل شده بود، چنانکه چشم‏ها خیره مى‏شد. آنگاه به من فرمود: ابراهیم علیه السلام ملکوت آسمان و زمین را چنین دید. امام باقر علیه السلام در این لحظه دست مرا گرفته و به درون خانه برد. لباس خود را عوض کرده و فرمود: چشم برهم بگذار! بعد از لحظاتى گفت: مى‏دانى در کجا هستیم؟ گفتم: خیر. فرمود: در آن ظلماتى هستیم که ذوالقرنین به آن جا گذر کرده بود. گفتم: اجازه مى‏دهید که چشم‏هایم را باز کنم. فرمود: باز کن اما هیچ نخواهى دید. چون چشم گشودم در چنان تاریکى بودم که زیر پایم را نمى‏دیدم. اندکى رفتیم باز هم فرمود: جابر! مى‏دانى در کجائى؟ گفتم: خیر. امام فرمود: بر سر چشمه‏اى که خضر از آن آب حیات خورده بود، قرار دارى.
آن حضرت همچنان مرا از عالمى به عالم دیگر مى‏برد تا به پنج عالم رسیدیم. فرمود: ابراهیم علیه السلام ملکوت آسمان‏ها را این چنین که تو ملکوت زمین را دیدى مشاهده کرد. …
او ملکوت آسمان‏ها را دید که دوازده عالم است و هر امامى که از ما از دنیا برود، در یکى از این عالم‏ها ساکن مى‏شود تا آنکه وقت ظهور قائم آل محمد صلى الله علیه و آله فرا رسد. امام باقر علیه السلام دوباره فرمود: چشم بر هم بگذار و بعد از لحظه‏اى فرمود: چشم بگشا! چون چشم گشودم خود را در خانه آن حضرت دیدم. آن بزرگوار لباس قبلى خود را پوشید و به مجلس قبلى برگشتیم. من عرض کردم: فدایت‏شوم چه قدر از روز گذشته؟ فرمود: سه ساعت.

مهدی
2013_05_12, 02:05 PM
جنیان در حضور امام باقر (علیه السلام)



امامان معصوم علیهم السلام حجت‏هاى خدایى و پیشوایان هدایت و چراغ‏هاى فروزان در تاریکى‏ها براى تمام اهل دنیا و آخرت هستند. همچنانکه در زیارت جامعه کبیره مى‏خوانیم: «السلام على ائمة الهدى، و مصابیح الدجى، و اعلام التقى و ذوى النهى و اولى الحجى، و کهف الورى، و ورثة الانبیاء، والمثل الاعلى، والدعوة الحسنى و حجج الله على اهل الدنیا والاخرة والاولى; سلام بر امامان هدایت و چراغ‏هاى شب تار و پرچم‏هاى تقوى و صاحبان خرد و دارندگان عقل و پناه مردم و وارثان پیغمبران و مثل اعلا [ى الهى] و [صاحب] دعوت نیکوتر و حجت‏هاى الهى بر اهل دنیا و آخرت و اولى.»
بر این اساس امامان معصوم علیهم السلام براى تمام اهل دنیا از جن و انس و تمام گروه‏ها و ملت‏هاى جهان، حجت الهى و رهبر حقیقى شمرده مى‏شوند.
همچنانکه پیامبر صلى الله علیه و آله بر جن و انس مبعوث شده بود و در آیات ۲۹ تا ۳۱ سوره احقاف این نکته بیان گردیده است، اوصیاى او نیز چنین بودند.
با توجه به این نکات فشرده، در این رابطه ۲ داستان زیر را مى‏خوانیم:

مهدی
2013_05_12, 02:06 PM
الف) سعد اسکاف مى‏گوید: روزى با حضرت باقر علیه السلام کار ضرورى داشتم. به صحن منزل آن حضرت وارد شده و خواستم به داخل اتاق بروم. امام فرمود: «عجله نکن!» من در حیاط منزل امام علیه السلام مدتى جلو آفتاب ماندم… تا اینکه بعد از مدتى با کمال شگفتى دیدم که اشخاصى از اتاق خارج شده و به سوى من آمدند. آنان از کثرت عبادت لاغر شده بودند. به خدا سوگند! سیماى زیبا و معنوى آنان مرا آن چنان شیفته نمود که وضع خود را (ناراحتى در هواى گرم) فراموش کردم. وقتى به محضر حضرت مشرف شدم به من فرمود: «گویا تو را ناراحت کردم.» عرض کردم: آرى! به خدا قسم من وضع خود را فراموش کردم. اشخاصى از نزد من گذشتند که همه یکنواخت‏بودند و من مردمى خوش قیافه‏تر از این‏ها ندیده بودم.

فرمود: اى سعد! آن‏ها را دیدى؟ گفتم: آرى. فرمود: ایشان برادران تو از طایفه جن هستند. عرض کردم: خدمت‏شما مى‏آیند؟ فرمود: آرى مى‏آیند و مسائل دینى و حلال و حرام خود را از ما مى‏پرسند.
ب) ابو حمزه ثمالى مى‏گوید: روزى جهت‏شرفیابى به حضور امام باقر علیه السلام اجازه خواستم، گفتند: عده‏اى خدمت آن حضرت هستند. به همین جهت اندکى صبر کردم تا آن‏ها خارج شوند. پس کسانى خارج شدند که آن‏ها را نمى‏شناختم و به نظرم غریب و ناآشنا مى‏آمدند. اجازه شرفیابى گرفتم، داخل شدم و به حضرت عرض کردم: فدایت‏شوم، الآن زمان حکومت‏بنى امیه است و از شمشیرهاى آن‏ها خون مى‏چکد. (یعنى ورود افراد ناشناس براى شما خطر آفرین است). امام فرمود: اى ابا حمزه! اینان گروهى از شیعیان از طایفه جن بودند و آمده بودند تا از مسائل دینى خود سؤال کنند. آیا نمى‏دانى که امام حجت‏خداوند برجن و انس مى‏باشد؟


———————————-

پایگاه فرهنگی مذهبی شیعه ها