PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقصود از علوم اسلامى چيست؟ درس اول:



گل مريم
2014_02_24, 07:50 PM
besm20

برگرفته از آثار استاد شهيد مرتضى مطهرى

مقصود از علوم اسلامى چيست؟

مقدمه
دراين درس لازم است كه به عنوان مقدمه درباره كلمه ((علوم اسلامى )) اندكى بحث كنيم و تـعـريـف روشـنـى از آن بـدهـيـم تا معلوم گردد مقصود ما از علوم اسلامى چه علومى است و كلياتى كه در اين درسها مى خواهيم بياموزيم درباره چيست ؟

علوم اسلامى را كه اكنون موضوع بحث است چند گونه مى توان تعريف كرد و بنا به هر تعريف ، موضوع فرق مى كند.

1ـ عـلومـى كه موضوع و مسائل آن علوم ، اصول يافروع اسلام است و يا چيزهائى است كه اصول و فروع اسلام به استناد آنها اثبات مى شود، يعنى قرآن و سنت ، مانند علم قرائت ، علم تفسير، علم حديث ، علم كلام نقلى (1)، علم فقه ، علم اخلاق نقلى (2).

2ـ عـلوم مـذكـور در فـوق بـه علاوه علومى كه مقدمه آن علوم است . علوم مقدمه مانند: ادبيات عـرب از صرف و نحو و لغت و معانى و بيان و بديع و غيره ، و مانند كلام عقلى ، و اخلاق عـقـلى ، و حـكـمـت الهـى ، و مـنـطـق ، و اصـول فـقـه ، و رجال و درايه .

3ـ عـلومـى كـه بـه نـحـوى جـزء واجـبـات اسـلامـى اسـت ، يـعـنـى عـلومـى كـه تـحـصـيـل آن عـلوم ولو بـه نـحـو واجـب كـفـائى بـر مـسـلمـيـن واجـب اسـت و مـشـمـول حـديـث نـبـوى مـعـروف مـى گـردد:

طـلب العـلم فـريـضـه عـلى كـل مـسـلم يـعـنـى داشـن طـلبـى بـر هـر مـسـلمانى واجب است . مى دانيم علومى كه موضوع و مـسـائل آنـهـا اصـول و يـا فـروع اسـلامـى اسـت و يـا چـيزهائى است كه به استناد آنها آن اصـول و فـروع اثـبـات مـى شـود، واجب است تحصيل و تحقيق شود، زيرا دانستن و شناختن اصـول ديـن اسـلام بـراى هـر مـسـلمانى واجب عينى است و شناختن فروع آن واجب كفائى است شـنـاخـتـن قـرآن و سـنـت هـم واجـب اسـت ، زيـرا بـدون شـنـاخـت قـرآن و سـنـت شـنـاخـت اصـول و فـروع اسـلام غـيـرمـيـسـر اسـت .
و هـمـچـنـيـن عـلومـى كـه مـقـدمـه تحصيل و تحقيق اين علوم است نيز از باب ((مقدمه واجب )) واجب است ، يعنى در حوزه اسلام لازم اسـت لااقل به قدر كفايت همواره افرادى مجهز به اين علوم وجود داشته باشند، بلكه لازم است همواره افرادى وجود داشته باشند كه دائره تحقيقات خود را در علوم متن و در علوم مقدمى توسعه دهند و بر اين دانشها بيافزايند.




1ـ بعدا گفته خواهد شد كه كلام دو قسم است : عقلى و نقلى ، و فرق اين دو خواهد آمد.
2ـ اخلاق نيز مانند علم كلام دوگونه است : عقلى و نقلى ، و بعدا در اين باره نيز بحث خواهد شد.

گل مريم
2014_02_24, 07:52 PM
اكـنـون مـى گـويـيـم كـه عـلوم ((فـريـضـه )) كـه بـر مـسـلمـانـان تحصيل و تحقيق در آنها واجب است منحصر به علوم فوق نيست بلكه هر علمى كه بر آوردن نـيـازهـاى لازم جـامعه اسلامى موقوف به دانستن آن علم و تخصص و اجتهاد در آن علم باشد بر مسلمين تحصيل آن علم از باب به اصطلاح ((مقدمه تهيوئى )) واجب و لازم است .

تـوضـيـح ايـن كـه اسلام دينى جامع و همه جانبه است ، دينى است كه تنها به يك سلسله پندها و اندرزهاى اخلاقى و فردى و شخصى اكتفا نكرده است ، دينى است جامعه ساز. آنچه كـه يـك جـامـعه بدان نيازمند است ، اسلام آن را به عنوان يك واجب كفائى فرض كرده است مـثـلا جـامـعـه نـيـازمـنـد بـه پـزشـك اسـت ، از ايـنـرو عمل پزشكى واجب كفائى است ، يعنى واجب است به قدر كفايت پزشك وجود داشته باشد، و اگـر بـه قـدر كـفـايـت پزشك وجود نداشته باشد، بر همه افراد واجب است كه وسيله اى فراهم سازند كه افرادى پزشك شوند و اين مهم انجام گيرد.

و چـون پـزشـكـى مـوقـوف اسـت بـه تـحـصـيـل عـلم پـزشـكـى ، قـهـرا (تحصيل ) علم پزشكى از واجبات كفائى است . همچنين فن معلمى ، فن سياست ، فن تجارت ، انـواع فـنـون و صـنـايـع .
و در مواردى كه حفظ جامعه اسلامى و كيان آن موقوف به اين اسـت كـه عـلوم و صـنـايـع را در عـاليـتـريـن حـد مـمـكـن تحصيل كنند، آن علوم در همان سطح واجب مى گردد. اين است كه همه علومى كه براى جامعه اسـلامـى لازم و ضـرورى اسـت جـزء علوم مفروضه اسلامى قرار مى گيرد و جامعه اسلامى هـمـواره ايـن عـلوم را فـرائض تـلقى كرده است . عليهذا علوم اسلامى بر حسب تعريف سوم شامل بسيارى از علوم طبيعى و رياضى كه مورد احتياج جامعه اسلامى است نيز مى شود.

4ـ عـلومـى كـه در حـوزه هـاى فـرهـنگى اسلامى رشد و نما يافته است اعم از آنكه از نظر اسلام ، آن علوم واجب و لازم بوده و يا نه ، و اعم از آنكه آن علوم از نظر اسلام ممنوع بوده است يا نه ، ولى به هر حال در جامعه اسلامى و در ميان مسلمانان راه خود را طى كرده است ، مـانـنـد نـجـوم احكامى (نه نجوم رياضى ) و بعضى علوم ديگر. مى دانيم كه علم نجوم تا آنـجا كه به محاسبات رياضى مربوط است و مكانيسم آسمان را بيان مى كند و يك سلسله پيشگوييهاى رياضى از قبيل خسوف و كسوف دارد، جزء علوم مباح اسلامى است ، و اما آنجا كـه از حـدود مـحـاسـبات رياضى خارج مى شود و مربوط مى شود به بيان روابط مرموز مـيـان حـوادث آسـمـانـى و جـريانات زمينى ، و به يك سلسله غيب گويى ها درباره حوادث زمـيـنـى منتهى مى شود، از نظر اسلام حرام است . ولى در دامن فرهنگ و تمدن اسلامى هر دو نجوم وجود داشته است .(3)

اكـنـون كـه تـعاريف مختلفى از كلمه ((علوم اسلامى )) به دست داديم و معلوم شد كه اين كـلمـه در موارد مختلف در معانى مختلف استعمال مى شود كه بعضى از آن معانى از بعضى ديـگـر وسـيعتر و يا محدودتر است ، بايد بگوييم كه مقصود از علوم اسلامى كه بنا است كـلياتى از آن گفته شود، همان است كه در شماره 3 تعريف كرديم ، يعنى علومى كه به نـوعى از نظر اسلام ((فريضه )) محسوب مى شود و در فرهنگ و تمدن اسلامى سابقه طـولانـى دارد و مـسـلمـانان آن علوم را از آن جهت كه به رفع يك نياز كمك مى كرده و وسيله انجام يك فريضه بوده محترم و مقدس ‍ مى شمرده اند.



3ـ بـراى آشـنـائى با علومى كه در حوزه فرهنگ اسلامى پيدا شد يا راه يافت و رشد كرد رجوع شود به كتاب ((كارنامه اسلام )) تاليف آقاى دكتر عبدالحسين زرين كوب

گل مريم
2014_02_24, 07:54 PM
درايـن درس كـه اوليـن درس مـا اسـت لازم اسـت دانـشـجـويـان عزيز از هم اكنون يك نكته را بـدانند و در پى جستجو و تحقيق بيشتر بر آيند و خويشتن را كاملا مجهز سازند، و آن اين كه فرهنگ اسلامى خود يك فرهنگ ويژه و خاصى است در ميان فرهنگهاى جهان ، با يك روح خاص و يك سلسله مشخصات مخصوص به خود. براى اينكه يك فرهنگ را بشناسيم كه آيا اصـالت و شـخـصـيـت مـسـتـقـل دارد و از روح و حـيـات ويژه اى برخوردار است و يا صرفا التقاطى است از فرهنگهاى ديگر و احيانا ادامه و استمرار فرهنگهاى پيشين است ، لازم است انـگـيـزه هـاى حـاكـم بر آن فرهنگ جهت و حركت ، آهنگ رشد، و همچنين عناصر برجسته آن را زيـر نـظـر بـگـيـريـم اگر فرهنگى از انگيزه هائى ويژه برخوردار باشد، جهت و حركت مـخـصـوص به خود داشته باشد، آهنگ حركتش با آهنگ حركت ساير فرهنگها متفاوت باشد، عـنـاصـر ويـژه اى وارد كـنـد و آن عـنـاصـر بـرجـسـتـگـى خـاصـى داشـتـه بـاشـد، دليل بر اين است كه آن فرهنگ اصالت و شخصيت دارد.

بـديـهـى اسـت كـه بـراى اثبات اصالت يك فرهنگ و يك تمدن ، ضرورتى ندارد كه آن فـرهـنـگ از فرهنگها و تمدنهاى ديگر بهره نگرفته باشد، بلكه چنين چيزى ممكن نيست . هـيـچ فـرهـنـگـى در جـهان نداريم كه از فرهنگها و تمدنهاى ديگر بهره نگرفته باشد، ولى سخن در كيفيت بهره گيرى و استفاده است .

يـك نـوع بـهـره گـيرى آن است كه فرهنگ و تمدن ديگر را بدون هيچ تصرفى در قلمرو خـودش قرار دهد. اما نوع ديگر اين است كه از فرهنگ و تمدن ديگر تغذى كند، يعنى مانند يك موجود زنده آنها را در خود جذب و هضم كند و موجودى تازه به وجود آورد.

فـرهـنـگ اسـلامى از نوع دوم است ، مانند يك سلول زنده رشد كرد و فرهنگهاى ديگر را از يـونـانى و هندى و ايرانى و غير در خود جذب كرد و به صورت موجودى جديد با چهره و سيمايى مخصوص به خود ظهور و بروز كرد و به اعتراف محققان تاريخ فرهنگ و تمدن ، تمدن اسلامى در رديف بزرگترين فرهنگها و تمدنهاى بشرى است .

اين سلول حياتى فرهنگى در چه محلى و به دست چه كسى و از چه نقطه اى [رشد خود را] آغاز كرد؟

ايـن سـلول مـانـند هر سلول ديگر كه در آغاز كوچك و نامحسوس است ، در شهر مدينه ، به وسـيـله شـخـص پـيـامـبـر گـرامـى پـايـه گـذارى شـد، و از عـلوم اسـلامـى نـوع اول آغاز به كار كرد. براى آگاه بيشتر بايد به كتب مربوطه مراجعه كنيد.(4)

ضـمـنـا لازم است ياد آورى شود كه كليات علوم اسلامى به دو بخش ‍ تقسيم مى شود: علوم عقلى و علوم نقلى .

اكنون ما از منطق كه جزء علوم عقلى است آغاز مى كنيم .



4ـ رجـوع كـنـيـد بـه ((كـارنـامه اسلام )) تاليف دكتر زرين كوب و ((تاريخ تمدن اسـلام )) جـرجـى زيـدان ، جـلد سـوم ، و ((خـدمـات متقابل اسلام و ايران )) مرتضى مطهرى ، بخش سوم