PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : داستان حضرت نوح عليه السلام



عتیق
2014_02_18, 05:05 PM
به نام خدا
داستان حضرت نوح عليه السلام
حضرت نوح (عليه السلام ) در قرآن

در قرآن كريم نام حضرت نوح (عليه السلام ) چهل و سه بار ذكر شده است . در بعضى آيات به اجمال و در برخى به تفصيل به قصه نوح اشاره شده است ، ولى در هيچ آيه اى به جزئيات زندگى او پرداخته نشده است ، شايد به اين دليل كه قرآن كريم كتاب تاريخ نيست تا در آن به شرح زندگى افراد بپردازد؛ بلكه قرآن كتاب هدايت است و از امور گذشتگان ، آنچه را كه مايه سعادت مردم است ، متعرض مى شود و به صراحت حق را مشخص مى كند تا مردم ، همان را الگوى زندگى قرار دهند تا در حيات دنيوى و اخروى رستگار گردند. از اين رو به قسمت هايى از قصص انبيا و امت هاى آنان اشاره مى كند تا مردم بفهمند سنت و روش خداى تعالى و سرگذشت امتهاى پيشين چه بوده است تا عبرت بگيرند و حجت بر آنان تمام شود. در شش ‍ سوره از سوره هاى قرآن داستان حضرت نوح (عليه السلام ) به تفصيل آمده است كه آن سوره ها عبارتند از: اعراف ، هود، مؤ منون ، شعراء، قمر و نوح ؛ از همه مفصل تر در سوره هود به نوح پيامبر پرداخته شده است و به عبارت ديگر در بيست و پنج آيه ، يعنى از آيه 25 تا 49 سوره هود درباره حضرت نوح است كه در ادامه به آن مى پردازيم .

عتیق
2014_02_18, 05:05 PM
بعثت و رسالت حضرت نوح (عليه السلام )

اولين پيامبر اولوالعزم و نيز نخستين پيامبر پس از حضرت ادريس ، حضرت نوح (89) است كه داراى شريعت و كتاب بود.
نام اصلى او ((عبدالغفار)) يا ((عبدالملك )) يا ((عبدالاءعلى )) بود. سبب ناميدن آن حضرت به ((نوح )) از اين رو بود كه او ساليان درازى از خوف خدا بر خود يا قوم خود نوحه گرى مى كرده است .
قبل از حضرت نوح (عليه السلام )، افراد بشر يا فرزندان حضرت آدم (عليه السلام ) به صورت يك امت ساده زندگى ميكردند و فطرت انسانى خود را راهنماى زندگى قرار داده بودند، اما به تدريج خوى استكبار در آنان پيدا شد كه منجر به استعباد و برده گرفتن يكديگر انجاميد، به گونه اى كه گروهى بعض ديگر را تحت فرمان خود گرفتند و زيردستان ، مافوق خود را پروردگار خود مى پنداشتند. اين پندار، بذرى بود كه كاشته شد، رشد كرد؛ و در نتيجه به اختلاف شديد طبقاتى و استخدام ضعفا به وسيله اقويا و برده گرفتن قدرتمندان منجر شد. در واقع اختلاف ها و كشمكش ها و خونريزى هاى بشر از آن نقطه شروع شد.
در زمان حضرت نوح (عليه السلام ) فساد در زمين شايع شد و مردم از دين توحيد و سنت عدالت اجتماعى روى گردان شدند و به پرستش بت ها روى آوردند؛ در سوره نوح نام چند بت آن روزگار كه عبارت بودند از: ود، سواع ، يغوث ، يعوق ، نسر ذكر شده است . فاصله طبقاتى روز به روز بيشتر مى شد و آنهايى كه از نظر مال و اولاد قوى تر بودند، حقوق ضعفا را پايمال مى كردند. ستمگران ، زيردستان را به ضعف بيشتر كشانيده و به دلخواه بر آنان حكومت مى كردند.
در اين زمان بود كه خداى تعالى حضرت نوح را با كتاب و شريعت مبعوث كرد؛ تا با بشارت و انذار آنان را به دين توحيد دعوت و از پرستش خدايان دروغين منع كند و مساوات و عدالت را در بينشان برقرار سازد.
اين پيامبر اولوالعزم در سن هشتصد و پنجاه سالگى به پيامبرى مبعوث گرديد و خداوند او را با رسالت خويش به سوى قومش فرستاد. مردم آن عصر غرق در بت پرستى ، خرافات و فساد بودند و به قدرى در عقيده ذلت بار خود لجات مى ورزيدند كه حاضر بودند بميرند ولى لطمه اى به عقايدشان نخورد، به گونه اى كه فرزندان خود را نزد نوح مى آوردند و به آنان سفارش مى كردند كه مبادا سخنان اين پيرمرد را گوش كنيد، اين پير شما را فريب مى دهد.
بعضى ديگر از آن قوم نادان و لجوج ، دست فرزند خود را گرفته و نزد نوح مى آوردند و به او مى گفتند: ((از اين مرد بپرهيز كه مبادا تو را گمراه كند. اين وصيتى است كه پدرم به من كرده و من نيز اكنون همان سفارش را به تو مى كنم (90))).



89- نسبت حضرت نوح (عليه السلام ) را مورخين چنين ذكر كرده اند: نوح بن لمك بن متوشلخ بن اخنوخ (ادريس ) بن مهلائى بن فينان بن انوش بن شيث بن آدم .
90- مجمع البيان ، ج 10، ص 361.

عتیق
2014_02_18, 05:06 PM
قرآن كريم درباره مقابله مردم در برابر دعوت حضرت نوح (عليه السلام ) چنين مى فرمايد:
جعلوا اءصابعهم فى آذانهم و استغشوا ثيابهم و اءصروا واستكبروا استكبارا(91)؛
(([من هر وقت آنها را دعوت كردم تا بر آنها ببخشايى ] انگشتان خود را در گوشهايشان مى كردند و لباس هاى خويش بر سر مى كشيدند و (بر مخالفت و عناد) اصرار مى كردند و به شدت تكبر مى ورزيدند)).
اشراف كافر قوم نوح (عليه السلام ) نزد آن حضرت آمدند و در پاسخ دعوت او گفتند: ما تو را جز بشرى چون خود نمى بينيم . كسانى را كه از تو پيروى كرده اند جز گروهى اراذل ساده لوح نمى بينيم . تو نسبت به ما هيچ برترى ندارى ، بلكه تو را دروغگو مى دانيم .
نوح در پاسخ گفت : ((اگر من دليل روشنى از پروردگارم داشته باشم و از نزد خودش رحمتى به من داده باشد، آيا باز هم رسالت مرا انكار مى كنيد؟ اى قوم ! من به خاطر اين دعوت ، اجر و پاداشى از شما نمى خواهم ، پاداش ‍ من تنها بر خداست . من آن افراد اندك را كه ايمان آورده اند به خاطر شما ترك نمى كنم ، چرا كه اگر آنها را از خود برانم ، در روز قيامت در پيشگاه خدا از من شكايت خواهند كرد، ولى شما را قومى نادان مى نگرم (92))).
((ماءموريت من آن است كه رسالت ها و پيام هاى پروردگار خود را به شما ابلاغ كنم و شما را نصيحت كنم )).
((آيا تعجب مى كنيد كه تذكرى از پروردگارتان به وسيله مردى از جنس ‍ خود براى شما آمده است ، كه شما را بيم دهد تا پرهيزكارى كنيد و شايد مورد رحمت قرار گيريد(93))).
حضرت نوح گاهى به دليل هاى بزرگ و نشانه هاى الهى در وجود خود يا ساير موجودات اشاره مى كرد و مى فرمود: ((به آنان گفتم : از پروردگار خويش آمرزش بخواهيد كه او بسيار آمرزنده است ، تا باران هاى پر بركت آسمان را پى در پى بر شما فرستد و شما را با اموال و فرزندان فراوان كمك كند و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيارتان قرار دهد! چرا شما براى خدا عظمت قائل نيستيد؟! در حالى كه شما را در مراحل مختلف آفريد (تا از نطفه به انسان كامل رسيديد) آيا نمى دانيد چگونه خداوند هفت آسمان را يكى بالاى ديگرى آفريده است ، و ما را در ميان آسمان ها مايه روشنايى ، و خورشيد را چراغ فروزانى قرار داده است ؟! و خداوند شما را همچون گياهى از زمين رويانيد، سپس شما را به همان زمين باز مى گرداند و بار ديگر شما را خارج مى سازد! و خداوند زمين را براى شما فرش ‍ گسترده اى قرار داد تا از راه هاى وسيع و دره هاى آن بگذريد(94)!)).
به هر حال چون گفتگو ميان حضرت نوح (عليه السلام ) با آن قوم سركش ‍ بسيار بالا گرفت و سخن مستدل و دليلى در برابر گفتار خيرخواهانه نوح نبود، لجاجت و عناد كردند و به تدريج شروع به تهديد كردند. سرانجام گفتند: ((اى نوح ! جدال را با مال از حد گذراندى . اكنون اگر راست مى گويى آن عذابى كه ما را از آن بيم مى دهى بياور(95))). و بار ديگر گفتند: اى نوح ! اگر دست از اين گفتارت بر ندارى و بس نكنى سنگسار خواهى شد(96).
آنان از پيش نوح برخاستند و با تاءكيد و عناد بيشترى به مردم مى گفتند: ((مردم به خاطر حرفهاى نوح از معبودان خويش : ود، سواع ، يغوث ، يعوق و نسر دست برنداريد(97))).


91- نوح / 8.
92- هود / 31 - 21.
93- اعراف / 63 - 60.
94- نوح / 20 - 10.
95- هود / 29.
96- شعراء / 115.
97- نوح / 22.

عتیق
2014_02_18, 05:07 PM
آزار و اذيت هاى قوم لجوج نوح (عليه السلام )
در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: گاهى مردم ، آن حضرت را به قدرى كتك مى زدند كه سه روز تمام به حال بى هوشى مى افتاد و از گوش وى خون جارى مى شد(98).
مرحوم طبرسى (ره ) در مجمع البيان گفته است كه حضرت نوح نهصد و پنجاه سال شب و روز مردم را به سوى خدا دعوت كرد، ولى سخنان او در آن مردم اثرى نداشت ؛ گاهى آن قوم به قدرى او را مى زدند كه بى هوش ‍ مى شد و وقتى به هوش مى آمد مى گفت : اللهم اهد قومى فانهم لايعلمون ؛ خدايا قوم مرا هدايت كن چرا كه آنان ناآگاه هستند(99).
از وهب نقل شده است : نوح (عليه السلام ) سه قرن تمام مردم را به خدا دعوت كرد كه هر قرنى سيصد سال بود. اين مدت كه نهصد سال مى شد، پنهان و آشكار دعوت خود را ابلاغ مى كرد ولى آن مردم جز بر طغيان و سركشى نيفزودند و هر قرنى كه مى آمد، مردم آن قرن سركش تر از قرن پيش ‍ بودند تا جايى كه مردم دست كودكان خود را مى گرفتند و آنها را بالاى سرنوح مى آوردند و به آنان سفارش مى كردند و مى گفتند: اگر پس از من زنده ماندى مبادا از اين ديوانه پيروى كنى . سپس در ادامه مى گويد: آن مردم به نوح حمله مى كردند و او را چنان مى زدند كه از گوش هاى آن حضرت خون مى آمد و بيهوش مى شد. در اين وقت او را برداشته در خانه اى مى انداختند، يا در حال بيهوشى بر در خانه اش گذارده و مى رفتند(100). از قرآن كريم به خوبى استفاده مى شود كه آزار و اذيت آنان به آن حضرت شديد و سخت بوده است ؛ زيرا در سوره انبيا و صافات مى فرمايد: ... نوح و خاندانش را از اندوه و محنت بزرگ نجات داديم (101))). مفسران مى گويند كه منظور از اندوه بزرگ ، همان آزار و اذيت هاى بسيارى است كه مردم به وى مى كردند. در سوره قمر نيز مى فرمايد كه نوح دعا كرد و گفت : ((پروردگارا! من مغلوب و از پا افتاده هستم ، تو ياريم كن (102))).
در سوره شعرا هم اين گونه به درگاه خداى رحمان استغاثه كرد و گفت : ((پروردگارا! اين قوم مرا تكذيب كردند، پس ميان من و ايشان گشايشى ده و مرا با مردمان با ايمانى كه با من هستند از دست اينان نجات ده (103))).


98- كمال الدين ، ص 79.
99- مجمع البيان ، ج 4، ص 433.
100- هماتن ، ج 4، ص 435.
101- انبياء و صافات / 76.
102- قمر / 10.
103- شعراء / 117 و 118.

عتیق
2014_02_18, 05:08 PM
نفرين حضرت نوح (عليه السلام )
چنانكه قرآن كريم تصريح مى كند: مدت نهصد و پنجاه سال نوح پيغمبر در بين آن مردم بود و به تبليغ دين و دعوت آنان به سوى خداى سبحان مشغول بود و براى پيشرفت اين آيين ، آسايش را از خود گرفته بود و شب و روز، آشكار و پنهان و وقت و بى وقت ، حقايق را به آنان گوشزد مى كرد و مردم را به ايمان به خدا و روز جزا و فضيلت و تقوى دعوت مى كرد. اما با گذشت مدت طولانى و افزوده شدن طغيان و عناد مردم ، كم كم به حال ياءس و نااميدى افتاد و به جز همان افراد انگشت شمارى كه به او ايمان آورده بودند، از ديگران ماءيوس گرديد؛ بخصوص كه وحى الهى نيز به اين ياءس و نااميدى وى كمك كرد؛ زيرا خداوند متعال به او خبر داده بود كه : ((از قوم تو جز همين افرادى كه ايمان آورده اند كسى ايمان نخواهد آورد، به همين جهت از كارهايى كه مى كنند، ناراحت مباش (104))).
حضرت نوح (عليه السلام ) چون از ايمان آوردن آنان ماءيوس شد و آن همه لجاج و عناد و آزار و اذيت را ديد، ايشان را به سخنى نفرين كرد و گفت : ((...پروردگارا! هيچ يك از كافران را باقى مگذار، زيرا اگر از آنان كسى را باقى بگذارى ، بندگانت را گمراه ساخته و جز فرزندان بدكار و كافر از آنان به وجود نمى آيد(105))).
خداوند متعال دعاى نوح را مستجاب كرد و عذاب را بر آن مردم ستمگر نازل كرد و فرمان به غرق شدن آنان داد. اما نخست نوح بايد كشتى مناسبى براى نجات مؤ منان بسازد تا هم مؤ منان در مدت ساختن كشتى در مسير خود ورزيده تر شوند و هم بر غير مؤ منان اتمام حجت گردد.


104- هود / 36.
105- نوح / 26 و 27.

عتیق
2014_02_18, 05:08 PM
كشتى نوح (عليه السلام )
((به نوح فرمان داديم كه كشتى بسازد، در حضور ما و طبق فرمان ما(106))).
از كلمه ((فرمان ما)) چنين استفاده مى شود كه نوح چگونگى ساختن كشتى را نيز از فرمان خدا آموخت و بايد هم چنين باشد؛ زيرا نوح پيش ‍ خود نمى دانست ابعاد عظمت طوفان آينده چه اندازه است تا كشتى خود را متناسب با آن بسازد و اين وحى الهى بود كه او را در - بهترين كيفتها يارى مى كرد و همچنين استفاه مى شود كه ساختن كشتى تا آن روز بى سابقه بوده است .
در پايان نيزبه نوح هشدار مى دهد كه از اين به بعد ((درباره ستمگران شفاعت و تقاضاى عفو مكن چرا كه آنان محكوم به عذابند و مسلما غرق خواهند شد(107))).


106- هود / 37.
107- همان .

عتیق
2014_02_18, 05:09 PM
تمسخر قوم نوح از ساختن كشتى
نوح (عليه السلام ) بنابر دستور الهى دست به كار ساختن كشتى شد و با تهيه ى تخته ، ميخ و چوب و با اشراف فرشتگان الهى ، آن ها را به هم متصل مى ساخت و به سرعت كشتى را آماده مى كرد.
قوم نوح كه منطق درستى در برابر نوح نداشتند و درصدد بودند تا به هر نحو نوح را بيازارند، بهانه جديدى براى آزار آن حضرت يافتند و زبان به تمسخر او گشودند. هر كس به نحوى او را سرزنش و استهزا مى كرد. آنان نه تنها يك لحظه هم با دعوت نوح جدى برخورد نكردند، حتى دست كم احتمال هم ندادند كه ممكن است اصرار نوح و دعوت هاى مكرر او از وحى الهى سرچشمه گرفته باشد و مساءله طوفان و عذاب حتمى باشد. از اين رو چنان كه عادت همه افراد مستكبر و مغرور است به استهزا و تمسخر ادامه دادند. ((و هر زمان كه گروهى از اشراف قومش از كنار او مى گذشتند و او و يارانش را سرگرم تلاش براى آماده ساختن چوب ها و ميخ ‌ها و وسايل كشتى سازى مى ديدند مسخره مى كردند و مى خنديدند و مى گذشتند(108))).
يكى مى گفت : اى نوح ! گويا ادعاى پيامبرى نگرفت سرانجام ، نجار شده اى ؟!
كسى مى گفت : پيرمرد را تماشا كن ! آخر عمرش به چه روزى افتاده است ؟ حالا مى فهميم كه اگر به سخنان او ايمان نياورديم ، حق با ما بود چون اصلا عقل درستى ندارد؟!
ديگرى مى گفت : كشتى مى سازى ، بسيار خوب ، پس دريايش را هم بساز! هيچ عاقلى ديديد در وسط خشكى كشتى بسازد؟!
بعضى ديگر مى گفتند: كشتى به اين بزرگى را براى چه مى خواهى ؟! حداقل كوچك تر بساز كه اگر بخواهى به سوى دريا بكشى براى تو ممكن باشد!
اين حرف ها را مى زدند و مى خنديدند. اين موضوع در خانه ها و مركز كارشان سوژه بحث ها شده بود و با يكديگر درباره نوح و كم فكرى پيروانش ‍ سخن مى گفتند!
نوح در پاسخ تمسخر آنان مى گفت : اگر شما امروز ما را مسخره مى كنيد، روزى خواهد آمد كه ما شما را مسخره كنيم . به زوى خواهيد دانست كه عذاب خواركننده و ذلت بار به سراغ كداميك از ما دو طايفه خواهد آمد(109) و به زودى كيفر تمسخر خود را خواهيد داد.
يقينا كشتى نوح ، يك كشتى ساده نبود و با وسايل آن روز به آسانى و سهولت پايان نيافت بلكه كشتى بزرگى بود كه علاوه بر مؤ منان راستين از نسل هر حيوانى يك جفت را در خود جا مى داد و آذوقه فراوانى كه براى مدت ها زندگى انسان ها و حيوان هايى كه در آن جا بودند حمل مى كرد.
در طول و عرض و ارتفاع و كيفيت آن كشتى اختلاف است . اميرمؤ منان على (عليه السلام ) در پاسخ مردى از اهالى شام ، كه از اندازه كشتى نوح پرسيد، فرمود: طول آن هشتصد ذراع و عرض آن پانصد ذراع و ارتفاع آن هشتاد ذراع بود و در آن بخشى كه حيوان ها قرار داشتند، نود اطاق بود(110).
از ابن عباس نقل شده كه كشتى مزبور داراى سه طبقه بود. طبقه زيرين براى وحوش و جانوران ، طبقه وسط براى چهارپايان و مواشى و طبقه بالا براى مردم بود. نوح خوراكى ها و ديگرلوازم را در همان طبقه بالا جا داده بود(111).
پس از آنكه كشتى آماه شد، نوح منتظر فرمان خداوند بود كه دستور آمد: ((وقتى كه ديدى فرمان در رسيد (و نشانه هاى عذاب آمد) و (آب از) تنور جوشيدن گرفت ، از هر حيوانى يك جفت بردار و خاندانت (به جز آن كسانى كه وعده عذاب آنها را پيش از اين ، به تو خبر داده ايم ) و همچنين كسانى را كه به تو ايمان آورده اند را با خود بردار و به كشتى وارد شو و درباره كسان كه ستم كرده اند با من گفتگو مكن كه غرق شدنى هستند(112 ))).


108- هود / 38.
109- هود / 38 و 39.
110- بحارالانوار، ج 11، ص 319.
111- مجمع البيان ، ج 5، ص 159.
112- هود / 38 و 39.

عتیق
2014_02_18, 05:10 PM
نزول عذاب و آمدن طوفان
نوح (عليه السلام ) (همچنان كه از سوره هود و مؤ منون استفاده مى شود) مشغول ساختن كشتى بود تا اين كه آن را به اتمام رساند و امر خداى تعالى مبنى بر نزول عذاب صادر شد و آن تنور(113) شروع به جوشيدن كرد. در اين هنگام خداوند به او وحى كرد كه از هر حيوان يك جفت نر و ماده سوار كشتى كند و نيز اهل خود را به جز افرادى كه مقدر شده بود هلاك شوند، يعنى همسرش كه خيانتكار بود و فرزندش كه از سوار شدن امتناع كرده بود و نيز همه كسانى كه ايمان آورده بودند، سوار كند.
از سوره قمر استفاده مى شود كه همين كه آنها را سوار كرد خداى تعالى درهاى آسمان را به آبى ريزان باز كرد و زمين را بصورت چشمه هايى جوشان بشكافت ، آب بالا و پايين براى محقق شدن امرى كه مقدر شده بود دست به دست هم دادند رفته رفته آب زمين را فرا گرفت و بالا آمد و كشتى را از زمين جدا كرد.

مسافران كشتى حضرت نوح (عليه السلام )
در اين كه طى مدت طولانى دعوت نوح به خداوند چند نفر به او ايمان آوردند و در كشتى سوار شدند، اختلاف است . اما قرآن كريم به اجمال مى فرمايد: ((و جز اندكى به او ايمان نياوردند(114))).
جمعى از مفسران گفته اند، كسانى كه به او ايمان آوردند، جمعا هشتاد نفر و به گفته برخى ديگر هشتاد و هفت نفر بودند كه هفتاد و دو نفر آنها از مردان و زنان قوم او و شش نفر ديگر پسران و زنانشان بوده اند.
آنچه مسلم است ، ايمان آورندگان گروه اندكى بوده اند، كه سه پسر نوح به نام هاى سام ، حام و يافث به همراه زنانشان از آنان بوده اند. مورخان معتقدند كه تمام نژادهاى امروز كره زمين به سه فرزند نوح باز مى گردد، از نژاد حامى در منطقه آفريقا ساكنند و از نژاد سامى در خاورميانه و خاور نزديك سكنى دارند و نژاد يافث را ساكنان چين مى دانند.


113- در اين كه آن تنور كجا بوده و منظور از آن چيست ؟ در بخش پرسش ها و پاسخ ‌ها خواهد آمد.
114- هود / 40.

zahra46
2014_02_25, 10:03 PM
سلام از اینکه از قوم سامی هستم خوشحال شدم وتا حالا نمیدونستم ممنون پایدار باشید.