PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : لغات غيرعربي در قرآن



گل مريم
2013_05_06, 01:57 PM
سوگند
لغات غيرعربي در قرآن




زبانهايي كه گفته اند از آنها لغاتي وارد قرآن شده است:
</b>حبشي، 2- عبري، 3- فارسي، 4- نَبَطي، 5- قِبْطي، 6- سرياني، 7- يوناني، 8- هندي، 9- رومي، 10- تركي، 11- بربر.

لغات غيرعربي (بيگانه) در قرآن
</b>أبّ ، أبابيل ، إبراهيم ، إبريق ، إبريق ، إبليس ، اَجْرُ ، أحبار ، آدم ، ادريس ، أراِئك ، إرَم ْ، آزِر ، اَساطير ، أسباط ، إسْتَبْرَقْ ، اِسْحق ، إسرائيل ، اُسِّسَ ، اَسْلَمَ ، إسمعيل ، الْاَعْراف ، ألله ، اَلّلهُمَّ ، إلياس ، اَلْيَسَع ، اُمَّة ٌ، اَمْرُ ، اَمْشاجْ ، آمَنَ ، انجيل ، آية ، ايوب ، باب ، بابِل ، رَكَزَ ، بَرَءَ ، بَرْزَخ ، بُرْهان ، بُرُوجْ ، بَشَّرَ ، بَطَلَ ، بَعْل ، بَعيْر ، بِغالْ ، بَلَد ، بَنّاء ، بُنْيانْ ، بُهْتانْ ، بِهيمَة ، بُور ، بَيْع ، تابْ ، تابُوت ، تُبَّعْ ، تَتْبيرْ ، تِجارة ، تَجَلَّي ، تَسْنِيْم ، تَفْسيرْ ، تَنُّورْ ، تَوّابْ ، توراة ، تين ، جَوابٌ ، جالُوت ، حُبّ ، جِبْتْ ، جبرئيل ، جَبينْ ، جِزْيَة ، جَلابِيبْ ، جَهنّم ، جُودي ، حِصنْ ، حِطّة ، حَواريُّون ، حوبْ ، حُور ، حَنيفْ ، خُبْزْ ، خَرْدَلْ ، خَلاقْ ، خِنْزيرْ ، خَيْمَة ، داوُدْ ، دِرْهَمْ ، دِهاقْ ، دينارْ ، رَبّ ، رِبّاني ، رِبْحْ ، رَجيمْ ، الرحمن ، رَحيق ، رِقّ ، اَلرَّقيمْ ، رُمّانْ ، روضة ، اَلرُّومْ ، زَبُور ، زُجاجة ، زُخْرُف ، زِرابِيّ ، ز كريّاء ، زَكاة ، زِنْجيلْ ، زُور ، زيتْ ، ساعة ، سامِريّ ، ساهِرَة ، سَباء ، سَبْتْ ، سَبيلْ ، سِجِّل ، سِجّيلْ ، سٌحْتْ ، سِراج ، سُرادِق ، سِربال ، سَرْد ، سَطْر ، سِفْر ، سَفينَة ، سَكَرَ ، سِكّينْ ، سَكينَة ، سِلْسِلَة ، سُلطان ، سَلْوي ، سُلِيْمان ، سُنْدُسْ ، سَوْط ، سيناءْ ، شِعْري ، شَهْر ، شَيْطان ، اَلصّابِئُونْ ، صُحُف ، صِراط ، صَرْحْ ، صَنَم ، صُواعْ ، صَوامِعْ ، طاغوت ، طالوت ، طُوبي ، طُور ، طُوفان ، عَبْقَرَيّ ، عَتيقْ ، عَروُبْ ، عَزَيْر ، عِفْريتْ ، عِمْرانْ ، عَنكبوت ، عيسي ، فَخّار ، فُراتْ ، فِرْدُوسْ ، فِرْعَون ، فَلَق ، فيلْ ، قارون ، قُدُس ، قِرطاس ، قُرَيش ، قِسْطْ ، قِسْطاسْ ‎، قَصْر ، قَطْران ، قَميص ، كأسْ ، كافُور ، كاهِنْ ، كُرْسِيّ ، كَنْزْ ، كُوب ، لاتْ ، لَوْح ، مائِدَة ، ماعُونْ ، مِثقال ، المَجُوس ، مَرْجانْ ، مَرْيَمْ ، مِسْكْ ، مَسْجِد ، مَسيْح ، مِشكاة ، مِصْر ، مِقْلاد ، مَلَكُوت ، مَنْقُوش ، مواخِرْ ، مُؤْتَفِكَة ، مُوسي ، مِيكال ، نُحاس ، نُسْخَة ، نَصاري ، نَمارِق ، نُوحْ ، نُونْ ، هارُون ، هامانْ ، هاوِيَة ، وَزيرْ ، يأجوجْ و مأجوجْ ، ياقُوتْ ، يَعْقُوب ، يَغُوثْ ، يَقْطين ، يَمّ ، يَهُودْ ، يُوسُف ، يُونُس.

بسم الله الرحمن الرحیم

مطلب بالا از دوست بسیار خوبم در سایت شهر مجازی قرآن است که مناسب دیدم در اینجا همراه با ذکر منبع استفاده کنم.
و إن شاءالله در مورد تک تک این لغات توضیح خواهیم داد.
از دوستانی که مایل به همکاری هستند. می توانند آیاتی را که از این کلمات استفاده شده در قرآن بیابند و به همراه ترجمه توضیح آیه و لغت در این تاپیک بگذارند.

اجر همگی نزد صاحب قرآن

گل مريم
2013_06_08, 12:37 PM
اَبّ


(بتشديد باء) چراگاه.

در مفردات و نهايه گويد: چراگاهى كه براى چريدن و چيدن آماده است.

در اقرب الموارد گفته گياهان خودرو كه چهارپايان خورند. [ وَفَاكِهَةً وَأَبًّا عبس:31]

كلام مجمع نيز نظير مفردات و نهايه است. بايد دانست مراد از آن در آيه، علفهاى خودرو است زيرا كه «ابّ» مفعول «اَنبتنا» است و روئيدن در علفهاست نه در محلّ آنها و آنجا كه چراگاه معنى شده محل بالتبع مراد است.
اين كلمه در كلام اللّه مجيد فقط يكبار يافته است و اصل آن چنانكه اهل لغت گفته‏ اند به معنى تَهيّاءِ و آمادگى است: «اَبّ للسيراباً تَهيّاءَ له»
در نهايه گفته: در حديث قُسّ بن ساعده هست: «فجعل برتع اَبّاً».

گل مريم
2013_06_08, 12:38 PM
يكى از محققين پس از نقل اقوال علما در معنى «اَبّ» احتمال داده كه واو در «وابّا» جزءِ كلمه است و آن بى تشديد مى‏ باشد، آيه: «و فاكهة و ابّا» مركب است از دو لفظ «فاكهة» به معنى ميوه و «وأباً» به معنى درشت و شاداب و گوناگون على هذا بقول ايشان و او عاطفه نيست، و «وأب» بر وزن دهر صفت «فاكهة» است. و آنگاه احتمال خويش را نزديك به يقين دانسته است.

روح سخن ايشان در اين احتمال آن است كه اهل لغت و تفسير معناى صريحى و روايت صحيحى درباره اين كلمه نگفته و نقل نكرده ‏اند.

ولى براى «وأب» معناى روشنى است، ايضاً مى‏ گويد: علماى لغت «اَبّ» را دخيل و غير عربى گفته‏ اند. (ديوان دين ص 106 - 124).

نگارنده پس از تعمق و دقت، تحقيق ايشان را مورد قبول ندانستم.

زيرا اولا: هيچ يك از قُرّاءِ باءِ «ابّ» را بى تشديد نخوانده است.
ثانيا: در آنصورت تناسب و معنى آيات درست نخواهد بود. كه آيات بدين قرارند: «فَانْبَتْنا فيها حَبَّاً. و عِنَباً وَ قَضَباً. وَ زَيتوُناً وَ نَخْلَاً. وَ حَدائِقَ غُلباً. وَفاكِهَةً وَ اباً. مَتاعاً لَكُمْ وَ لِاَنَعْامكُمْ»

در اين آيات چنانكه مى‏ بينيم فرموده:
از زمين براى شما دانه، انگور، تره، زيتون، درخت خرما باغهاى انبوه يا درختان بزرگ، ميوه و چراگاه رويانديم.
پس از آن مى ‏فرمايد: اينها متاعند براى شما و چهارپايان شما.
معلوم است كه انگور، تره و غيره معمولاً خوراك انسان است، اگر «أبّاً» را و أب خوانده و وصف فاكهه بدانيم و درشت معنى كنيم به جمله «متاعاً... لانعامكم» محلّى باقى نخواهد ماند. زيرا مذكورات ما قبل، همه «متاعاً لكم» اند

و اينكه قضب به معنى يونجه است و در صحاح گويد آن اسفست (اسپست: يونجه) فارسى است مطلبى تمام نمى‏ شود زيرا ظاهراً مراد از آن در آيه تره خوردنى است و به مناسبت آنكه پشت سر هم چيده مى‏شود قضب گفته شده وانگهى اگر يونجه باشد براى اَنعام كافى نيست.
اما اگر «اَبّ» را چراگاه بگيريم مطلب تمام خواهد بود.

ثالثاً: وصف فاكهه در آيات ديگر مؤنث آمده مثل «فاكهة كثيرة» [لَكُمْ فِيهَا فَاكِهَةٌ كَثِيرَ‌ةٌ مِّنْهَا تَأْكُلُونَ زخرف:73]، [ وَفَاكِهَةٍ كَثِيرَ‌ةٍ واقعة:32]، [مُتَّكِئِينَ فِيهَا يَدْعُونَ فِيهَا بِفَاكِهَةٍ كَثِيرَ‌ةٍ وَشَرَ‌ابٍ ص:51]،

لازم بود در آيه ما نحن فيه گفته شود: «فاكهة و أبة» تا صفت با موصوف در تأنيث موافق باشد، و لفظ و أب از صفات مشترك نيست تا مذكر و مؤنث در آن يكسان باشد و در لغت آنگاه كه موصوفش مؤنث باشد آمده: «قِدر و أبة» و نيز آمده «اناءِ وَ أبٌ» (اقرب الموارد).

وانگهى وَأب بمعنى ضخيم و واسع، وصف ميوه استعمال نشده بلكه وصف كاسه، گودال و نظير آنها آمده است نويسنده فوق الذكر پس از توجّه به اين نكته استعمال آن را در ميوه درشت معناى مُوَلّد (تازه) گرفته است تا اشكالى وارد نشود.

گل مريم
2013_06_08, 12:39 PM
در خاتمه لازم است بدانيم: اَبّ از اوّل پر ماجرى است.

شيخ مفيد رحمةاللّه در ارشاد نقل مي كند:

از ابوبكر راجع به لفظ اَبّ سئوال شد.

در جواب گفت: فاكهه را مى‏ شناسيم اَمّا اَبّ ، خدا به آن داناتر است.

اين سخن به اميرالمؤمنين «عليه السلام» رسيد فرمود: سبحان اللّه آيا ندانسته كه اَبّ علف و چراگاه است و خدا در «فاكهة وَ اَبّاً» نعمتهاى خود را كه بر خلق و چهار پايان داده مى ‏شمارد؟!

ز مخشرى در كشاف ذيل آيه فوق قسمتى از روايت را نقل كرده و نظير آن را از عمر نقل مى‏ كند و در مقام اعتذار مى‏ گويد:

همت آنها مصروف به عمل بود نه بدانستن آنچه مورد عمل نبود.

علّامه امينى در الغدير ج 7 ص 103 و ج 6 ص 100 قول ابن حجر شارح صحيح بخارى را نقل كرده كه گفته: بقولى اَبّ دخيل است و عربى نيست.

مؤيّد اين قول خِفاءِ معنى آن بر شيخين است. آنگاه فرمود: احدى از اهل لغت به دخيل بودن آن اشاره نكرده‏ اند.

نگارنده نيز در صحاح و قاموس و اقرب و نظير آنها، نديدم كه به دخيل بودن آن اشاره ‏اى شده باشد.


به نقل از قاموس قرآن سایت تبیان