PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ترور امام رضا علیه السلام



عتیق
2014_01_01, 06:23 PM
امام را بايد ترور كرد.....

اما چگونه ؟ اگر مى خواست او را عينا به قتل برساند با موج خروشان احساسات علويان و شـيـعـيان چه در خراسان يا در ساير نقاط مواجه مى شد و اين خود فرصتى بود براى آنان كه مى خواستند نظام ماءمونى را سرنگون سازند. پس اين كار هرگز به صلاح وى نبود. از اينرو خود را مجبور يافت كه به حيله هاى پنهانى دست يازد.


داستان حمام سرخس

نـخـسـت تـصـمـيـم مـاءمـون بـر آن بـود كـه امـام (ع ) و فـضـل بـن سـهـل را يـكـجـا طـى تـوطـئه اى در حـمـام سـرخـس بـه قـتـل بـرسـانـد. ولى هشيارى امام مانع از آن شد كه خود را در دام ماءمون گرفتار سازد و به رغم اصرار ماءمون ، از ورود به حمام سرخس خوددارى كرد.
امـام سـرانـجـام نـيـمـى از تـوطـئه مـاءمـون بـا مـوفـقـيـت بـه پـايـان رسـيـد، يـعـنـى فـضـل بـيـچـاره بـه تـنـهايى به دام وى افتاد و جانش را در حمام به نيرنگ ماءمون از كف بـاخـت . در ايـنـجـا عـبـاسـيـان از مـاءمـون خـشـنـود شـدنـد و بـعـد هـم بـا كـشـتـن قـاتـلان فضل ، رضايت حسن بن سهل و خراسانيان را نيز جلب نمود.
اجـمـال قـضـيـه فضل بدين قرار بود كه ماءمون توجه كرد كه در بغداد عصبانيت مردم از دسـت وى بـدان جـهـت اسـت كـه خـلافـت را بـا وليـعـهـدى امـام بـه خـانـدان عـلى مـنـتـقـل كـرده و عـلت ايـن رويـداد را هـم كـوشـشـهـاى فـضـل مـى دانـستند. بنابراين تا فضل كشته نمى شد فتنه همچنان بر پا بود. از سوى ديـگـر او را هـم نـمـى شـد عـلنـا بـه قـتـل رسـانـيـد چـه بـرادرش حـسـن بـن سـهـل مـوقـعـيـتـى بـس بـا نـفـوذ داشـت . از ايـنـرو عـده اى را پـنـهـانـى گمارد تا توطئه قتل وى را عملى سازند.
كـسـانـى كـه در ايـن قـتـل دسـت داشـتـنـد پنج نفر از خدمه ماءمون بودند ولى سپس آنها را دسـتـگـيـر كـرد. مـتهمان در محاكمه بصراحت به ماءمون گفتند كه تو خود ما بدين كار امر كـردى . مـاءمـون منكر شده گفت اگر بر مدعاى خويش شاهدى داريد بياوريد، وگرنه همه شما را به خاطر اقرار به قتل فضل خواهم كشت .
سـپـس گـردن هـر پـنـج نـفـر را زد و سـرهـايـشـان را نـزد حـسـن بـن سهل فرستاد((1)).
البته كشتن وزرا يكى از پديده هاى رايج در زندگى خلفاى عباسى به شمار مى رفت . مـقـام وزارت بـه گـونـه اى مـخـاطـره آمـيـز شـده بـود كـه پـس از قـتـل فـضـل ، احـمـد بـن ابـى خـالد بـا آنكه تصدى كارهاى وزارت مى نمود، ولى هرگز حاضر نشد عنوان ((وزير)) را بپذيرد.
بـا آنـكـه تـوطـئه قـتـل امام (ع ) در حمام سرخس با شكست مواجه ولى ماءمون نوميد نگشت و دربـاره چـگـونگى قتل امام به تدبير و انديشه پرداخت . اين بار لازم بود كه با احتياط بـيشترى گام بردارد. چه تجربه قتل فضل به او آموخته بود كه طورى برنامه خود را اجـرا كـنـد كـه قـاتـلان در پـيـش رويـش بـه صـراحـت نـگـويـنـد كـه تـو خـود دستور اين قـتـل را صادر كردى . چه در آن صورت اين خطر وجود داشت كه ارتش همين را بهانه قرار داده ، بر ضدش بشورند.
بـالاخره ، بهترين و كم خطرترين وسيله را همان يافت كه معاويه از پيش ‍ تجربه كرده بود. يعنى آنكه با انگور يا آب انار امام را مسموم و شهيد كند.
بـديـنـگـونه به زندگى دو تن از كسانى كه مورد نفرت بغداد بودند خاتمه داده شد و ديـگـر عـامـلى بـراى تـيـرگى روابط ماءمون و خويشان پدريش ‍ باقى نمانده بود. لذا توانست قلم به دست گيرد و طى نامه اى بر ايشان اين مطالب را بنويسد:
((.... چيزهايى كه بر من خرده مى گرفتيد همه از ميان برفت . شما بر من وليعهدى على بن موسى الرضا را عيب مى شمرديد ولى حالا او ديگر در گذشته است . پس بر گرديد و فـرمـانـبـردار مـن بـاشـيـد، چـه ولايـتـعـهـدى را در اولاد عـبـاس خـواهـم نهاد.....))((2))
آنها نيز به سوى ماءمون بازگشتند و ماءمون پس از آنكه بغداد را به اطاعت خويش درآورد فـاتحانه به پايتخت ورود كرد. اكنون او كسى را كه بغداد را به وحشت مى انداخت كشته است . بغداد نيز به پاس اين خدمت ، جنايت برادركشى وى را بخشيد.
آرى ، مـاءمـون بـه بـغـداد بـازگـشـت ، بـه نـزد فـرزنـدان پـدر خـود آمد، چه بازگشتش ضـرورى مـى نـمـود تا از يك سو اعتبار و حيثيتشان را باز گرداند، و از سوى ديگر آنان نيز پاسدار و حامى قدرت و حكومت وى بشوند.



1- الاداب السـلطـانـيـة / ص 218 ـ تـاريـخ ابـن خـلدون / 3 / 249 ـ لطـف التـدبـيـر / ص 164 ـ 166 ـ مـآثـر الانـافـة / 1 / ص 211 ـ الكـامل ، ابن اثير / 5 / ص ‍ 191 و 192 ـ طبرى / 11 / ص 1027 ـ و فيات الاعيان / 1 / ص 414 (چاپ سال 1310) ـ مرآة الجنان / 2 / ص 7 ـ اثبات الوصية / ص 207 ـ تجارب الامم / 6 / ص ‍ 443.
2- رجـوع كنيد به : طبرى / 11 / ص 1030 ـ البداية و النهاية / 10 / ص 249 ـ تاريخ الخلفاء / ص 307 ـ ابن اثير / 5 / ص 193 ـ الاداب السلطانيه ، فخرى / ص 218 ـ تاريخ ابى الفداء / 2 / ص 24 ـ تاريخ ابن خلدون / 3 / ص 250 ـ النجوم الزاهرة / 2 / ص 173 ـ تجارب الامم / 6 / ص 444.