سجادی
2013_12_23, 02:36 AM
به نام خدا
-میدونی الان ساعت چنده ؟همه خوابیدن . شما چرا بیداری و داری تایپ می کنی ؟
-هیچی .
-یعنی چی هیچی ؟
-دارم فکرم رو می نویسم تا یکی جوابم رو بده ؟
-در باره چی ؟
-درباره امام ....
-چرا گریه می کنی خوب ؟
-نمی تونم ...
-چی رو نمی تونی ؟ به من نگاه کن ...
-درباره ی امام حسین(علیه السلام ) ...
-وای خدا .. چرا گریه می کنی خوب .. بگو چی شده ؟عزیزم ،بگو جان مادر چی شده ؟ امام حسین (علیه السلام ) که فدایش بشوم ... شما چرا بی خوابی ؟
-فکر می کنم امام حسین (علیه السلام )ما رو نمی خواد ....
-عزیزم ... چقدر گریه می کنی شما ؟ امام حسین (علیه السلام )شما جوانان رو دوست داره ... چرا این فکر رو کردی ؟
-برای اینکه ... برای اینکه ...
-این قدر گریه نکن .... آروم باش ... برای اینکه چی ؟
-الان درست 2 ساله از هر گوشه و اکناف بهم زنگ می زنند ... داریم میریم کربلا شما با ما بیا ...
-عزیزم ... آروم باش ... گریه نکن ... خوب ؟
-از بس خوشحال می شوم و بال در میارم می گم باشه منم می یام باهاتون ...
-خوب ؟
-خوب وقتی ازشون می پرسم منو از کجا یاد تون بوده ؟ می گن ، نمیدونیم .. امام حسین ( علیه السلام ) به یادمون آورده ...
اما می بینم به قرعه کشی می کشه ... و ...
-مادر جان ... این قدر گریه نکن ...
-و اسم من در نمی یاد ....
-عزیزم ...
-مگر نکفتند امام حسین (علیه السلام )منو تو فکرشون انداخته وگرنه اونا کجا و من کجا ؟ حالا بدبختی هم اینه که چقدر دلم رو شیدا کردم که برم ولی می بینم نمی شه ... این بار چهارمه ... خدایا دیگه می خوام برم بمیرم ...
امام حسینم(علیه السلام ) منو نمی خواد ... منو دوست نداره ... خدایا ! دلم براشون تنگ شده ..
خدایا ! دلم برای جدم تنگ شده برای رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم ) ... برای فاطمه زهرا ء (سلام الله علیها )...
خدایا! ... قلبم بی تابه ... خدایا! من امامم رو می خوام ... من نمی تونم زنده باشم ... نمی تونم نفس بکشم ...
مامان می خوام برم بمیرم ... دلم تنگ شده برای کربلا ...مامان دوستام همه رفتند کر بلا ... الان خیلی هاشون فردا میرسند کربلا ولی من چی ؟
مامان احساس می کنم ... امام حسینم (علیه السلام )منو دعوت نکردند ... ولی اینایی که رفتند ،
چرا گفتند :شما هم دعوت شدی ... پس کو ؟
مامان دلم تنگ شده ... خیلی ...
-عزیز مادر... مادر به فدای این دل شیدایی تو ...یا امام حسین (علیه السلام ) این فرزند من است جگر گوشه من است ... از شما می خواهم به من و همسرم و جگر گوشه ام توفیق محقق کردن اهداف تان را عنایت فرمایید و در این راه مقام والای شهیدان ، زندگی با نیکان و مرافقت با انبیاء را و زندگی در جوار فاطمه الزهراء (سلام الله علیها ) را عنایتمان فرمایید ...
یا امام حسین (علیه السلام )شما را به اشک قلب پاک فرزندم ؛ قسمتان میدهم این محبت و عشق را در نسل ما شدیدتر و فروزانتر قرار دهید ...آمین یا رب العالمین ...
-میدونی الان ساعت چنده ؟همه خوابیدن . شما چرا بیداری و داری تایپ می کنی ؟
-هیچی .
-یعنی چی هیچی ؟
-دارم فکرم رو می نویسم تا یکی جوابم رو بده ؟
-در باره چی ؟
-درباره امام ....
-چرا گریه می کنی خوب ؟
-نمی تونم ...
-چی رو نمی تونی ؟ به من نگاه کن ...
-درباره ی امام حسین(علیه السلام ) ...
-وای خدا .. چرا گریه می کنی خوب .. بگو چی شده ؟عزیزم ،بگو جان مادر چی شده ؟ امام حسین (علیه السلام ) که فدایش بشوم ... شما چرا بی خوابی ؟
-فکر می کنم امام حسین (علیه السلام )ما رو نمی خواد ....
-عزیزم ... چقدر گریه می کنی شما ؟ امام حسین (علیه السلام )شما جوانان رو دوست داره ... چرا این فکر رو کردی ؟
-برای اینکه ... برای اینکه ...
-این قدر گریه نکن .... آروم باش ... برای اینکه چی ؟
-الان درست 2 ساله از هر گوشه و اکناف بهم زنگ می زنند ... داریم میریم کربلا شما با ما بیا ...
-عزیزم ... آروم باش ... گریه نکن ... خوب ؟
-از بس خوشحال می شوم و بال در میارم می گم باشه منم می یام باهاتون ...
-خوب ؟
-خوب وقتی ازشون می پرسم منو از کجا یاد تون بوده ؟ می گن ، نمیدونیم .. امام حسین ( علیه السلام ) به یادمون آورده ...
اما می بینم به قرعه کشی می کشه ... و ...
-مادر جان ... این قدر گریه نکن ...
-و اسم من در نمی یاد ....
-عزیزم ...
-مگر نکفتند امام حسین (علیه السلام )منو تو فکرشون انداخته وگرنه اونا کجا و من کجا ؟ حالا بدبختی هم اینه که چقدر دلم رو شیدا کردم که برم ولی می بینم نمی شه ... این بار چهارمه ... خدایا دیگه می خوام برم بمیرم ...
امام حسینم(علیه السلام ) منو نمی خواد ... منو دوست نداره ... خدایا ! دلم براشون تنگ شده ..
خدایا ! دلم برای جدم تنگ شده برای رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم ) ... برای فاطمه زهرا ء (سلام الله علیها )...
خدایا! ... قلبم بی تابه ... خدایا! من امامم رو می خوام ... من نمی تونم زنده باشم ... نمی تونم نفس بکشم ...
مامان می خوام برم بمیرم ... دلم تنگ شده برای کربلا ...مامان دوستام همه رفتند کر بلا ... الان خیلی هاشون فردا میرسند کربلا ولی من چی ؟
مامان احساس می کنم ... امام حسینم (علیه السلام )منو دعوت نکردند ... ولی اینایی که رفتند ،
چرا گفتند :شما هم دعوت شدی ... پس کو ؟
مامان دلم تنگ شده ... خیلی ...
-عزیز مادر... مادر به فدای این دل شیدایی تو ...یا امام حسین (علیه السلام ) این فرزند من است جگر گوشه من است ... از شما می خواهم به من و همسرم و جگر گوشه ام توفیق محقق کردن اهداف تان را عنایت فرمایید و در این راه مقام والای شهیدان ، زندگی با نیکان و مرافقت با انبیاء را و زندگی در جوار فاطمه الزهراء (سلام الله علیها ) را عنایتمان فرمایید ...
یا امام حسین (علیه السلام )شما را به اشک قلب پاک فرزندم ؛ قسمتان میدهم این محبت و عشق را در نسل ما شدیدتر و فروزانتر قرار دهید ...آمین یا رب العالمین ...