PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : علت سجده نكردن ابليس



عتیق
2013_12_10, 02:51 AM
علت سجده نكردن ابليس

قال ما منعك الا تسجد اذ امرتك قال انا خير منه خلقتنى من نار و خلقته من طين
مراد اين است كه : اى ابليس ! چه چيزى باعث شد كه سجده نكنى . چنانكه در سوره ((ص )) مى فرمايد: ((قال يا ابليس ما منعك ان تسجد لما خلقت بيدى ))
((قال انا خير منه خلقتنى من نار و خلقته من طين )) اين آيه جوابى را كه ابليس داده حكايت مى كند، و اين جواب اولين نافرمانى ابليس است .
در اين جواب خداى تعالى براى اولين بار معصيت شد چون برگشت تمامى معصيت ها به دعواى انانيت (خودخواهى ) و منازعه با كبرياى خداى سبحان است ، در حالى كه كبريا ردايى است كه بر اندام كسى جز او شايسته نيست ، و هيچ مخلوقى را نمى رسد كه در مقابل انانيت الهى و آن وجودى كه جميع روى ها در برابرش خاضع و گردن همه گردنفرازان در پيشگاه مقدسش خميده و هر صوتى در برابر عظمتش در سينه حبس شده و هر چيزى برايش ذليل و مسخر است براى خود انانيت قائل شده به ذات خود تكيه زده و ((من )) بگويد.
آرى ، اگر ابليس اسير نفس خود نمى شد و نظر و فكر خود را محصور در چهار ديوارى وجود خود نمى ساخت هرگز خود را مستقل به ذات نمى ديد، بلكه معبودى ما فوق خود مشاهده مى كرد كه قيوم او و قيوم هر موجود ديگرى است ، و ناچار انانيت و هستى خود را در برابر او بطورى ذليل مى ديد كه هيچ گونه استقلالى در خود سراغ نمى كرد، و بناچار در برابر امر پروردگار خاضع شده نفسش بطوع و رغبت تن به امتثال اوامر او مى داد، و هرگز به اين خيال نمى افتاد كه او از آدم بهتر است ،
بلكه اينطور فكر مى كرد كه امر به سجده آدم از مصدر عظمت و كبرياى خدا و از منبع هر جلال و جمالى صادر شده است و بايد بدون درنگ امتثال كرد، ليكن او اينطور فكر نكرد و حتى اين مقدار هم رعايت ادب را نكرد كه در جواب پروردگارش بگويد: ((بهترى من مرا از سجده بر او بازداشت )) بلكه با كمال جراءت و جسارت گفت : ((من از او بهترم )) تا بدين وسيله هم انانيت و استقلال خود را اظهار كرده باشد و هم بهترى خود را امرى ثابت و غير قابل زوال ادعا كند، علاوه ، بطور رساترى تكبر كرده باشد. از همين جا معلوم مى شود كه در حقيقت اين ملعون به خداى تعالى تكبر ورزيده نه به آدم .
و اما استدلالى كه كرد گر چه استدلال پوچ و بى مغزى بود و ليكن در اينكه او از آتش و آدم از خاك بوده راست گفته است ، و قرآن كريم هم اين معنا را تصديق نموده ، از يك طرف در آيه ((كان من الجن ففسق عن امر ربه )) فرموده كه ابليس از طايفه جن بوده ، و از طرف ديگر در آيه ((خلق الانسان من صلصال كالفخار و خلق الجان من مارج من نار)) فرموده كه ما انسان را از گل و جن را از آتش آفريديم . پس از نظر قرآن كريم هم مبداء خلقت ابليس ‍ آتش بوده ، و ليكن ادعاى ديگرش كه ((آتش از خاك بهتر است )) را تصديق نفرمود، بلكه در سوره ((بقره )) آنجا كه برترى آدم را از ملائكه و خلافت او را ذكر كرده اين ادعا را رد كرده است .
و در آيات ((اذ قال ربك للملائكه انى خالق بشرا من طين فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين ، فسجد ال ملائكه كلهم اجمعون الا ابليس استكبر و كان من الكافرين ، قال يا ابليس ما منعك ان تسجد لما خلقت بيدى استكبرت ام كنت من العالين ، قال انا خير منه خلقتنى من نار و خلقته من طين ...)) در رد ادعايش فرموده : ملائكه ماءمور به سجده بر آب و گل آدم نشدند تا شيطان بگويد: ((گل از آتش پست تر است ))، بلكه ماءمور شدند سجده كنند بر آب و گلى كه روح خدا در آن دميده شده بود و معلوم است كه چنين آب و گلى داراى جميع مراتب شرافت و مورد عنايت كامل ربوبى است . و چون ملاك بهترى در تكوينيات دائر مدار بيشتر بودن عنايت الهى است و هيچ يك از موجودات عالم تكوين به حسب ذات خود حكمى ندارد، و نمى توان حكم به خوبى آن نمود، از اين جهت ادعاى ابليس بر بهتريش از چنين آب و گلى ، باطل و بسيار موهون است .
علاوه بر اين ، خداى تعالى در سؤ ال ى كه از آن ملعون كرد عنايت خاص ‍ خود را نسبت به آدم گوشزد وى كرده و به اين بيان كه ((من او را به دو دست خود آفريدم )) اين معنا را خاطر نشانش ساخته . حال معناى ((دو دست خدا)) چيست بماند، به هر معنا كه باشد دلالت بر اين دارد كه خلقت آدم مورد اهتمام و عنايت پروردگار بوده است ، با اين وصف آن ملعون در جواب به مساءله بهترى آتش از خاك تمسك جسته و گفت : ((من از او بهترم زيرا مرا از آتش و او را از گل آفريدى )).

عتیق
2013_12_10, 02:52 AM
پس خلاصه كلام اين شد كه از آيات مربوط به داستان آدم و ابليس استفاده مى شود كه اگر ابليس عصيان ورزيد و مستحق طرد شد بخاطر تكبرش بود و جمله ((انا خير منه )) يكى از شواهد اين معنا است ، گر چه از ظاهر گفتار ابليس بر مى آيد كه مى خواسته بر آدم تكبر بورزد، ليكن از اينكه ابليس با سابقه اى كه از داستان خلافت آدم داشته و تعبيرى كه از خداوند درباره خلقت آدم و اينكه ((من او را به دو دست خود آفريده ام )) شنيده بود و مع ذلك زير بار نرفت بر مى آيد كه وى در مقام استكبار بر خداوند بوده نه استكبار بر آدم .
((قال فاهبط منها فما يكون لك ان تتكبر فيها فاخرج انك من الصاغرين .))
خداى تعالى فرمود: به جرم اينكه هنگامى كه ترا امر كردم سجده نكردى بايد از مقامت فرود آيى ، چون مقام تو مقام خضوع و فرمانبرى بود، و تو نمى بايستى در چنين مقامى تكبر كنى ، پس برون شو كه تو از خوار شدگانى .
((قال انظرنى الى يوم يبعثون قال انك من المنظرين ))
ابليس از خداى تعالى مهلت مى خواهد، و خداوند هم به وى مهلت مى دهد. خداوند در جاى ديگر نيز اين معنا را ذكر كرده و فرموده : ((قال رب فانظرنى الى يوم يبعثون قال فانك من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم )) از اين آيه برمى آيد كه ابليس بطور مطلق از خدا مهلت خواسته ، و ليكن خداوند او را تا زمانى معين مهلت داده است .
و از اينكه ابليس از خدا خواست تا روز قيامت مهلتش دهد استفاده مى شود كه وى در اين صدد بوده كه جنس بشر را هم در دنيا و هم در عالم برزخ گمراه كند، و ليكن خداوند دعايش را به اجابت نرسانيد، و شايد خداوند خواسته باشد كه او را تنها در زندگى دنيا بر بندگانش مسلط كند، و ديگر در عالم برزخ قدرت بر اغواى آنان نداشته باشد، هر چند به مصداق آيه ((و من يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين ، و انهم ليصدونهم عن السبيل و يحسبون انهم مهتدون ، حتى اذا جاءنا قال يا ليت بينى و بينك بعد المشرقين فبئس القرين ، و لن ينفعكم اليوم اذ ظلمتم انكم فى العذاب مشتركون )) و همچنين آيه ((احشروا الذين ظلموا و ازواجهم )) رفاقت و همنشينى با آنان را داشته باشد.
((قال فبمااغويتنى لاقعدن لهم صراطك المستقيم ثم لاتينهم من بين ايديهم و من خلفهم و عن ايمانهم و عن شمائلهم و لاتجد اكثرهم شاكرين )).
من به سبب اينكه گمراهم كردى و يا در مقابل اينكه گمراهم ساختى بر سر راه راست تو كه آنان را به درگاهت مى رساند و منتهى به سعادت آنان مى گردد مى نشينم . و ((نشستن بر سر راه مستقيم )) كنايه است از اينكه مراقب آنان هستم ، هر كه را در اين راه ببينم آن قدر وسوسه مى كنم تا از راه تو خارج نمايم .
و جمله ((ثم لاتينهم من بين ايديهم و من خلفهم و عن ايمانهم و عن شمائلهم )) بيان نقشه و كارهاى او است ، مى گويد: ناگهان بندگان تو را از چهار طرف محاصره مى كنم تا از راهت بدر برم . و چون راه خدا امرى است معنوى ناگزير مقصود از جهات چهارگانه نيز جهات معنوى خواهد بود نه جهات حسى .
از آيه ((يعدهم و يمنيهم و ما يعدهم الشيطان الا غرورا)) 1 و آيه ((انما ذلكم الشيطان يخوف اولياء)) 2 و آيه ((و لاتتبعوا خطوات الشيطان )) 3 و آيه ((الشيطان يعد كم الفقر و يامركم بالفحشاء)) 4. نيز مى توان در اين باره چيزهايى فهميد، و از آن استفاده كرد كه مقصود از ((من بين ايديهم - جلو رويشان )) حوادثى است كه در زندگى براى آدمى پيش مى آيد، حوادثى كه خوشايند و مطابق آمال و آرزوهاى او يا ناگوار و مايه كدورت عيش او است ؛ چون ابليس در هر دو حال كار خود را مى كند. و مراد از ((خلف - پشت سر)) اولاد و اعقاب او است ؛ چون انسان نسبت به آينده اولادش نيز آمال و آرزوها دارد، و درباره آنها از پاره اى مكاره مى انديشد. آرى ، انسان بقا و سعادت اولاد را بقاء و سعادت خود مى داند، از خوشبختى آنان خوشنود و از ناراحتى شان مكدر و متاءلم مى شود. انسان هر چه از حلال و حرام دارد همه را براى اولاد خود مى خواهد و تا بتواند آتيه آنان را تاءمين نموده ، و چه بسا خود را در اين راه به هلاكت مى اندازد.
و مقصود از سمت راست كه سمت مبارك و نيرومند آدمى است سعادت و دين او است . و ((آمدن شيطان از دست راست )) به اين معنا است كه وى آدمى را از راه ديندارى بى دين مى كند، و او را در بعضى از امور دينى وادار به افراط نموده به چيزهايى كه خداوند از آدمى نخواسته تكليف مى كند. و اين همان ضلالتى است كه خداوند آن را ((اتباع خطوات الشيطان )) نام نهاده است .

عتیق
2013_12_10, 02:53 AM
و منظور از ((سمت چپ )) بى دينى مى باشد، به اين معنا كه فحشا و منكرات را در نظر آدمى جلوه داده وى را به ارتكاب معاصى و آلودگى به گناهان و پيروى هواى نفس و شهوات وادار مى سازد.
و جمله ((و لا تجد اكثرهم شاكرين )) نتيجه كارهايى است كه خداوند در جمله ((لاقعدن لهم صراطك المستقيم ثم لاتينهم ...)) از ابليس ذكر فرمود، البته در جاهاى ديگر قرآن كه داستان ابليس را نقل فرموده در آخر به جاى ((و لاتجد اكثرهم شاكرين )) عبارات ديگرى را ذكر فرموده ، مثلا در سوره ((اسرى )) وقتى اين داستان را نقل مى كند در آخر از قول ابليس ‍ مى فرمايد: ((لاحتنكن ذريته الا قليلا)) و در سوره ((ص )) از قول همو مى فرمايد: ((لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين ))3.
از اينجا معلوم مى شود كه مقصود از ((شاكرين )) در آيه مورد بحث همان ((مخلصين )) در ساير آيات است . دقت در معناى اين دو كلمه نيز اين معنا را تاءييد مى كند، براى اينكه ((مخلصين )) - به فتح لام - كسانيند كه براى خدا خالص شده باشند يعنى خداوند آنان را براى خود خالص كرده است و جز او كسى در آنان نصيبى ندارد، و آنان به غير خدا به ياد كسى نيستند؛ از خدا گذشته هر چيز ديگرى را - حتى خودشان را - فراموش ‍ كرده اند. و معلوم است كه چنين كسانى در دلهايشان جز خداى تعالى چيز ديگرى نيست و چنان ياد خدا دلهايشان را پر كرده كه ديگر جاى خالى براى شيطان و وسوسه هايش نمانده است .
و اما ((شاكرين )) - آنها هم كسانيند كه هميشه شكر نعمت هاى خدا كارشان است ، يعنى به هيچ نعمتى از نعمتهاى پروردگار بر نمى خورند مگر اينكه شكرش را بجاى مى آورند. به اين معنا كه در هر نعمتى طورى تصرف نموده و قولا و فعلا به نحوى رفتار مى كنند كه نشان مى دهند اين نعمت از ناحيه پروردگارشان است ، و پرواضح است كه چنين كسانى به هيچ چيزى از ناحيه خود و ديگران بر نمى خورند مگر اينكه قبل از برخوردشان به آن و در حال برخورد و بعد از برخوردشان به ياد خدايند و همين به ياد خدا بودن شان هر چيزى ديگرى را از يادشان برده ، چون خداوند در جوف كسى دو قلب قرار نداده ، پس اگر حق معناى شكر را ادا كنيم برگشت معناى آن به همان مخلصين خواهد بود، و اگر ابليس شاكرين و مخلصين را از اغواء و اضلال خود استثنا كرده بيهوده و يا از راه ترحم بر آنان نبوده ، و نخواسته بر آنان منت بگذارد، بلكه از اين باب است كه دسترسى به آنان نداشته و زورش به آنان نمى رسيده است .
((قال اخرج منها مذوما مدحورا لمن تبعك منهم لاملئن جهنم منكم اجمعين .))
از آنجايى كه مورد گفتار ابليس و تهديدش به انتقام تنها بنى آدم بود و قسم خورد كه غرض خلقت آنان را كه همان شكر است در آنان نقض نموده و از بين مى برد و آنان را بجاى شكر وادار به كفران مى سازد، خداى تعالى در جوابش پيروانش را هم با او شريك ساخته و فرمود:((جهنم را از شما يعنى از تو و بعضى از پيروانت پر مى كنم )).