PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اسيران و جانبازان کربلا



ملکوت
2013_11_17, 03:10 PM
اسيران و جانبازان کربلا


محمد مظفرى و سعيد جمشيدى









معرفى اجمالى امام سجّاد (ع )



خـداونـد مـتـعـال ، در روز پـنـج شـنـبـه ، پـنـجـم شـعـبـان سـال سـى و هشت ه .ق .(1) به امام حسين (ع ) نوزادى عنايت كرد و آن حضرت ، او را على نام نهاد.
هـنـگـام تـولد ايـن كـودك ، نـورى آشـكـار و عـالم گـيـر شـد. وى نـخـست به سجده رفت و در آن حال به ((سجّاد)) ملقّب گرديد.(2)
امام على (ع ) كام او را به خرما برداشت و فرمود:
((حَنِّكُوا اَولادَكُمْ بِالَتمُرِ. هكذا فَعَلَ رسولُاللّه (ص ) بالحسنِ و الحسينِ (ع )))(3)
كام فرزندانتان را با خرما برداريد. پيامبر (ص ) درباره حسنين (ع ) چنين كرد.

امـام سـجـاد (ع )، گندم گون و باريك اندام بود و قامتى ميانه داشت .(4) آن بزرگوار داراى شمايلى نيكو و از تمام مردم جهان به امام على (ع ) شبيه تر بود.(5)
لقـب هـاى امام چهارم (ع ) عبارتند از: زين العابدين ، سيّد العابدين ، زين الصالحين ، وارث علم النـبـيـيـن ، وصـى الوصيين ، خازن وصايا المرسلين ، امام المؤ منين ، منار القانتين و الخاشعين ، المتهجد، الزاهد، العابد، العدل ، البكّاء، السجّاد، ذوالثقنات (پيشانى پينه بسته )، امام الامة ، سيّد العباد، زكىّ، امين ، قدوة الزاهدين و سيّد المتقين .(6)
يـكـى از نـويـسـنـدگـان مـعـاصـر درباره ى سبب ملقّب شدن امام چهارم (ع ) به القاب فوق مى گويد:
((بيشتر كسانى كه اين لقب ها را بدو داده اند نه شيعه بودند و نه او را امام و منصوب از جانب خدا مى دانستند. اما نمى توانستند آنچه را در او مى بينند نديده بگيرند.))(7)

كـنـيـه ى امـام سـجـاد (ع )، ((ابـو مـحـمـد)) و ((ابـو الحـسـن )) اسـت (8) مـادر امام چهارم ، شـهـربـانو نام دارد،(9) ولى امام على (ع ) او را ((مريم )) و ((فاطمه ))(10) و امـام حـسـيـن (ع )، وى را ((غـزاله )) نـاميد.(11) اين بانوى با سعادت ، هنگام زايمان به سوى ديار باقى شتافت ،(12) و در مدينه مدفون گرديد.

مـورّخـيـن ، شـمـار فرزندان امام سجاد (ع ) را متعدّد نقل كرده اند و شيخ مفيد از آنان چنين نام برده اسـت : امـام بـاقـر (ع )، عـبـداللّه ، حسن ، حسين ، زيد، عمر، حسين ، اصغر، عبدالرحمن ، سليمان ، محمد اصغر، فاطمه ، علّيه ، ام كلثوم ، على و خديجه .(13)

امام سجّاد (ع ) پس از شهادت پدر بزرگوارش در كربلا امامت جامعه اسلامى را به عهده گرفت و بـا مـوضـع گـيرى هاى شجاعانه خود در طول اسارت ،حكومت ظالمانه ى يزيد را رسوا كرد. اين اقدامات و رشادت ها در مباحث آينده به تفصيل مطرح خواهدشد.

ملکوت
2013_11_17, 03:11 PM
امام سجاد(ع ) با كاروان شهادت از مدينه تا كربلا

پس از مرگ معاويه (در رجب سال 60 ه .ق ) يزيد بر اريكه قدرت تكيه زد(14) و پس از سـه روز اسـتـراحت در قصر، بر فراز منبر رفت (15) و با حاضران از رؤ ياى خود مـبـنـى بـر جـنـگ بـا مردم عراق سخن گفت (16) و از آنان خواست تا با او بيعت كنند. امام حـسـيـن (ع ) بـه عنوان يكى از شخصيت هاى بزرگ اسلامى در جواب نامه ى يزيد به وليد بن عقبه ، حاكم مدينه فرمود: ((ما كنتُ اُبايُع ليزيد)) ((هرگز با يزيد بيعت نخواهم كرد.))

چـون وليـد نـتـوانـسـت از امـام حـسـيـن (ع ) بـيـعـت بـگـيـرد يـزيـد بـعدها وى را از حكومت بركنار كرد.(17) مروان بن حكم را به جاى او نشاند. امام حسين (ع ) موقعيت مدينه را مناسب نديد و تـصـمـيـم گـرفـت از حـجـاز به سمت عراق حركت كند. از اين روى براى خداحافظى نزد قبور رسول خدا (ص )(18)، حضرت زهرا(س ) و برادرش امام مجتبى (ع ) رفت (19) و سپس با اهل بيت عصمت و طهارت از مدينه خارج شد.(20) امام سجّاد نيز كاروان شهادت را همراهى و به سوى مكه حركت كرد.

ملکوت
2013_11_17, 03:11 PM
1 ـ از مدينه تا كربلا


امـام حـسين (ع ) روز يكشنبه ،بيست و هشت رجب سال 60 ه .ق از مدينه عازم مكه شد. افرادى كه در اين سفر معنوى و پرمشقت امام حسين (ع ) را همراهى كردند عبارت بودند از: فرزندان [از جمله امام سجّاد(ع )]، برادران ، برادر زادگان به جز محمدبن حنيفه .(21)
امـام حـسـيـن (ع ) بـا فـرزنـد عـزيـزش عـلى بـن الحـسـيـن (ع )، و سـايـر اهـل بـيت شب جمعه سوّم ماه شعبان سال 60 قمرى وارد مكه شد(22) و پس از 4 ماه و شش روز اقـامـت در ايـن شهر عازم كربلا شد.(23) درباره ى وقايع بين مكه و كربلا، تنها سه گزارش از امام سجاد(ع ) نقل شده است :
الف ) [پـس از خـروج از مـكـه ] در هـيـچ مـنـزلى فرود نيامديم و از آنجا كوچ نكرديم مگر اينكه [پدرم ] ماجراى يحيى بن زكريا و كشته شدن او را يادآور مى شد و روزى فرمود:
((از پستى هاى دنيا نزد خدا اين است كه سر يحيى بن زكريا را به رسم هديه نزد زن بدكاره اى از بنى اسرائيل بردند!))(24)

ب ) هـنگامى كه از مكه خارج شديم عبداللّه بن جعفر نامه اى به امام حسين (ع ) نوشت و آن را با دو فـرزنـدش عـون و مـحـمـد به نزد آن جناب فرستاد. مضمون نامه در خواست انصراف از سفر عراق بود(25) كه به جهت اختصار از ذكر آن خوددارى مى كنيم .
ج ) ((از امـام سـجـاد (ع ) روايـت شـده كـه چـون امـام حـسـيـن (ع ) بـر سـر آب عـذيـل (26) نـزول نـمـود و در آنـجـا قـبـل از ظـهـر به خواب فرو رفت (خواب قيلوله )، گـريـان از خـواب بـرخـاسـت . پـس عـلى اكبر از آن حضرت سبب گريه پرسيد. فرمود كه اى فـرزنـد گـرامـى اين [وقت ] زمانى است كه خواب در آن دروغ نمى باشد و در اين و قت در خواب ديـدم كـه هـاتـفـى مرا ندا كرد كه شما به سوى مرگ روانيد و مرگ شما را به سوى بهشت مى برد...))(27)

ملکوت
2013_11_17, 03:12 PM
2 ـ در كربلا

امـام سجاد (ع ) با پدر بزرگوارش امام حسين (ع ) و ساير همراهان روز سه شنبه هشتم ذى حجّة الحـرام سـال شـصـت قـمـرى از مـكـه حـركـت كـرد(28) و پـس از طـى بـيـسـت و دو منزل (29) روز پنجشنبه دوّم محرم سال 61 قمرى وارد كربلا شد.(30)
امام چهارم (ع ) در حادثه ى كربلا بيست و سه سال عمر داشت (31) و بيمار بود. بدين رو از خـطـر سـربـازان يزيد جان سالم به در برد و به شهادت نرسيد.(32) گرچه فـضـل بـن زبـيـركـوفـى ، از عـلمـاى قـرن دوم ه .ق مـعتقد است : وى در جنگ شركت كرد و مجروح شد.(33)

ملکوت
2013_11_17, 03:12 PM
1ـ 2 ـ گزارش امام سجاد (ع ) از روز تاسوعا

عـمـربن سعد بنا به ماءموريت محوّله از جانب ابن زياد مى بايست امام حسين (ع )را به تسليم در مـقـابـل امـيـر و يـا جـنـگ بـا او وادار كـنـد از ايـن رو عـلاوه بـر روزهـاى قبل در عصر تاسوعا نيز به امام حسين (ع ) پيغام داد و خواسته ى يزيد را يادآور شد. امام سجاد (ع ) اين قضيه را چنين نقل مى كند:
((پـيـك عـمـر سـعـد نزد ما آمد و در جايى كه صدايش شنيده مى شد، ايستاد و گفت : تا فردا به شـمـا مهلت مى دهيم . اگر تسليم شديد شما را نزد امير، عبيداللّه بن زياد مى بريم ولى اگر امتناع كرديد رهايتان نخواهم كرد.))(34)

ملکوت
2013_11_17, 03:12 PM
2 ـ 2 ـ گزارش امام سجاد (ع ) از شب عاشورا

پـس از آنـكـه عـمـر سـعـد، سـپـاهـش را آمـاده حـمـله بـه اردوگـاه مـا كـرده اوايـل شـب بـود. پـدرم يـارانـش را گـردآورد و مـن بـا حـال بيمارى نزديك رفتم تا سخنان وى را بشنوم . آن حضرت ، خطابه اى ايراد كرد و در آن ، پس از حمد و ستايش الهى و تمجيد از ياران فرمود:
((مـن پـيـمانم را از شما برداشتم . شب هنگام است و تاريكى شب همه جا را فرا گرفته در پناه اين تاريكى ، آرام ، از معركه بيرون رويد.))(35)
پس از اين گفتار ياران امام (ع ) هر كدام به نوبت آمادگى و فداكارى خود را در راه سيدالشهدا (ع ) اعلام كردند.
امـام سـجـاد (ع ) در گـزارش ديـگـرى مـى فـرمـايد: شبى كه فردايش پدرم به شهادت رسيد، نـشـسته بودم و عمّه ام ، زينب (ع )، از من پرستارى مى كرد پدرم با يارانش به خلوتگاه رفت . چـون غـلام ابـوذر غـفـارى هـم نـزدش بـود و شـمـشـيـرش را صيقل مى داد و شعر (يا دهر افٍّ لك ...) را مى خواند.
آن را دو يـا سـه بـار تـكـرار كـرد. چـون مـن فـهميدم و به مقصودش پى بردم بغض گلويم را گـرفت ولى اشك نريختم و آرامش خودم را حفظ كردم و دانستم كه بلا سر رسيده است . امّا عمّه ام زينب (س ) نتوانست خود را نگاه دارد. برخاست و سراسيمه خود را به پدرم رساند و اظهار حزن و اندوه كرد... پدرم او را به صبر، سفارش كرد و سپس نزد يارانش رفت .(36)

ملکوت
2013_11_17, 03:12 PM
3 ـ 2 ـ امام سجاد (ع ) راوى نيايش امام حسين (ع ) در صبح عاشورا

بـه فـرمـايـش امام چهارم (ع ) بامداد روز عاشورا كه سپاه عمر سعد به خيمه گاه امام حسين (ع ) نـزديـك شـد، حـضـرت دسـتـان خـود را بـه سـوى آسـمـان بـلنـد كـرد و در نـيـايـشى از خداوند متعال خواست گره مشكلاتش را باز كند و اندوهش را بزدايد.(37)

ملکوت
2013_11_17, 03:13 PM
4 ـ 2 ـ سپردن اسم اعظم و ميراث پيامبران به امام سجاد (ع )

روز عاشورا، امام حسين (ع ) به خيمه ى امام سجاد (ع ) آمده و اسم اعظم وميراث پيامبران را به او سـپـرد، و يـادآور شـد كـه كـتـب عـلم امـامـت و مـصـاحـف و سـلاح رسـول خـدا (ص ) را بـه ام سـلمـه ، هـمـسـر پـيـامـبـر (ص ) داده و سـفارش كرده كه آنها را بدو سپارد.(38)
نـيـز روايت شده كه در آن روز امام حسين (ع ) دختر بزرگ خود فاطمه را پيش خواند و كتابى در لفـّافـه به او سپرد و دستور داد و آن را به برادرش على بن الحسين (ع ) تسليم كند از عالم (ع )(39) پـرسـيدند: در آن كتاب چه بود؟ فرمود: هرچه بنى آدم تا قيامت به آن محتاج بودند در آن وجود داشت .(40)

ملکوت
2013_11_17, 03:13 PM
5 ـ 2 ـ امام سجاد و يارى پدر

هـنـگـامـى كـه تـمـام ياران امام حسين (ع ) به شهادت رسيدند و امام سجاد (ع )صداى استغاثه ى پـدر را شـنـيـد بـا وجود بيمارى شديدى كه داشت از بستر برخاست و به عصا تكيه داد مصمّم بود امام و رهبر خود را يارى كند ولى نگاه سيدالشهدا (ع ) به او افتاد و فرياد زد:
((خـواهـرم ، ام كـلثـوم ! مـگـذار پـسـرم بـه مـيـدان بـيـايـد مـبـادا زمـيـن از نـسـل آل مـحـمـد (ص ) خـالى شـود!)) از ايـن رو ام كـلثـوم ، امـام سـجـاد (ع ) را بـه بـسـتـر بازگرداند.(41)
ايـن جـريـان در گـزارشـى ديـگـر چنين نقل شده است : وقتى امام حسين (ع ) براى خداحافظى به خـيـمـه ى سـيـّد السـاجـدين آمد آن بزرگوار روى فرشى از پوست بسترى بود و عقيله ى بنى هـاشـم از او پرستارى مى كرد. امام سجاد (ع ) مى خواست از جا برخيزد ولى قدرت برخاستن را نـداشـت . سـپس به عمّه اش زينب فرمود: مرا به سينه ات تكيه بده تا بنشينم . زينب (ع ) چنين كـرد و امـام سـجـاد (ع ) بـا پـدر سـخـن گـفت و از شهادت تمام مردان و نوجوانان آگاه شد سپس گـريـه ى شـديـدى كـرد و گـفت : عمّه جان ! عصا و شمشيرم را بياور. امام حسين (ع ) فرمود: با عـصـا و شـمـشـيـر چـكـار دارى ؟ فـرمـود: مـى خـواهـم بـه عـصـا تـكـيـه داده و از فـرزنـد رسول خدا (ص ) دفاع كنم زيرا، پس از تو خيرى [در دنيا] وجود ندارد.(42)

ملکوت
2013_11_17, 03:14 PM
6 ـ 2 ـ حمله ى سپاهيان يزيد به خيمه ى امام سجاد (ع )

حميدبن مسلم مى گويد: وقتى به بالين على بن الحسين (ع ) كه سخت بيمار و برروى فرشى افـتـاده بـود رسـيدم گروهى از پيادگان همراه شمر به وى گفتند: آيا اين بيمار را نمى كشى ؟(43) من گفتم : سبحان اللّه ! آيا كودكان (44) را هم مى كشند؟ آيا همين كودكى و بـيـمـارى او را بـس نـيـست ؟ همانجا ماندم تا آنان از على بن الحسين (ع ) دور شدند. وقتى عمر سـعـد به خيمه ها آمد زنان به روى او فرياد زدند و گريستند. سپس عمربن سعد به همراهانش فـرمـان داد كـه هـيـچ فـردى بـه خـيـمـه ى زنـان وارد نـشـود و مـتـعـرّض ايـن كـودك بـيـمـار نگردد...(45). پس گروهى را به خيمه ى زنان و امام سجاد (ع ) به پاسدارى واداشت و گـفـت : مـواظـب بـاشـيـد كـه ايـنـان از خـيـمـه بـيـرون نـرونـد و كـسـى نـيـز بـه آنـان آزار نرساند.(46)