PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : وَ فَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ‏



گل مريم
2013_11_14, 04:09 PM
besm8




اَعْظَمَ اللّهُ اُجُورَنا وَاُجورَكُمْ بِمُصابِنا بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ
وَجَعَلَنا وَاِيّاكُمْ مِنَ الطّالِبينَ بِثارِهِ مَعَ وَلِيِّهِ الاِْمامِ الْمَهْدِىِّ مِنْ الِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلامُ.

خداى بزرگ فرمايد اجرهايمان را به مصيبتمان بر حسين(درود بر او)،
و ما و شما را از خواهندگان خون او همراه‏ با ولىّ‏اش امام مهدى از خاندان محمّد(درود بر ايشان)قرار دهد.







1. ربّ هب لی من الصّالحین. و بشّرناه بغلامٍ حلیم.
هاجر، فارغ شده و این صدای نازک و ظریف، که انتظار شکوفایی مهر پدرانه ابراهیم(ع) را پس از سالها به ثمر رسانده، نوای لطیفِ اسماعیل است.

- این آفتاب که آیینه کاریِ چشم های حسین(ع) را به درخششی این چنین میهمان کرده، علی اکبر است؛ یازدهمِ ماه پیامبر است و پیامبرِ کوچکِ حسین(ع) چشم به دنیا گشوده...اشبه النّاس برسول الله.



2. انّی اری فی المنام انّی اذبحک.
رویای شب قبل پریشانش کرده است. مگر می شود دریای مهر پدری را نادیده انگاشت و اسماعیل را ...؟! تازه، به هاجر چه بگوید؟

- جدّش را، پیامبر را در خواب دیده بود.
انّ الله قد شاء اَن یراکم قتیلا. یعنی علی اکبر را؟! عبّاس هم؟...صدای علیِ کوچک می آمد!

3. یا ابت افعل ما تؤمر ستجدنی ان شاءالله من الصّابرین.
آرامشِ شگفتِ پسر دستِ دلش را بیشتر لرزانده بود. این نگاه لبریز از تحسین و مباهاتِ ابراهیم(ع) بود که بارانی شده بود.

- سر نهاد بر زین و برداشت. به قدر خوابی کوتاه، شاید هم مکاشفه ای و شهودی. استرجاع گفت و چشم های علی اکبر را نگران کرد. «مگر نه این که ما بر حقیم پدر؟». پاسخ آریِ پدر، دوباره آرامش را میهمانِ دلش کرد. حالا این پاسخ شیرینِ علی بود که گویی همه بهشت را به آن لحظه پر التهابِ پدر بخشید؛ «پس هیچ باک و پروایی برایمان نیست پدر که به حق می میریم و به پای حق جان می دهیم.»

گل مريم
2013_11_14, 04:12 PM
4. فلمّا اسلما و تلّه للجبین.
پدر چاقو را تیز می کند و پسر در پهنه منا با درخشش تیغِ پدر لبخند می زند. وااای، چه می شد اگر این چشم ها در هم گره نمی خوردند و این نگاه ها در هم تلاقی نمی یافتند.

- این نه علی اکبر که همه هستی و دار و ندارش بود که با دستان خودش راهی میدانش کرد. این پاره تن او بود که لحظاتی پیش از او جدا شد. نگاهِ بارانی اش را به آسمان دوخت:
شاهد باش خدای من! جوانی را به میدان فرستادم که شبیه ترینِ خلایق است به رسولِ تو.

5. و نادیناه اَن یا ابراهیم قد صدّقت الرّویا انّا کذلک نجزی المحسنین. انّ هذا لهو البلاء المبین. و فدیناه بذبح عظیم.
جبرییل، مثل همیشه پیامش را به موقع آورده بود؛ پدر و پسر در آغوش هم به مصداقِ بلند ذبح عظیم می اندیشیدند.

- صدای علَیَ الدّنیا بعدک العفا یش هلهله دشمن را به آسمان برده است. صورت بر صورتِ علی گذاشته، رمق از پاهایش رفته و زانوانش سست شده اند و هیچ چیز حتّی فریادهای شادمانه دشمن هم نمی تواند از جا بلندش کند.

گل مريم
2013_11_14, 04:13 PM
6.
؟؟؟
- در های هایِ ملائک و شور و شین بهشتیان، در گریه های یکسرِ بچّه ها و شیهه های یکریزِ ذوالجناح، در مقابل چشمانِ زینب، بر زمین افتاده است و تجسّمِ پلیدی و شقاوت -شمر- بر سینه اش نشسته است...

7.
؟؟؟
- زینب(س) دستانِ لرزانش را به زیر پیکرِ صد پاره او برد، نگاه بارانی اش را به آسمان دوخت و با زمزمه ای که ارکان زمین و زمان را به مباهات و تحسین واداشت، با محبوبش چنین گفت:
اللهمّ تقبّل منّا هذا القربان. خدایا! این قربانی را از محمّد و آل محمّد بپذیر!

گل مريم
2013_11_14, 04:15 PM
بسم الله الرّحمن الرّحیم
ربّ هب لی من الصّالحین. و بشّرناه بغلامِ حلیم. فلمّا بلغ معه السّعی قال یا بنیّ انّی اری فی المنام انّی اذبحک فانظر ماذا تری، قال یا ابت افعل ما تؤمر ستجدنی ان شاءالله من الصّابرین، فلمّا اسلما و تلّه للجبین. و نادیناه ان یا ابراهیم. قد صدّقت الرّؤیا انّا کذلک نجزی المحسنین.انّ هذا لهوا البلاء المبین. و فدیناه بذبحٍ عظیم

1. ربّ هب لی من الصّالحین. و بشّرناه بغلامٍ حلیم. هاجر، فارغ شده و این صدای نازک و ظریف، که انتظار شکوفایی مهر پدرانه ابراهیم(ع) را پس از سالها به ثمر رسانده، نوای لطیفِ اسماعیل است.

- این آفتاب که آیینه کاریِ چشم های حسین(ع) را به درخششی این چنین میهمان کرده، علی اکبر است؛ یازدهمِ ماه پیامبر است و پیامبرِ کوچکِ حسین(ع) چشم به دنیا گشوده...اشبه النّاس برسول الله.


فضل بن شاذان گوید:

از حضرت رضا علیه السّلام چنین شنیدم كه آن زمان كه خداوند تبارك و تعالى به حضرت ابراهیم علیه السّلام امر فرمود كه بجاى فرزندش اسماعیل، گوسفندى را كه خداوند فرستاده بود ذبح نماید، حضرت ابراهیم علیه السّلام در دل آرزو كرد كه اى كاش فرزندش اسماعیل علیهما السّلام را به دست خود ذبح مى‏كرد و دستور ذبح گوسفند بجاى ذبح فرزندش به او داده نشده بود، تا به این‏وسیله احساس پدرى را كه عزیزترین فرزندش را به دست خود ذبح مى‏كند، داشته باشد و در نتیجه شایسته رفیع‏ترین درجات ثواب در صبر بر مصائب شود، .

خداوند عزّ و جلّ نیز به او وحى فرمود كه:
اى ابراهیم! محبوبترین خلق من، نزد تو كیست!
ابراهیم گفت: خدایا! مخلوقى خلق نكرده ‏اى كه از حبیبت محمّد صلى اللَّه علیه و آله نزد من محبوبتر باشد،
خداوند به او وحى فرمود كه:
اى ابراهیم آیا او را بیشتر دوست دارى یا خودت را؟
او گفت: نه، او را بیشتر دوست دارم،
خداوند فرمود: آیا فرزند او را بیشتر دوست دارى یا فرزند خودت را؟
عرض كرد: فرزند او را،
خداوند فرمود: آیا بریده شدن سر فرزند او از روى ظلم، به دست دشمنانش دل تو را بیشتر به درد مى‏آورد یا بریدن سر فرزندت به دست خودت بخاطر اطاعت از فرمان من؟
گفت: بریده شدن سر فرزند او به دست دشمنانش دل مرا بیشتر به درد مى‏آورد،
خداوند فرمود:
گروهى كه خود را از امّت محمّد صلى اللَّه علیه و آله مى‏دانند، فرزندش حسین را به ظلم و ستم به مانند گوسفند ذبح خواهند كرد و با این كار مستوجب خشم و غضب من خواهند شد،
ابراهیم علیه السّلام بر این مطلب جزع و فزع نموده، دلش به درد آمد و شروع به گریه كرد،
خداوند عزّ و جلّ هم به او چنین وحى فرمود:
اى ابراهیم! به خاطر این ناراحتى و جزع و فزعت بر حسین و قتل او، ناراحتى و اندوهت بر اسماعیل را- در صورتى كه اگر او را ذبح مى‏كردى- پذیرفتم، و رفیع‏ترین درجات ثواب، در صبر بر مصائب را به تو خواهم داد،

و این همان مطلبى است كه آیه «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» (ذبح بزرگى را جایگزین او كردیم- صافات: 107) بدان اشاره دارد.

و لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه العلیّ العظیم .

گل مريم
2013_11_14, 04:16 PM
تفسیر نمونه

در اينكه عظمت اين ذبح از چه نظر بوده از نظر جسمانى و ظاهرى ؟
و يا از جهت اينكه فداى فرزند ابراهيم شد؟
و يا از نظر اينكه براى خدا و در راه خدا بود؟
و يا از اين نظر كه اين قربانى از سوى خدا براى ابراهيم فرستاده شد؟

مفسران گفتگوهاى فراوانى دارند، ولى هيچ مانعى ندارد كه تمام اين جهات در ذبح عظيم جمع ، و از ديدگاههاى مختلف داراى عظمت باشد.

يكى از نشانه هاى عظمت اين ذبح آن است كه با گذشت زمان سال به سال وسعت بيشترى يافته ، و الان در هر سال بيش از يك ميليون به ياد آن ذبح عظيم ذبح مى كنند و خاطره اش را زنده نگه مى دارد.

فدينا از ماده فدا در اصل به معنى قرار دادن چيزى به عنوان بلاگردان و دفع ضرر از شخص يا چيز ديگر است لذا مالى را كه براى آزاد كردن اسير مى دهند فديه مى گويند، و نيز كفاره اى را كه بعضى از بيماران بجاى روزه مى دهند به اين نام ناميده مى شود.

در اينكه اين قوچ بزرگ چگونه به ابراهيم (عليه السلام ) داده شد بسيارى معتقدند جبرئيل آورد، بعضى نيز گفته اند از دامنه كوههاى منى سرازير شد، هر چه بود به فرمان خدا و به اراده او بود.

نه تنها خداوند پيروزى ابراهيم را در اين امتحان بزرگ در آن روز ستود، بلكه خاطره آن را جاويدان ساخت ، چنانكه در آيه بعد مى گويد: ما نام نيك ابراهيم را در امتهاى بعد باقى و برقرار ساختيم (و تركنا عليه فى الاخرين ).

او اسوه اى شد براى همه آيندگان ، و قدوه اى براى تمام پاكبازان و عاشقان دلداده كوى دوست ، و برنامه او را به صورت سنت حج در اعصار و قرون آينده تا پايان جهان جاودان نموديم او پدر پيامبران بزرگ ، او پدر امت اسلام و پيامبر اسلام بود.

گل مريم
2013_11_14, 04:17 PM
در ادامه سرگذشت درس ‏آموز آن حضرت مى‏فرمايد:

وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ‏
و ما او را در برابر قربانى پرشكوهى رهانيديم.

واژه «فداء» به مفهوم چيزى است كه در برابر چيز ديگرى قرار داده مى‏شود تا آن، در برابر اين رها گردد؛ و واژه «ذبح» به مفهوم قربانى و چيزى كه سر بريده مى‏شود آمده است.
با اين بيان منظور آيه اين است كه: و ما در برابر رهايى و نجات اسماعيل اين قربانى پرشكوه را قرار داديم؛ درست بسان اسيرى كه در برابر ضمانت و يا چيزى آزاد مى‏گردد.

در مورد ماهيت اين «ذبح» يا قربانى نيز ديدگاه‏ها يكسان نيست!

1- به باور گروهى از جمله «مجاهد»، «ضحاك»، سعيد بن جبير» و... منظور از آن قربانى قوچى از گوسفندان بود كه براى ابراهيم آمد.

2- امّا «ابن عباس» بر آن است كه منظور همان قوچى بود كه هابيل در روزگار خويش آن را به قربانگاه برد و از او پذيرفته شد.

چرا «ذبح عظيم»؟

در اين مورد كه چرا آن «قربانى»، به بزرگ و پرشكوه وصف شده است ديدگاه‏ها يكسان نيست:

1- به باور «مجاهد» بدان دليل اين‏گونه وصف شده است كه: آن قربانى مورد قبول گرفت و اسماعيل در برابر آن نجات يافت.

2- امّا به باور پاره‏ اى ديگر اين وصف بدان جهت است كه: آن قوچ از ديگر قوچها بزرگتر بود.

3- از ديدگاه «سعيد بن جبير» اين وصف بدان دليل است كه: آن قوچ چهل پاييز در بهشت چريده بود.

4- و از ديدگاه برخى ديگر بدان جهت است كه: خدا آن را بدون ريشه و تبارى آفريد و به سوى ابراهيم گسيل داشت.

5- و پاره ‏اى نيز برآنند كه اين وصف بدان دليل است كه: آن قربانى در برابر بنده ‏اى برگزيده و بزرگ قرار گرفت و براى نجات او فرستاده شد.