PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تلخ نامه شهید و حجاب .. .



ملکوت
2013_10_30, 12:09 AM
بسم رب الحسین .. .



برای دیدن اندازه واقعی تصویر در ابعاد 1271 در 857، کلیک کنید.
http://up.zaman-aj.ir/uploads/3f65e3bfca29_10_131383036178781.jpg (http://up.zaman-aj.ir/)


وقتی که صدای خرچ و خرچ خورد شدن استخوان هایش می آمد

وقتی فواره ی سرخ از گلویش بیرون جست

وقتی باد صبا را هم یارای اخبارش نبود

وقتی مادرش خون میگریست

آن روز که به جای قلم ، فشنگ در جیب داشت

آن روز که آخرین کلامش را میگفت!

بگفت که سرخی خونم را به سیاهی چادرت به امانت میگذارم! لطف کن و امانت دار خوبی باش.. .

میگفت خونم! ، جان شیرینم را گرفتند! خون بهای من ، خون بهایم حجاب است!

میخواست که خون بهایش را بپردازیم

در آن دم دمه های اخر ، خونبهایش را طلب میکرد

نگران بود تا شاید که روزی رسد خونش پای مال شود! تضمین خون میخواست!؟ تضمین میخواست تا یادگار فاطمه را از بین نبرند ! حال این نسل گرگرفته! در آتش چه چیز سوخته که نه خونبها میشناسد و نه یادگار زهرا .. .

ملکوت
2013_10_30, 12:10 AM
بگذار از شباهت این جوان با حسین بگویم!

یا نه! بگذار اصلا کمی از کربلا بخوانم!

بالین بیجان یک پدر

خورشید درخشان بر سر نیزه های نینوا

دست های بریده ی عمو، عباس ابن علی

گلوی پر پر طفل

سیلی های سرخ

همه و همه دخترک سه ساله را به تنگ آورده بود! بغض کرده بود

رقییه بر بالین بیسر پدر افتاد! نخست جمله اش این بود! که پدر، چادر (جلباب) از سرم کشیدند!

چرا یه طفل سه ساله ! به جای درد و دل و بی پدری! به جای گله از سیلی ! به جای گله از تن بی سر ودست های بریده عمو! و بی کسی اش! چرا اول جمله اش غم حجاب است! او سه سال داشت! حال نسل گرگرفته ی ما چند سال است که غم حجاب ندارد!

ملکوت
2013_10_30, 12:11 AM
پاسخ این سرهای بریده را چه کسی میدهد!

نتیجه ی این تن های تکه تکه شده کجاست؟!

اینک اما آماده ای تا امانتش را نگاه داری؟

حال توان پرداخت خونبهایش را داری؟

موشکهای دشمن انگشتانش را در سومار دستهایش را در میمک پاهایش را در موسیان سینه اش را در شلمچه چشمهایش را در هویزه حنجره اش را در ارتفاعات الله اکبر، هزاران خمپاره نشانه رفته اند .

آنجا بود که تنه اش پاره پاره شد و امروز خونبهایشان ، یادگار فاطمه! را که میخواست!! اما کجاست؟!

در تمام مرزهای غرب و جنوب ایمان هنوز اما در تمامی جبهه ها میجنگد .. .

او که به جای ترانه فریاد آموخت ، به جای تکلیف ریاضی ، تلکیف الهی انجام داد ، به جای تصمیم کبرا تصمیم فرمانده اجرا میشد ،او که با توپ های آهنین سر و کله زد و گل کاشت

و حال به جای خانه ی چند صد متری ما در قبری نمور خوابیده است و سرخی خونش بر لب مرزها جرات دشمن میبرد
و اکنون دشمن به مرز اعتقاد ما هجوم برده!! فقط یک چیز از ما خواست! خون بهایش را! یادگار فاطمه را! پاسخ این سرهای بریده را! پاسخ سیلی که مادر خورد ! و پاسخ هجوم دشمن را .. .

وقت آن نرسیده است که پاسخگوی این خونبها باشیم؟!

سجادی
2013_10_31, 02:50 PM
بسم الله الرحمن الرحیم

سالار زینب حسین (علیه السلام ) جان !

دست خودم نیست که ورد زبان منی ....دست خودم نیست گریستنم به خون .... برای تو .

دست خودم نیست مال قلبم است ...

این حرفها همیشه ورد زبانم است ....

خدایا ! دیگر طاقتی نمانده ... دیگر طاقتی نمانده......

با تمام هوشیاری ام فریاد می زنم ؛ زندگی بی حسین(علیه السلام ) نمی خواهم ..