PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : غدير و آشكار شدن توطئه هاى پنهان



گل مريم
2013_10_19, 08:28 PM
besmellah






غدير و آشكار شدن توطئه هاى پنهان

انواع گرايشها
اقسام ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
انواع منتظران فرصت
غدير و آشكار شدن توطئه ها

از آغاز بعثت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و پيدايش مخالفت ها، تضادها، درگيريها، و بكارگيرى انواع روشهاى شكنجه و آزار جسمى و روحى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ياران و اعمال انواع محاصره ها، و در تنگنا قرار دادن مسلمين ، و تحقق انزوا و هجرت و شهادت پيروان اسلام ، اين حقيقت بر همگان ثابت گرديد كه :

پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) تسليم ناپذير است ، و در آينده نيز شكست ناپذير مى باشد
پيروان او نيز تسليم نخواهند شد
دين اسلام در حال گسترش و رونق است و هيچ چيزى مانع آن نخواهد بود
و آينده از آن اسلام و مسلمين است .

گل مريم
2013_10_19, 08:29 PM
انواع گرايشها

با رونق و گسترش اسلام ، و با اوج گيرى همه جانبه مقاومت مسلمين در برابر انواع تهاجمات مشركين و كفار، و فرودآمدن امدادهاى غيبى ، توجه به اسلام و گرايش به مسلمين هرروز فزونى گرفت ، و بر تعداد ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و جمعيت انبوه مسلمين افزوده شد.
اما گرايشها به خلوص گرايشهاى مسلمانان و پيروان آغازين اسلام نبود مردم فوج فوج ، گروه گروه ، دسته دسته ، قبيله قبيله ، به اسلام مى گرويدند، و لااله الاالله مى گفتند، و از هر قشر و نژاد و قبيله اى به دين خدا مى پيوستند، و از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) جانبدارى مى كردند.
اما اغراض و خواسته ها و نوع گرايشها متفاوت بود زيرا شنيدند و ديدند كه :
اسلام در حال رونق ، و مسلمين تسليم ناپذير، و پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) در حال پيروزى است
كاهنات آن روزگاران مكه و مدينه همه از پيروزى مطلق پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خبر مى دادند
ساحران با نفوذ جاهلى نيز از شكست ناپذيرى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى گفتند
ستاره شناسان از پيروزى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر عرب ، خبر مى رساندند
دانشمندان يهود، و راهبان مسيحى ، با ذكر نام و نشان يتيم عبدالله ، از جهانى بودن و رونق جاودانه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اسلام بحث مى كردند
كه بسيارى از سردمداران يهود در فكر ترور پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و مادرش بودند، و گويا قصد جان پدر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كردند، كه در مدينه بگونه مشكوكی در حال بازگشت از سفر شام او را به شهادت رساندند.

و مادر پيامير (صلى الله عليه و آله و سلم ) را خدا چندين بار با امدادهاى غيبى نجات داده بود و ماجراى پيروزى اسلام بر همه اديان چنان آشكارا مطرح بود كه در بين راه سفر شام ، راهبى روشندل ، حضرت ابوطالب را از بردن يتيم عبدالله به شام بازداشت و گفت اين فرزند فرزانه دشمن زياد دارد.(تفسيرالمنار ج 6 ص 463: رشيد رضا)

گل مريم
2013_10_19, 08:29 PM
بنابراين انگيزه ها و گرايشهاى پيروان اسلام همانند نبود
گروهى با اخلاص و يقين ايمان آوردند و تا مرز شهادت پيش رفتند و گروهى ديگر چون رونق بازار اسلام را ديدند جذب گرديدند و برخى گفتند، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر عرب پيروز مى گردد، پس با او باشيم و با او هجرت كنيم و همه جا در كنار او قرار گيريم تا حكومت پس از او را بدست آوريم
و برخى ديگر كه از ستم سران قريش به تنگ آمده بودند نداى اسلام سردادند
و بعضى همواره سر دوراهى قرار گرفته ، دستى براى بيعت ، و پائى براى فرار آماده داشتند
اگر پيروزى اسلام مطرح بود، جانبدارى مى كردند، شعارها مى دادند، و اگر روزى ضعفى در سپاه اسلام مشاهده مى نمودند، فرار مى كردند، صحنه را ترك مى گفتند.( حبيب السير ج 2 ص 12: خواندمير)

و بعضى ديگر راه رسيدن به قدرت و حكومت را هماهنگى با اسلام و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى دانستند.
پس همه يكسان نبودند، و به ايمان كامل دسترسى پيدا نكردند
و انگيزه ها همگون و همانند نبود. كه تفاوت در گرايشها، و انگيزه ها عقيدتى ، فكرى ، سياسى ، در ميدان هاى نبرد خود را نشان مى داد.
پاكان عاشق حق ، و مؤ منان اهل يقين ، به جنگ و دفاع تداوم مى دادند، به دشمن پشت نمى كردند، و از شهادت بيمى نداشتند، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را هرگز رها نمى كردند.
اما ديگران متفاوت عمل مى كردند
گاهى مقاومت و گاهى سستى داشتند
گاهى شعار جانبدارى و گاهى فرار مى كردند
گاهى در صف مسلمانان و گاهى در لشكر مشركان حضور داشتند
و منتظران فرصت و تشنگان قدرت ، همواره جزو سياهى لشكر بودند، تا خطرى آنان را تهديد نمى كرد، حضور داشتند، شعار مى دادند، و آنگاه كه خطرى جدى بود، فرار را بر قرار ترجيح مى دادند

گل مريم
2013_10_19, 08:30 PM
اقسام ياران پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم )

مؤ منان واقعى ، جهاد مى كردند
و تسلم شدگان ، نظاره گر ميدان بودند، و در هنگامه خطر از فراريان با سابقه به شمار مى آمدند
در شمار مسلمانان بودند و بر ضد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقشه ها مى كشيدند، و دروغها به نام آن بزرگ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خدا جعل و پخش مى كردند، به آنحضرت تهمت ها مى زدند، و شايعه ها رواج مى دادند
در بسيارى از مواقع ، سخنان وحى گونه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را به استهزاء مى گرفتند، طرد مى كردند، نمى پذيرفتند، و مانع ايمان و پذيرائى ديگران مى شدند، قدرت طلب منتظر فرصت بودند.
منافق چند چهره نفوذى بودند و روزگار و امكانات را ارزيابى مى كردند كه على (عليه السلام ) در نهج البلاغه خطبه 210 اقسام اصحاب پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را با تفاوت گرايشها معرفى كردند.
ان فى اءيدى الناس حقا و باطلا، و صدقا و كذبا، و ناسخا و منسوخا، و عاما و خاصا، و محكما و متشابها، و حفظا و وهما، و لقد كذب على رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) على عهده ، حتى قام خطيبا، فقال : ((من كذب على متعمدا فليتبواء مقعده من النار)).
و انما اءتاك بالحديث اءربعة رجال ليس لهم خامس :
المنافقون
رجل منافق مظهر للايمان ، متصنع بالاسلام ، لا يتاءثم و لا يتحرج ، يكذب على رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) متعمدا، فلو علم الناس اءنه منافق كاذب لم يقبلوا منه ، و لم يصدقوا قوله ، و لكنهم قالوا: صاحب رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) رآه ، و سمع منه ، و لقف عنه ، فياءخذون بقوله ، و قد اءخبرك الله عن المنافقين بما اءخبرك ، و وصفهم به لك ، ثم بقوا بعده ، فتقربوا الى اءئمة الضلالة ، والدعاة الى النار بالزور و البهتان ، فولوهم الاعمال ، و جعلوهم حكاما على رقاب الناس ، فاءكلو بهم الدنيا، و انما الناس * مع الملوك و الدنيا، الا من عصم الله ، فهذا اءحد الاءربعة .
آنچه در بين مردم شايع است هم احاديث حق است و هم باطل ، هم راست و هم دروغ ، هم ناسخ و هم منسوخ ، هم عام و هم خاص ، هم محكم و هم متشابه .
هم احاديثى است كه بخوبى حفظ شده ، و هم رواياتى كه طبق ظن و گمان روايت گرديده است .

در عصر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنقدر به آنحضرت دروغ بسته شد كه به پاخاسته خطبه خواند و فرمود:

((هركس عمدا به من دروغ ببندد جايگاه خويش را در آتش جهنم بايد انتخاب كند!))

گل مريم
2013_10_19, 08:31 PM
همانا افرادى كه نقل حديث مى كنند، چهار دسته اند و پنجمى نخواهد داشت :

1 - منافقان

نخست منافقى كه اظهار ايمان مى كند، نقاب اسلام را به چهره زده ، نه از گناه باكى دارد، و نه از آن دورى مى كند.
و عمدا به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دروغ مى بندد، اگر مردم مى دانستند كه اين شخص منافق و دروغگو است ، از او قبول نمى كردند، و تصديقش نمى نمودند اما مى گويند: وى از صحابه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ؛ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را ديده ، از او حديث شنيده ، و مطالب را از او دريافت كرده است ، به همين دليل به گفته اش ترتيب اثر مى دهند.
در حالى كه خداوند شما را از وضع منافقان آنچنان كه بايد آگاه ساخته ، و چنانكه لازم بوده اوصاف آنان را براى شما بر شمرده است ، (اين منافقان ) پس از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به پيشوايان گمراه ؛ و داعيان دوزخ ، با دروغ و بهتان تقرب جستند، پيشوايان گمراه نيز به اينها ولايت و رياست بخشيدند، و آنان را حاكم ساختند، و به گرده مردم سوار نمودند، كه بوسيله اينها به خوردن دنيا مشغول شدند؛ مردم هم معمولا همراه سلاطين و دنيا هستند؛ مگر كسى كه خداوند او را محفوظ دارد.
اين يكى از آن چهار گروه .

الخاطنون
و رجل سمع من رسول الله شيئا لم يحفظه على وجهه ، فوهم فيه ، و لم يتعمد كذبا، فهو فى يديه ، و يرويه و يعمل به ، و يقول : اءنا سمعته من رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) فلو علم المسلمون اءنه وهم فيه لم يقبلوه منه ، ولو علم هو اءنه كذلك لرفضه !

اهل الشبهة
و رجل ثالث ، سمع من رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) شيئا ياءمر به ، ثم انه نهى عنه ، و هو لايعلم ، اءو سمعه ينهى عن شى ء، ثم اءمر به و هو لا يعلم ، فحفظ المنسوخ ، و لم يحفظ الناسخ ، فلو علم اءنه منسوخ لرفضه ، و لو علم المسلمون اذا سمعوه منه اءنه منسوخ لرفضوه .

الصادقون الحافظون

و آخر رابع ، لم يكذب على الله ، و لا على رسوله ، مبغض للكذب خوفا من الله ، و تعظيما لرسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) و لم يهم ، بل حفظ ما سمع على وجهه ، فجاء به على ما سمعه ، لم يزد فيه و لم ينقص منه ، فهو حفظ الناسخ فعمل به ، و حفظ المنسوخ فجنب عنه ، و عرف الخاص و العام ، والمحكم و المتشابه ، فوضع كل شى ء موضعه .
و قد كان يكون من رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) الكلام له و جهان : فكلام خاص ، و كلام عام ، فيسمعه من لا يعرف ما عنى الله ، سبحانه ، به ، و لا ما عنى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) فيحمله السامع ، و يوجهه على غير معرفة بمعناه ، و ما قصد به ، و ما خرج من اءجله ، و ليس كل اءصحاب رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) من كان يساءله و يستفهمه ، حتى ان كانوا ليحبون اءن يجى ء الاءعرابى و الطارى ء.

گل مريم
2013_10_19, 08:31 PM
2- اشتباه كاران

دوم كسى است كه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) چيزى شنيده ، اما آن را درست حفظ نكرده ، بلكه در آن اشتباه نموده است ، ولى عمدا به آنحضرت دروغ نبسته ، آنچه در اختيار دارد، روايت مى كند، و به آن عمل مى نمايد، و مى گويد: من از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آن را شنيده ام .
اگر مسلمانان مى دانستند اشتباه كرده از او نمى پذيرفتند؛ خودش هم اگر توجه پيدا مى كرد كه در آن اشتباه واقع شده آن را رها مى ساخت و مورد عمل قرار نمى داد.


3 - اهل شك و ترديد

سوم كسى است كه شنيده پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به چيزى امر فرموده ، در حاليكه بعدا پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از آن نهى نموده و او نهى آنحضرت را نشنيده است و يا اينكه نهى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را شنيده ولى از امرى كه بعدا نموده است بى اطلاع مانده ، اين شخص در حقيقت ((منسوخ )) را فرا گرفته اما ((ناسخ )) را نشنيده و حفظ نكرده است ، ولى اگر مى دانست آنچه شنيده نسخ شده است ، آن را رها مى ساخت ، و مسلمانان هم اگر مى دانستند نسخ شده آن را ترك مى نمودند.

گل مريم
2013_10_19, 08:31 PM
4 - حافظان راستگو

چهارم كسى است كه نه دروغ به خدا بسته و نه بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، از خوف خدا، و براى تعظيم پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دروغ را دشمن مى دارد، و نيز در آنچه شنيده اشتباهى برايش پيش * نيامده است ، بلكه آن را با تمام جوانبش حفظ كرده است ، آنچنان كه شنيده بدون كم و زياد نقل كند.
وى ناسخ را حفظ نموده و به آن عمل مى كند، و منسوخ را فرا گرفته و از آن دورى مى گزيند.
((خاص )) و ((عام )) و ((متشابه )) را شناخته ؛ و هر كدام را در جاى خويش قرار داده است .
گاهى سخنانى از پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) صادر مى شده است ، كه داراى دو جنبه بوده ، سخنى جنبه خصوصى دارد، و گفتارى جنبه عمومى ، و آن كس كه مقصود خداوند و منظور پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را از آن نمى دانست ، مى شنيد و حفظ مى نمود، و بدون توجه به معنى و مقصود و هدف آن ، آن را توجيه مى كرد.
اينطور نبود كه همه اصحاب پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از او پرسش كنند، و استفهام نمايند، تا آنجا كه عده اى دوست داشتند، اعرابى يا سائلى بيايد و از آن حضرت چيزى بپرسد و آنها پاسخ آن را بشنوند (و بهره گيرند).

گل مريم
2013_10_19, 08:32 PM
انواع منتظران فرصت

با پيدايش انواع مشكلات در آستانه بعثت ، و هجرت رسول خدا و تهاجمات گوناگون مشركين و كفار قريش ، و تحقق جنگها و دفاعهاى گوناگون ، در يك آزمايش اجتماعى پايدار، مردم به دسته ها و گروههاى متفاوتى تقسيم گرديدند، برخى منتظر فرصت بوده و براى پس از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقشه ها و طرحها آماده مى كردند، تا اهداف شوم خود را تحقق بخشند مانند:
تشنه گان قدرت كه همواره براى بدست گرفتن حكومت بر عرب لحظه شمارى مى كردند.
هوا پرستان منزوى شده كه روزگار و جو سياسى حاكم را بررسى مى كردند.
حاكمان و قدرت طلبان به انزوا كشيده شده
شكست خوردگان بى تقوا كه هر لحظه در فكر انتقام بودند.
حسودان بى پروا كه نمى توانستند ارزشهاى والاى بنى هاشم را شاهد باشند.
خانواده هاى معدومين و كشتگان جنگها كه به ظاهر تسليم بودند.
سرمايه دارانى كه اموالشان مصادره گرديد.
گروه هاى نامبرده ، با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بودند
و در جامعه اسلامى زندگى مى كردند، و آزاد بودند، و بجاى قدرشناسى ، با انواع شگردهاى تبليغاتى ، بر ضد مسلمانان و جامعه اسلامى عمل مى كردند.
اگر جبهه اسلامى پر رونق و پر قدرت بود، ساكت بودند، چيزى نمى گفتند، و در فكر نجات خود بوده ، حقوق فردى اجتماعى خود را از حكومت اسلام مى و از رهبر الهى آن مطالبه مى كردند، در نماز جماعت ها حاضر مى شدند، صدقه مى دادند، خود را اهل ديانت و روزه و پرداخت زكات معرفى مى كردند.

گل مريم
2013_10_19, 08:32 PM
اما اگر مسلمانان را ناتوان مى ديدند، و دشمنان مهاجم را قوى مى پنداشتند فرار مى كردند، در نماز جماعت ها حاضر مى شدند، صدقه مى دادند، و دشمنان مهاجم را قوى مى پنداشتند فرار مى كردند، حمايت نمى نمودند، نقش ستون پنجم را داشتند، در پشت جهبه و در داخل جامعه سمپاشى مى كردند، مردم را دلسرد مى نمودند، به دشمنان اسلام يارى مى رساندند، اسرار نظامى را فاش مى كردند
اما پيامبر گرامى اسلام با اطلاع دقيق از انواع گرايشها، و اقسام منتظران فرصت ، پدرانه و دلسوزانه با آنها برخورد مى فرمود، به محبت ها مى افزود، به هديه دادنها، كمك ها، يارى رساندنها بيمناك نبود، مى خواست همگان به وحدت و توحيد رهنمون باشند، و همه را در مرز خداشناسى قرار دهد كه فرمود:
وساءلت جبرئيل (عليه السلام ) ان يستعفى لى السلام عن تبليغ ذالك اليكم ايهاالناس لعلمى بقلة المتقين ، و كثرة المنافقين ، وادغال اللائمين ، وحيل المستهزئين .
(از جبرئيل (عليه السلام ) خواستم تا مرا از اعلام ولايت على (عليه السلام ) معاف دارد اى مردم ، زيرا مى دانم كه تعداد پرهيزكاران اندك ، و شمار منافقان فراوان است ، و در ميان شما گنهكارانى نيرنگباز و مسخره كنندگان به دين وجود دارد)
و خود توضيح دادند كه چرا همگان را تحمل مى كنند، و دست به تصفيه ياران نمى زنند كه فرمود:
و لو شئت ان اءسمى القائلين بذلك باءسمائهم ، لسميت ، و ان اءومى اليهم باءعيانهم لاءوماءت و ان ادل عليهم لدللت ، ولكنى والله فى اءمورهم قد تكرمت
(اگر بخواهم كه منافقان را با نام و نشان معرفى كنم ، يا با انگشت به سوى آنان اشاره نمايم ، يا مردم را براى شناخت آنان راهنمائى كنم مى توانم ، اما سوگند بخدا كه من نسبت به آنان با بزرگوارى و كرامت رفتار مى كنم )(الدرالمنثور ج 2 ص 298: سيوطى)
زيرا او پيامبر رحمت ، و هدايت كننده انسانها بسوى خداست
مى خواهد دلى نورانى گردد، مغزى نور گيرد، انديشه اى بارور شود بنابراين حكومتى چون پادشاهان ديكتاتور ندارد كه دست به تصفيه خونين درونى و ياران ، يا مخالفان و دشمنان بزند، بخوبى آنان را مى شناسد، و به امام پس * از خود تك تك آنان را مى شناساند، و بخوبى نيز آنان را تا آنجا كه دست به اسلحه نبرند و فساد انگيزى نكنند، تحمل مى فرمايد.



ادامه دارد

گل مريم
2013_10_22, 12:46 PM
غدير و آشكار شدن توطئه ها

انواع گرايشها، و اقسام مخالفان و منافقان و منتظران فرصت ، بگونه اى پنهان و ناپيدا در جامعه اسلامى ، با تظاهر به حمايت از دين ، و يارى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) باقى ماندند، و خداوند مهربان و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رحمت نيز آنان را رسوا نكرده بودند
و بظاهر تسليم شدن آنها را پذيرفتند، و آنان را از حقوق اجتماعى مؤ منين ، محروم نكردند تا آنكه آزمايش نهائى الهى با اعلام ولايت على (عليه السلام ) در غديرخم مطرح شد كه در آن آزمايش عقيدتى ، همه امتحان شدند و روشن شد كه :
چه كسانى به سخنان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و دستورات الهى ايمان و اعتقاد داشته ، و چه كسانى ندارند و از آن سرباز مى زنند؟
چه افرادى بظاهر بيعت مى كنند و سپس پيمان بيعت مى شكنند؟ و چه افرادى بر بيعت با امامت حضرت على (عليه السلام ) پايدار مى مانند، و تا مرز شهادت پيش مى روند؟
چه گروه هائى با شنيدن امامت على (عليه السلام ) خوشحال مى گردند؟ و چه گروه هائى نگران شده دست به نقشه هاى خطرناكى مى زنند؟
حادثه غديرخم ، مؤ من و منافق ، مسلمان و متظاهر به اسلام ، وفادار و پيمان شكن را به روشنى شناساند، و نشان داد كه مرز ايمان و كفر كدام است .
اگر حادثه غديرخم نبود، و گروهاى متفاوت اجمتاعى مسلمين بهمان صورت ياد شده ، با همان اختلافها و تضادها، و انواع گرايشها باقى مى ماندند، و رسول خدا از جهان رخت بر مى بست ، اءساس اسلام ، و بنيان ايمان در خطر بود، و راهى براى شناخت حق و باطل ، و شناخت امام هدايت و رهبر ضلالت وجود نداشت ، براى همين جهت پيام الهى فرا رسيد كه :
بايد اءمر الهى در ولايت على (عليه السلام ) ابلاغ شود يا ايها الرسول بلغ انزل اليك
كه اگر ولايت على (عليه السلام ) اعلام نگردد، رسالت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اسلام تحقق نيافته است (15)



15- بسيارى از دانشمندان اسلامى اعتراف كردند كه اين آيه در روز غدير براى اعلام ولايت على (عليه السلام ) نازل شد مانند:
1 - الولاية فى طريق حديث الغدير: طبرى
2 - مانزل القرآن فى اميرالمؤ منين : ابوبكر فارسى
3 - مانزل القرآن فى على عليه السلام ص 68: ابو نعيم
4 - الدارية فى حديث الولاية ، سجستانى
5 - الخصائص العلوية : نطنزى
6 - تفسير شاهى : محبوب العالم
7 - ارجح المطالب ص 67 و 68 و 203 و 566: امر تسرى
8 - اسباب النزول ص 135: واحدى
9 - تاريخ دمشق ج 2 ص 85: ابن عساكر
10 - فتح القدير ج 3 ص 57: شوكانى
11 - مفاتيح الغيب ج 12: فخررازى
12 - تفسيرالمنار ج 6 ص 463: رشيد رضا
13 - حبيب السير ج 2 ص 12: خواندمير
14 - الدرالمنثور ج 2 ص 298: سيوطى
15 - شواهدالتنزيل ج 1 ص 187 و 192: حسكانى
16 - فرائد السمطين : حموينى
17 - فصول المهمة ص 23 و 74: ابن صباغ
18 - مطالب السؤ ول : ابن طلحه
19 - ينابيع المودة ص 120: قندوزى
20 - روح المعانى ج 2 ص 348: آلوسى
21 - عمدة القارى ج 8 ص 584: عينى
22 - غرايب القرآن ج 6 ص 170: نيشابورى
23 - مودة القربى : همدانى

گل مريم
2013_10_22, 12:48 PM
بايد بيعت مسلمين با على (عليه السلام ) تحقق يابد
بايد هر گونه ابهام و شك و ترديدى نسبت به امامت پس از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) برطرف گردد
پس از نزول فرشته وحى ، و اعلان عمومى ، و تحقق بيعت پيامبر با على (عليه السلام ) و سپس بيعت عمومى مردم تا پاسى از شب گذشته ، نهان ها آشكار گرديد، و كينه هاى چندين ساله شكل گرفت ، و خط نفاق و كفر و عصيان بهم نزديك شدند، و توطئه هاى پنهانى رخ نشان داد زيرا:
مؤ منان و پرهيزكاران در بزرگترين عيد ولايت دلگرم شدند. و به آينده اسلام اميدوار گريدند. با ايمان بيعت كردند، و بر بيعت خود ثابت قدم ماندند تا به شهادت رسيدند
اما مخالفان با گرايشهاى متفاوت ، و اهداف گوناگون و تضادهاى درونى سرگردان شدند كه چه بايد كرد؟ و چه كارى مى توان انجام داد؟
آنها منتظر آينده اى نزديك بودند كه پس از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرده ها را بالا بزنند، و اهداف پنهانى خود را تحقق بخشند
فكر نمى كردند غافلگير شوند، و پيك وحى همه بافته هاى ذهنى آنان را نقش بر آب كند، و ولايت على (عليه السلام ) اعلام ، و با بيعت عمومى مسلمين سامان گيرد. به يكديگر مى گفتند چه بايد كرد؟
آيا بايد مسلحانه در برابر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اسلام ايستاد؟ پس با پيروان جهانى او چه بايد كرد؟
آيا بايد دست به شورش زد؟ پس با طرفداران انبوه و متحد او چه بايد كرد؟
آيا بايد مخالفت علنى نمود؟ در آنصورت نهانها آشكار مى گردد، و نتيجه اى ندارد
آيا بايد سكوت و به رهبرى على (عليه السلام ) تن داد؟ كه هرگز قابل تحمل نيست :
پس از مبادله افكار، باز هم مصلحت ديدند تا:
سياست پنهان كارى
و نفوذ و ضربه را تداوم دهند
و باز هم براى فرصت مناسبترى روز شمارى كنند، كه به ظاهر بيعت كردند(16).




16- بسيارى نوشتند كه ابابكر و عمر جلو آمده دست امام را گرفتند و در هنگام بيعت گفتند
بخ بخ لك يا اباالحسن ، لقد اصبحت مولاى و مولى كل مؤ من و مؤ منه
(درود، درود بر تو اى ابالحسن ، صبح كردى در حالى كه امام من و امام هر مرد و زن مسلمان مى باشى )
1 - تاريخ دمشق ج 2 ص 548 و 580: ابن عساكر شافعى (متوفاى 571 هجرى )
2 - مناقب خوارزمى ص 94: خوارزمى (متوفاى 993 هجرى )
3- مسند احمد ج 4 ص 281: احمد بن حنبل (متوفاى 241 هجرى )
4- فصول المهمه ص 24: شيخ حر عاملى
5- الحاوى للفتاوى ج 1 ص 122: سيوطى شافعى (متوفاى 911 هجرى )
6- ذخائر العقبى ص 67: طبرى (متوفاى 694 هجرى )
7- فضائل الخمسه ج 1 ص 350: فيروز آبادى
8- فضائل الصحابه (مخطوط): نسائى (متوفاى 303 هجرى )
9- تاريخ السلام ج 2 ص 197: ذهبى (متوفاى 748 هجرى )
10- علم الكتاب ص 161: خواجه حنفى
11- دررالسمطين ص 109: زرندى
12- ينابيع الموده ص 30 و 31 و 249: قندوزى حنفى (متوفاى 127 هجرى )
13- تفسير فخر رازى ج 3 ص 63 و ج 12 ص 50: فخر رازى (متوفاى 319 هجرى )
14- تذكره الخواص ص 29: ابن جوزى (متوفاى 654 هجرى )
15- مشكاة المصابيح ج 3 ص 246
16- عبقات الانوار ج 1 ص 285: سيد جزايرى
17- فرائد السمطين ج 1 ص 77 باب 13: حموينى (متوفاى 723 هجرى )
18- الغدير ج 1 ص 272: علامه امينى
19- رياض النضره ج 2 ص 169: طبرى (متوفاى 694 هجرى )
20- كفايه الطالب ص 28
21- مناقب ابن جوزى : ابن جوزى (متوفاى 751 هجرى )
22- البدايه و النهايه ج 5 ص 212: ابن كثير (متوفاى 774 هجرى )
23- كتاب الخطط ص 223: مقريزى
24- بديع المعانى ص 75
25- كنزالعمال ج 6 ص 397: متقى هندى
26- وفاء الوفاء ج 2 ص 173: سمهودى (متوفاى 911 هجرى )
27- مناقب ابن مغازلى ص 18 و 24: مغازلى شافعى (متوفاى 483 هجرى )
28- تاريخ بغداد ج 8 ص 290: خطيب بغدادى (متوفاى 484 هجرى )
29- شواهد التنزيل ج 1 ص 158: حسكانى حنفى (متوفاى 514 هجرى )
30- سر العالمين ص 21: غزالى (متوفاى 505 هجرى )
31- احقاق الحق ج 6 ص 256: قاضى نوراله شوشترى
32- صواعق المحرقه ص 26: ابن حجر عسقلانى (متوفاى 852 هجرى )
33- فيض الغدير ج 6 ص 218: حاج شيخ عباس قمى
34- شرح المواهب ج 7 ص 13: زرقانى مالكى
35- فتوحات الاسلاميه ج 2 ص 318

گل مريم
2013_10_22, 12:53 PM
اما انجام برخى از كارها را نيز ضرورى مى دانستند تا پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ياران را بيازمايند مانند:


1 - مخالفت علنى برخى از حاضران

شخصى بنام حارث بن نعمان فهرى ، كه نسبت به امام على (عليه السلام ) دشمنى مى ورزيد، سوار بر شتر جلو آمد و گفت :
(اى محمد! ما را به خدا خواندى پذيرفتم ، نبوت خود را مطرح كردى ، لااله الاالله و محمد رسول الله گفتيم ، ما را به اسلام دعوت كردى اجابت كرديم ، گفتى نماز در پنج وقت بخوانيد خوانديم ، به زكات و روزه و حج و جهاد سفارش كردى اطاعت كرديم ، حال پسر عموى خود را امير ما ساختى كه نمى دانيم اين حكم از طرف خداست يا با اراده شخصى پيدا شده است ؟)
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
(به خدايى كه جز او خدائى نيست ، اين حكم از طرف اوست ، و من وظيفه اى جز ابلاغ آن نداشتم ).

حارث بن نعمان پس از شنيدن اين جواب خشمناك شده سر به آسمان بلند كرد و گفت :
(خدايا اگر آنچه را كه محمد درباره على مى گويد از طرف تو است ، و به امر توست ، سنگى از آسمان بر من فرود آيد و مرا عذاب كند)
هنوز سخنان حارث بن نعمان به پايان نرسيده بود كه از آسمان سنگى بر او فرود آمد و او را بهلاكت رساند كه آيات 1 و 2 سوره معارج نازل شد.(17)
نه تنها مخالفت آشكار فايده اى نداست بلكه معجزه اى دردناك براى منافقان تحقق يافت كه جناح آنها را دچار تزلزل و ترديد كرد، و دلهاى مردم را نسبت به ولايت على (عليه السلام ) استحكام بخشيد، از اين رو دست به بازى خطرناكترى زدند.




17- ساءل سائل بعذاب واقع للكافرين ليس له دافع (سئوال كننده اى از عذاب فرود آمدنى پرسيد كه بر كافران فرود مى آيد و چيزى مانع آن نخواهد شد.)
1 - غريب القرآن : هروى
2 - شفاء الصدور: موصلى
3 - الكشف و البيان : ثعلبى
4 - رعاة الهداة : حسكانى
5 - الجامع لاحكام القرآن : قرطبى
6 - تذكرة الخواص ص 19: سبط بن جوزى
7 - الاكتفاء: وصابى شافعى
8 - فرائد السمطين باب 13: حموينى
9 - معارج الاصول : زرندى
10 - نظم دررالسمطين : زرندى
11 - هداية السعداء: دولت آبادى
12 - فصول المهمة ص 46: ابن صباغ
13 - جواهر العقدين : سمهودى
14 - تفسير ابى السعود ج 8 ص 292: عمادى
15 - سراج المنير ج 4 ص 364: شربينى
16 - الاربعين فى فضائل اميرالمؤ منين عليه السلام : جمال الدين شيرازى
17 - فيض القدير ج 6 ص 218: مناوى
18 - العقد النبوى و السرا المصطفوى : عبدروس
19 - وسيلة المآل : باكثير مكى
20 - نزهة المجالس ج 2 ص 242: صفورى
21 - سيرة الحلبية ج 3 ص 302: حلبى
22 - الصراط السوى فى مناقب النبى : قارى
23 - معارج العلى فى مناقب المصطفى : صدر عالم
24 - تفسير شاهى : محبوب عالم
25 - ذخيرة المآل : حفظى شافعى
26 - الروضة النذية : يمانى
27 - نورالابصار ص 78: شبلنجى
28 - تفسيرالمنار ج 6 ص 464: رشيد رضا
29 - الغدير ج 1 ص 239: علامه امينى
و صدها كتاب تفسير از شيعه و سنى كه به اين حقيقت اعتراف كردند

گل مريم
2013_10_22, 12:55 PM
2 - ترور نافرجام
مخالفان ولايت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) كه فكر مى كردند در بن بست كاملى قرار دارند، تصميم نهائى را گرفتند، و آن ترور پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بگونه اى طبيعى با رم دادن شتر آنحضرت در ((عقبه )) كه راه كوهستانى ، و دره هاى عميق داشت بود.

با يكديگر گفتند:

بر سر راه كوهستانى ((عقبه )) كمين كرده و با پرتاب سنگ و چوب و آلاتى كه صداهاى وحشتناك توليد كند، شتر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را رم مى دهيم تا سقوط كند و در آن دره هاى عميق فرو غلطد، آنگاه از تاريكى شب بهره جسته فرار كنيم ، و فردا همه جا مى گوئيم يك حادثه طبيعى بود.
سپس با شتاب رفتند و بر سر راه كمين كرده و منتظر رسيدن شتر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و همراهان شدند.
رسول گرامى اسلام به وسيله فرشته وحى از نقشه هاى آنان آگاهى يافت ، چون به عقبه نزديك شدند، به حذيفه بن يمان ، و عمار ياسر فرمودند تا يكى عنان شتر را دست گيرد، و ديگرى شتر را هدايت كند
منافقان كمين كرده ، هر چه داشتند پرتاب نمودند، و با سر و صداهاى گوناگون سعى كردند، تا شتر را رم دهند كه به امر خدا هيچ تزلزلى در حركت شتر پديد نيامد، و ترور نافرجام ماند.
اما اين فرصت طلائى را نمى توانستند از دست بدهند كه با شمشيرهاى برهنه خود به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) حمله كردند، ولى با مقاومت بى نظير عمار ياسر، و حذيفه روبرو شدند، اگر اندكى درنگ مى كردند ديگر ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه پيوسته و آهسته در يك كاروان بزرگ در حركت بودند سر مى رسيدند و كار همه منافقان تباه مى شد. پس ناچار فرار كردند.
حذيفه گفت يا رسول الله آنها چه كسانى بودند؟
پيامبر فرمود نگاه كن :

در آن هنگام برقى جهيد و چهره آنان آشكارا ديده شد كه حذيفه با شگفتى چهره افراد زير را بدرستى شناخت :
1 - ابابكر 2 - عمر 3 - طلحه 4 - عبدالرحمن بن عوف (داماد عثمان ) 5 - سعد بن ابى وقاص 6 - ابوعبيد جراح 7 - معاويه 8 - عمروبن عاص (از قريش ) 9 - ابوموسى اشعرى 10 - مغيرة بن شعبه 11 - اوس بن حدثان بصرى 12 - ابوهريره 13 - ابوطلحه انصارى (از غير قريش )(18)

پس از ترور نافرجام و افشاى اسامى دست اندركاران ، اولين زنگ خطر در امت اسلامى به صدا در آمد كه مخالفان به آخر خط رسيدند، و از هيچگونه اقدامى دست بردار نيستند، كه اندوهى بر دل ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نشست ، و با نگرانى و با مراقبت شديدترى در حفظ جان رسول خدا مى كوشيدند.
همه مى دانستند چه اختلافاتى پديد خواهد آمد.
و به روشنى حوادث تلخ آينده را مى نگريستند.
كه نگرانيها و گريه هاى رسول خدا در آستانه رحلت ، براى تنهائى على (عليه السلام ) و اهل بيت گرامى او بر همين اءساس شكل مى گرفت .



18- كشف اليقين ص 137، علامه حلى - و - ارشاد القلوب ص 112 و 135: ديلمى - و - بحارالانوار ج 28 ص 86 و 114: علامه مجلسى

گل مريم
2013_10_22, 12:57 PM
3 - تشكل هاى فروپاشيده :

پس از بيعت عمومى مسلمانان با على (عليه السلام ) و نگرانى سخت مخالفان ، هر لحظه احتمال مى رفت كه از غديرخم تا مدينه ، در آن راه طولانى ، تشكل هاى شيطانى شكل گيرد، و دست به يك سلسله حركات مذبوحانه بزنند كه براى جهان اسلام ، و وحدت امت اسلامى ناخوشايند باشد

از اين رو پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور داد تا منادى اعلام كند كه :
((در طول راه به امر رسول خدا تا رسيدن به شهر مدينه ، دو نفر يا سه نفر حق ندارند گرد هم آمده و زيرگوش يكديگر زمزمه كنند)).

با اين فرمان ، تشكل هاى شيطانى ضربه خورد، و اجتماعات توطئه آميز لغو گرديد، مخالفان ديگر نتوانستند در طول راه نقشه اى را سامان دهند يا طرح خطرناكى را تحقق بخشند
در ادامه حركت كاروان ، سالم غلام حذيفه ، اولى و دومى و ابوعبيده جراح را مشاهده كرد، كه خلوت كرده و با يكديگر گفتگو مى كنند، به آنان گفت

اگر مرا آگاه نسازيد به رسول خدا خبر مى دهم
آنها پس از گرفتن تعهد از سالم به او گفتند
مى خواهيم متحد گرديم تا از ولايت على اطاعت نكنيم ، تو هم با ما همراه باش
سالم گفت :
چون دشمن بنى هاشم و على هستم مى پذيرم

اما اين گردهمائى كوچك نيز از چشم رسول خدا مخفى نماند، در بين راه خطاب به آنان فرمود:
((من شما را از گردهمائى و رازگوئى منع كردم ، چرا اطاعت نكرديد؟ بدانيد كه خداوند بر اعمال شما آگاه است ، و چيزى از خدا مخفى نخواهد ماند))

كاروان بزرگ حجاج به سرپرستى رسول خدا با همان نظارت و مديريت آگاهانه به راه خود ادامه داد تا به مدينه رسيد كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) با خشنودى فراوان خدا را سپاس گفت .

اما حال كه به مدينه رسيدند لازم بود تا گوشمالى عاطفى سختى به اولى و دومى بدهند كه هم در ترور نافرجام و هم در تشكل هاى فروپاشيده حضور داشتند.
زيرا بايد با دخترانشان به عنوان همسر شريك زندگى ، عمر بگذراند، اما چگونه ؟

رسول خدا در خانه ام سلمه اقامت فرمود و تا يكماه به خانه عايشه (دختر ابابكر) و خانه حفصه (دختر عمر) نرفت .
در طول اين مدت تماس ها، و عذر خواهى ها فايده نداشت ، بايد گوشمالى داده مى شدند،

گل مريم
2013_10_22, 01:03 PM
اما سرانجام همه زنان در منرل ام سلمه گرد آمدند و عائشه گفت :
بخدا پناه مى برم از خشم شما
و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) درجمع زنان فرمود:
(بدانيد كه على (عليه السلام ) وصى و جانشين من است ، از او اطاعت كنيد، كه اطاعت او اطاعت از من ، و مخالفت او مخالفت با من است ).
آنگاه خطاب به على (عليه السلام ) فرمود:
(اى على : اختيار زنان پس از من با تو است ، اگر مخالفت نمودند آنها را اخراج كن )
همه زنان با سكوت دستورات رسول خدا را تاءييد كردند، تنها عايشه گفت يا رسول الله ما هيچگاه مخالفت نكرده ايم و نخواهيم كرد.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در جواب فرمود:
(آرى تو با من مخالفت كردى ، و پس از من با على (عليه السلام ) مخالفت مى كنى ، مى بينم كه از خانه ات خارج مى شوى و با جمعى از اوباش در برابر على صف آرائى مى كنى ، در صورتى كه سگان قبيله حواءب بر تو پارس ‍ مى كنند تو نسبت به خدا ظالم و معصيت كار مى باشى )
سپس زنان را مرخص فرمود تا هر كدام به حجره خود باز گردند.(19)

(پس از رحلت رسول خدا و 25 سال سكوت و انزواى امام (عليه السلام ) كه مردم با امام على (عليه السلام ) بيعت كردند، و سردمداران قريش جنگ جمل را تدارك مى ديدند و عايشه را به عنوان اهرم فشار به همراه مى بردند از مكه تا بصره همه جا عائشه نام قبائل را مى پرسيد تا به سرزمين (حواءب ) رسيدند، وقتى عايشه شنيد كه سگان حواءب بر او پارس مى كنند، فريادش ‍ بلند شد كه مرا برگردانيد، سوگند به خدا من همان زنى هستم كه سگان حواءب بر او پارس مى كنند، و تا فردا اصرار داشت كه بازگردد، هرچه كردند اثر نداشت تا آنكه عبدالله بن زبير براى عايشه سوگند دروغين خورد و شهادت داد كه نام اين سرزمين حواءب نيست و آنگاه به بهانه اينكه سپاه على (عليه السلام ) در تعقيب ما هستند او را حركت دادند)(20)




19- مراجعه شود به مدارك ترور نافرجام (كشف اليقين - و - ارشاد القلوب - و - بحارالانوار)
20- تاريخ طبرى ج 3 ص 975 - و - شرح نهج البلاغه ابى الحديد ج 9 ص 312 به نقل از قتيبه .

گل مريم
2013_10_22, 01:04 PM
آنچه كه در حجة الوداع مهم بود، و بايد تحقق مى يافت با مديريت رسول خدا و امدادهاى الهى سامان يافت

مسلمانان سراسر بلاد اسلامى در مراسم ، حج پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خود را ملاقات و با وصى و جانشين او بيعت كردند.

ولايت و امامت پس از رسالت خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم ) ابلاغ ، و بر همگان روشن گرديد

دين اسلام به مراحل نهائى تكامل خود رسيد و نعمت هاى خدا كامل شد

خط مخالفان و منافقان نفوذى افشا شد، و نقشه هاى آنان رسوا گرديد

كاروان عظيم حجة الوداع به سلامت رفت و با عزت و شكوه به مدينه بازگشت و تمام تلاشهاى مذبوحانه ، و كارشكنى هاى منافقان نتوانست خلل در حركت آن ايجاد كند

گل مريم
2013_10_22, 01:06 PM
4 - طومار نفرين شده :

پس از ترور نافرجام ، و فروپاشى هرگونه تشكل در طول راه ، طراحان آن را واداشت تا با احتياط بيشترى عمل كنند، و تا رسول خدا زنده است دست به حركتى نزنند، اما گروهى ديگر به فكر تهيه طومارى افتادند تا مخالفت خود را با ولايت على (عليه السلام ) اعلام دارند، و بگويند كه مخالفت ما سازمان يافته و مستحكم است ، از اين رو در خانه ابابكر گرد آمدند و پس از گفتگوهاى فراوان ، عهدنامه اى با خط سعيدبن عاص نوشتند كه با بررسى امضاء تاءييد كنندگان اين طومار، عمق كينه توزى قريش و مخالفان على (عليه السلام ) به اثبات مى رسد، كه نام :

ابوسفيان ، و فرزند ابى جهل ، و صفوان بن اميه در راءس همه امضاها به چشم مى خورد
يعنى سردمداران شرك و كفر دست در دست منافقان مسلمان نما گذاشته اند تا خورشيد ولايت را انكار كنند

گل مريم
2013_10_22, 01:07 PM
متن عهدنامه و طومار نوشته شده

((به نام خداوند بخشنده مهربان
اين عهدنامه اى است كه گروهى از اصحاب رسول خدا - اعم از مهاجر و انصار - بر مضمون آن اتفاق نموده اند.
آنان كسانى هستند كه خداوند متعال در كتاب آسمانى به وسيله رسول و بر زبان او آنان را مورد ستايش قرار داده است
اين گروه بعد از اجتهاد و كوشش در راءى و مشورت در امر، براى دلسوزى اسلام و مسلمين در طول تاريخ آنچه را كه به مصلحت دين و مردم دانستند در اين عهدنامه منعكس نمودند تا نسلهاى آينده با بكار بستن مضامين آن و پيروى از اين دستورالعمل سعادت دنيا و آخرت خود را به دست آورند
اما بعد، بدرستى كه خداوند متعال به من و كرم خويش محمد را به سوى مردم فرستاد تا دين مورد رضايت او را به مردم ابلاغ فرمايد، و رسول الله در وظيفه تبليغى خود كوتاهى نفرمود، و آنچه را كه ماءمور به تبليغ آن بود به مردم اعلام و ما مسلمانان را به جمع و حفظ آن ماءمور ساخت ، تا آنكه دين به كمال خود رسيد، و واجبات و سنن الهى در جامعه پياده شد
پس از آن خداوند رسول خدا را به سوى خود خواند و آن حضرت با كمال عزت و احترام دعوت حق را لبيك گفت و به ديار باقى شتافت
بدون آنكه شخص خاصى را به جانشينى خود برگزيند، بلكه اختيار تعيين خليفه را به مردم واگذار نمود تا هركس را كه مورد وثوق و اطمينان آنان باشد به جانشينى رسول ، و ولايت امر مسلمين اختيار نمايند، و بدرستى كه براى مردم مسلمان پيروى از رسول خدا شايسته است
چنانكه قرآن مى فرمايد: براى كسانى كه مشتاق لقاى پروردگار و روز قيامت هستند پيروى از رسول نيكو است
براستى كه رسول خدا كسى را جانشين خود قرار نداد، تا خلافت رسول در يك خاندان مستقر نماند و ديگران هم از آن بهره اى ببرند، و از شخصى به شخص ديگر همچون ارث منتقل نگردد، و براى آكه در ميان ثروتمندان دست به دست نگردد، و هر خليفه اى نتواند ادعاى خلافت در اولاد خود را تا روز قيامت بنمايد.
آنچه بر مسلمين در هر عهد و زمان لازم است آن است كه بعد از مرگ هر خليفه اصحاب حل و عقد دور يكديگر نشسته پس از تبادل افكار و مشورت در امور، آنكس را كه صالح و شايسته تشخيص دهند زمام امور مسلمين را به او بسپارند و او را ولى امر مسلمين و صاحب اختيار بر اموال و نفوس آنان قرار دهند؛ زيرا صلاحيت و لياقت براى اين امر بر اصحاب حل و عقد است و آنان از تشخيص ولى امر عاجز نخواهند بود.
پس اگر كسى ادعا كند كه رسول خدا شخص خاصى را به جانشينى خود برگزيده و او را به اسم و نسب معرفى نموده است .
سخنى بيهوده گفته ، و برخلاف نظر اصحاب رسول الله راءى داده است ، و با جماعت مسلمين به مخالفت برخاسته است
اگر كسى مدعى شد كه خلافت و جانشينى رسول ارث است ، و بعد از او به ديگرى منتقل مى گردد، سخنى به گزاف گفته است ؛ زيرا رسول خدا فرموده است :
ما گروه انبيا ارث به كسى نمى دهيم و آنچه از ما باقى بماند صدقه است .

گل مريم
2013_10_22, 01:08 PM
(http://www.ghadeer.org/tarix/Ghadir/ghadir.html)


(http://www.ghadeer.org/tarix/Ghadir/522-0006.htm)




و اگر كسى مدعى گردد كه خلافت رسول شايسته هر كس نيست ؛ بلكه شخص معين و خاصى از ميان مسلمين سزاوار اين مقام است ، و خلافت حق اوست ، و براى ديگرى سزاوار نيست ، زيرا خلافت در عقب نبوت است ، و همان حكم را دارد
پس اين قول مسموع نيست و گوينده آن دروغگو است ؛ زيرا رسول خدا فرموده است :
اصحاب من مانند ستارگان آسمانند به هر كدام اقتدا كنيد هدايت مى شويد.
و اگر كسى ادعا نمايد كه او سزاوار خلافت است و نه غير او، آنهم به واسطه قرب با رسول از حيث نسب و سبب ، و همين معيار در هر عصر و زمانى ملاك خلافت است تا دنيا باقى است .
پس كلام او بى مورد است ؛ زيرا ملاك و معيار تقوا است ، و نه قرب با رسول ، چنانكه خداوند مى فرمايد ((ان اكرمكم عندالله اتقكم )) و همچنين رسول خدا فرموده است :
تمامى مسلمانان يكى هستند و عليه مخالف ، در يك صف قرار دارند.
پس كسى كه به كتاب خدا ايمان بياورد، و سنت رسول را پذيرا باشد، بر طريق حق است ، و اشكالى در كار او نيست ، و كسى كه برخلاف حركت كند، و از جمع مسلمين جدا گردد او را بكشيد؛ زيرا در كشتن او صلاح امت نهفته است .
همچنين پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: كسى كه جمعيت امت مرا متفرق سازد و شق عصاى امت نمايد و در صفوف امت شكاف اندازد، پس او را به قتل برسانيد
حال هر كس مى خواهد باشد؛ زيرا اجتماع امت رحمت ، و جدايى امت عذاب است ، و امت من هيچگاه بر ضلالت و گمراهى جمع نمى شوند، و همه در برابر دشمن بسان يك دست مى باشند.
از جماعت مسلمانان جدا نمى شوند مگر معاندين كه در اين صورت ريختن خون آنها مباح است .)) ((تاريخ كتابت محرم الحرام سنه دهم هجرى ))
اين صحيفه را سعيد بن عاص نوشت و كسانى را هم بر آن شاهد قرار داد كه ذيل آن را امضا كرده اند.
1 - ابوسفيان
2 - عكرمة بن ابى جهل
3 - صفوان بن اميه
4 - سعيد بن عاص
5 - خالد بن وليد
6 - عباس بن ابى ربيعه
7 - بشر بن سعد
8 - سهيل ابن عمرو
9 - حكيم بن حزام
10 - صهيب بن سنان
11 - ابو اعوار اسلمى
12 - مطيع بن اسود و...
چون اين عهدنامه به اتمام رسيد آن را به ابوعبيده جراح سپردند و ابوعبيده نامه را به سفارش آنان در محلى از كعبه دفن كرد و تا زمان خلافت دومى همچنان دفن بود كه در آن زمان به فرمان عمر از خاك بيرون كشيده شد.

و اين همان صحيفه اى بود كه چون دومى كشته شد اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بر مزار او آمده فرمود:
((در نزد من محبوب تر از اين نيست كه خدا را با صحيفه اين آرميده در گور ملاقات كنم .))

گل مريم
2013_10_22, 01:09 PM
وقتى نويسندگان طومار از اين كار فارغ گشتند و نماز صبح را با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به جماعت بجاى آوردند، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) متوجه عبيده گشت و فرمود:
((آفرين ، و صد آفرين بر مانند تو كه امين اين امت شده اى ؟!))

سپس اين آيه شريفه را قرائت فرمود:
فويل للذين يكتبون الكتاب باءيديهم ثم يقولون هذا من عندالله ليشتروا به ثمنا قليلا فويل لهم مما كتب ايديهم و ويل لهم مما يكسبون ( بقره ، 2: 79.)
((واى بر كسانى كه كتاب را با دستهاى خود مى نويسند و آن را براى آنكه به بهاى اندك بفروشند به خدا نسبت مى دهند. پس واى بر آنان از آنچه نوشته اند و واى بر آنان از آنچه بدست مى آورند.))

جاى شگفتى است كه امضاء كنندگان اين طومار، همه در روز غديرخم حاضر بوند، و با على (عليه السلام ) بيعت كردند، و امامت حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) و فرزندان او را تا ظهور حضرت مهدى (عج ) از زبان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدند، اما براى تحريف تاريخ اسلام ، و ايجاد فتنه و تفرقه در امت اسلامى اين طومار را نوشتند.

با اينكه رسول گرامى اسلام در آن اجتماع عظيم
على (عليه السلام ) را معرفى فرمود
و دست او را گرفت و بالا برد
با على (عليه السلام ) بعنوان امام پس از خود بيعت كرد
و تمام 120 هزار حاجى از زن و مرد بيعت كردند

باز در طومار نفرين شده مى خوانيد كه :
((پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از دنيا رفت در حاليكه كسى را براى امامت مسلمين تعيين نفرمود، و هركس ادعا كند دروغگو است ))

اين طومار همان صحيفه لعنت شده اى است كه از اوج كينه توزى و نفاق و دشمنى آنان با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و عترت ، حكايت دارد.

جاى شگفتى است : ابوسفيانى كه در جنگ هاى مكرر از اسلام سيلى خورد، و خالدبن وليد كه دست او تا آرنج در خون شهيدان اسلام رنگين است ، دلسوزان امت اسلامى ، و طرفداران وحدت امت شدند؟

بايد اين شگفتى ها، و درد دلها را به وجدان هاى بيدار و حق طلب واگذار كرد.