PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ذبح فرزند



گل مريم
2013_10_16, 03:14 PM
besme

نام كتاب : حيوة القلوب (تاريخ پيامبران عليهم السلام و بعضى از قصه هاى قرآن )
نام مؤلف : علامه مجلسى




فصل ششم : در بيان ماءمور شدن ابراهيم عليه السلام به ذبح فرزندش

به سند حسن بلكه صحيح از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه : جبرئيل نزد زوال شمس روز هشتم ذيحجه به نزد حضرت ابراهيم عليه السلام آمد و گفت : اى ابراهيم !سيراب شو، يعنى آب تهيه كن براى خود و اهل خود، و در آن وقت ميان مكه و عرفات آب نبود، پس ابراهيم عليه السلام را برد به منى و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح را در آنجا كرد، و چون آفتاب طالع شد روانه عرفات شد و در مروه فرود آمد، و چون زوال شمس شد غسل كرد و نماز ظهر و عصر را به يك اذان و دو اقامه بجا آورد و نماز كرد در جاى آن مسجدى كه در عرفات است ، پس او را برد و در محل وقوف بازداشت و گفت :

اى ابراهيم !اعتراف كن به گناه خود و مناسك حج خود را بشناس ، و حضرت ابراهيم را در آنجا بازداشت تا آفتاب غروب كرد، پس او را گفت : بار كن و نزديك شو بسوى مشعر الحرام ، پس به مشعر الحرام آمد و نماز شام و خفتن را به يك اذان و دو اقامه بجا آورد و شب را در آنجا ماند تا نماز صبح را بجا آورد، پس موقف را به او نمود و آورد او را به منى و امر كرد او را كه جمره عقبه را سنگ بزند، و نزد آن جمره شيطان از براى او ظاهر شد پس ‍ امر كرد او را به ذبح ، و حضرت ابراهيم عليه السلام چون به مشعر الحرام رسيد شب در آنجا خوابيد شاد و خوشحال ، پس در خواب ديد كه پسر خود را ذبح و قربانى كنند، و والده طفل را هم با خود آورده بود به حج .

چون به منى رسيدند، خود با اهلش رمى جمره كردند، پس ساره را گفت كه : تو برو به زيارت كعبه ، و پسر خود را نزد خود نگاه داشت و او را برد تا موضع جمره وسطى ، در آنجا با فرزند خود مشورت كرد چنانچه حق تعالى در قرآن ياد كرده است يا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحك فانظر ماذاترى (سوره صافات : 102.)اى فرزند عزيز من ! بدرستى كه من در خواب ديدم كه تو را ذبح مى كردم ، پس نظر كن و تفكر نما كه چه مى بينى و چه مصلحت مى دانى ؟ .

گل مريم
2013_10_16, 03:15 PM
آن فرزند سعادتمند گفت : اى پدر من !بكن آنچه به آن ماءمور شده اى ، بزودى مردا خواهى يافت اگر خدا خواهد مرا از صبركنندگان ، (سوره صافات : 102.)، و هر دو امر خدا را تسليم كردند،
ناگاه شيطان به صورت مرد پيرى آمد و گفت :اى ابراهيم !چه مى خواهى از اين پسر؟
گفت : مى خواهم او را ذبح كنم .
گفت : سبحان الله ! مى كشى پسرى را كه در يك چشم زدن معصيت خدا نكرده است !
حضرت ابراهيم عليه السلام گفت : خدا مرا به اين امر فرموده است .
گفت : پروردگار تو نهى مى كند تو را از اين كار، آن كه تو را امر به اين كار كرده است شيطان است .
حضرت ابراهيم فرمود: واى بر تو!آن كسى كه مرا به اين مرتبه رسانيده است او مرا امر كرده است و به همان سروشى كه هميشه به گوش من مى رسيده است اين را شنيده ام و در اين شكى ندارم .
گفت : نه والله تو را امر به اين كار نكرده است مگر شيطان .
حضرت ابراهيم عليه السلام گفت : و الله ديگر با تو سخن نمى گويم . و عزم كرد كه فرزندش را ذبح كند.
شيطان گفت :اى ابراهيم !تو پيشواى خلقى و مردم پيروى تو مى كنند، و اگر تو اين كار را بكنى بعد از اين مردم فرزندان خود را بكشند.
حضرت ابراهيم جواب او نگفت و رو به پسر آورد و با او مشورت نمو در ذبح كردن او، چون هر دو منقاد امر خدا شدند پسر گفت :اى پدر! روى مرا بپوشان و دست و پاى مرا محكم ببند.
حضرت ابراهيم عليه السلام فرمود: اى فرزند! با كشتن ، دست و پايت را ببندم ؟ اين هر دو را والله كه براى تو جمع نخواهم رد، پس جل درازگوش را پهن كرد و فرزند را روى آن خوابانيد و كارد را بر حلق او گذاشت و سر خود را بسوى آسمان بلند كرد و كارد را به قوت تمام كشيد؛ جبرئيل پيش از كشيدن ، كارد را گردانيد و پشت كارد را به جانب حلق طفل كرد، چون حضرت ابراهيم عليه السلام نظر كرد كارد را برگشته ديد، پس كارد را گردانيد و دمش را به حلق طفل گذاشت و كشيد، باز جبرئيل كارد را گردانيد، تا چندين مرتبه چنين شد، پس جبرئيل گوسفند را از جانب كوه ثبير كشيد و فرزند را از زير دست حضرت ابراهيم كشيد و گوسفند را به جاى او خوابانيد و ندا به ابراهيم عليه السلام رسيد از جانب چپ مسجد خيف كه اى ابراهيم !خواب خود را درست كردى ، ما چنين جزا مى دهيم نيكوكاران را، بدرستى كه اين ابتلا و امتحانى بود هويدا . (سوره صافات : 104 106.)

گل مريم
2013_10_16, 03:16 PM
در اين حال شيطان لعين خود را به مادر طفل رسانيد در وقتى كه نظرش به كعبه افتاده بود در ميان وادى و گفت : كيست اين مرد پيرى كه من او را ديدم ؟
گفت : شوهر من است .
گفت : كيست آن غلامى كه همراه او ديدم ؟
گفت : او پسر من است .
گفت : ديدم كه آن مرد پير آن پسر را خوابانيده بود و كارد گرفته بود كه او را بكشد.
گفت : دروغ مى گوئى ، ابراهيم رحيمترين مرد است ، چگونه پسر خود را مى كشد؟!
گفت : به حق پروردگار آسمان و زمين و پروردگار اين خانه كه ديدم او را خوابانيده بود و كارد گرفته بود و اراده ذبح او را داشت .
گفت : چرا؟
شيطان گفت : گمان مى كرد كه پروردگارش او را به اين امر كرده است .
ساره گفت : سزاوار است او را كه اطاعت كند پروردگارش را. پس در دلش افتاد كه حضرت ابراهيم در باب فرزندش به امرى ماءمور شده است ، پس چون از مناسكش ‍ فارغ شد در وادى رو به منى دويد و دست بر سر گذاشته بود و مى گفت : خداوندا!مرا مؤ اخذه مكن به آنچه كردم به مادر اسماعيل .
پس چون ساره به حضرت ابراهيم عليه السلام رسيد و خبر فرزند را شنيد و اثر خراشيدن كارد را در گلوى او ديد بترسيد و بيمار شد و به همان مرض به عالم بقا ارتحال كرد.
راوى پرسيد كه : در كجا خواست كه او را ذبح كند؟
گفت : نزد جمره وسطى ، و گوسفند نازل شد بر كوهى كه در جانب راست مسجد منى است ، و از آسمان نازل شد و در سياهى مى خورد و در سياهى راه مى رفت و در سياهى مى چريد و در سياهى سرگين مى انداخت ، يعنى در علفزار.
پرسيد: چه رنگ داشت ؟
فرمود: سياه و سفيد و فراخ چشم و شاخ بزرگ بود. (تفسير قمى 2 / 242؛ مجمع البيان 4 / 454.)

گل مريم
2013_10_16, 03:18 PM
مؤلف گويد:
اين حديث دلالت مى كند بر آنكه فرزندى كه حضرت ابراهيم او را خواست ذبح كند و خدا قصه او را در قرآن ذكر فرموده است ، اسحاق بوده است ، و در اين باب خلاف عظيمى ميان علماى خاصه و عامه هست ، و يهود و نصارى ظاهرا اتفاق دارند بر آنكه او اسحاق بوده است ، و احاديث شيعه از هر دو طرف وارد شده است و اشهر ميان علماى شيعه آن است كه ذبيح اسماعيل بوده است ،
و اكثر روايات شيعه بر اين دلالت دارد، و ظاهرا آيه كريمه نيز اين است چنانچه در ضمن اخبار معلوم خواهد شد، و اگر اجماع نباشد بر آنكه ذبيح يكى بوده است ممكن است جمع كردن ميان اخبار به آنكه هر دو واقع شده باشد، و محتمل است ذبيح بودن اسحاق محمول بر تقيه بوده باشد به آنكه ذبيح بودن او در آن عصر ميان علماى مخالفين اشهر بوده باشد، و اتفاق اهل كتاب معتبر نيست بلكه بعضى نقل كرده اند كه عمر بن عبدالعزيز يكى از علماى يهود را طلبيد و از او پرسيد: او گفت : علماى اهل كتاب مى دانند كه ذبيح اسماعيل است و از روى حسد انكار مى كنند، زيرا كه اسحاق جد ايشان است و اسماعيل جد عرب است ، و مى خواهند كه اين فضيلت براى جد ايشان باشند نه جد شما. (مجمع البيان 4 / 453؛ تاريخ طبرى 1 / 162؛ الانس الجليل 1 / 40.)

و به سند موثق منقول است كه : از حضرت امام رضا عليه السلام پرسيدند از معنى قول حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه فرمود: من فرزند دو ذبيحم ، فرمود: يعنى اسماعيل پسر حضرت ابراهيم خليل عليه السلام و عبدالله فرزند عبدالمطلب .

اما اسماعيل پس آن غلام حليم است كه خدا بشارت داد به او ابراهيم عليه السلام را، پس چون آن فرزند چنان شد كه با پدر راه مى رفت گفت :اى فرزند!در خواب ديدم كه تو را ذبح مى كنم ، پس نظر كن چه مى بينى و چه مصلحت مى دانى ؟
گفت :اى پدر!بكن آنچه به آن ماءمور شده اى . و نگفت كه بكن آنچه ديده اى ، عن قريب خواهى يافت مرا انشاء الله از صابران .
پس چون عزم كرد بر ذبحش فدا داد خدا او را به ذبحى عظيم ، به گوسفندى سياه و سفيد كه مى خورد در سياهى و مى آشاميد در سياهى و نظر مى كرد در سياهى و راه مى رفت در سياهى و بول مى كرد در سياهى و پشكل مى افكند در سياهى ، و قبل از آن چهل سال در باغهاى بهشت مى چريد و از رحم مادر بدر نيامده بود بلكه حق تعالى به او فرمود: باش ، پس بهم رسيد براى آنكه فداى اسماعيل گرداند، پس هر قربانى كه در منى كشته مى شود تا روز قيامت فداى اسماعيل است ، پس احد ذبيحين اين است . (عيون اخبار الرضا 1 / 210؛ خصال 55.)

مؤ لف گويد: قصه ذبيح ديگر كه عبدالله است در كتاب احوال حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم مذكور خواهد شد ان شاء الله تعالى .

گل مريم
2013_10_16, 03:20 PM
و شيخ محمد بن بابويه رحمة الله بعد از ايراد اين حديث گفته است كه :
روايات مختلف است در ذبيح ، بعضى از آنها وارد شده است كه اسماعيل است و بعضى وارد شده است كه اسحاق است ، و نمى توان رد كرد اخبار را هرگاه صحيح باشد طرق آنها، و ذبيح اسماعيل بوده است و ليكن چون اسحاق متولد شد بعد از او آرزو كرد كه كاش پدرش به ذبح او ماءمور شده بود و او صبر مى كرد براى امر خدا و تسليم و انقياد مى كرد چنانچه برادرش صبر كرد و منقاد شد پس به درجه او مى رسيد در ثواب . چون خدا از دلش دانست كه او در اين آرزو صادق است او را در ميان ملائكه ذبيح ناميد براى آنكه آرزوى ذبح مى كرد، و اين مضمون به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است و حديث حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم كه فرمود: من پسر دو ذبيحم مؤ يد اين معنى است ، زيرا كه عم را پدر مى گويند و در قرآن نيز وارد شده است و حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: عم والد است ، پس بر اين وجه سخن آن حضرت درست مى شود كه فرزند ذو ذبيح است كه اسماعيل و اسحاق باشند كه يكى ذبيح حقيقى و والد حقيقى است و يكى ذبيح مجازى است و والد مجازى .

و از براى ذبح عظيم وجه ديگر هست كه روايت شده است از فضل بن شاذان كه گفت : شنيدم حضرت امام رضا عليه السلام مى فرمود: چون خدا امر فرمود ابراهيم را كه ذبح نمايد به جاى اسماعيل گوسندى را كه بر او نازل ساخت ، آرزو مى كرد آن حضرت كه كاش فرزند خود اسماعيل را به دست خود قربانى مى كرد و ماءمور نمى شد كه به جاى او گوسفند بكشد تا به دلش بر مى گرديد آنچه بر مى گردد به دل پدرى كه عزيزترين فرزندانش را به دست خود بكشد، پس مستحق شد به اين ذبح كردن درجات اهل ثواب را بر مصيبتها.

پس خدا وحى فرمود بسوى او كه :اى ابراهيم !كيست محبوبترين خلق من بسوى تو؟ عرض كرد: پروردگارا!خلق نكرده اى خلقى را كه محبوبتر باشد بسوى من از حبيب تو محمد مصطفى صلى الله عليه و آله و سلم .
پس خدا وحى كرد بسوى او كه : او محبوبتر است بسوى تا يا جان تو؟
عرض كرد: بلكه او محبوبتر است بسوى من از جان من .
فرمود: فرزندان او بسوى تو محبوبترند يا فرزندان تو؟
گفت : بلكه فرزندان او.
حق تعالى فرمود: پس مذبوح گرديدن و كشته شدن فرزند او بر دست دشمنانش دل تو را بيشتر به درد مى آورد يا ذبح فرزند تو به دست تو در طاعت من ؟
عرض كرد: خداوندا!بلكه ذبح فرزند او به دست دشمنانش دل مرا بيشتر به درد مى آورد.
پس خدا وحى فرمود كه :اى ابراهيم !بدرستى كه طايفه اى كه دعوى كنند كه از امت محمدند، حسين فرزند او را بعد از او به ظلم و عدوان خواهند كشت چنانچه گوسفند را مى كشند و به سبب اين مستوجب غضب من خواهند شد.
پس از استماع اين قصه جانسوز به جزع آمد ابراهيم و دلش به درد آمد و گريان شد، پس حق تعالى به او وحى فرمود:اى ابراهيم !فدا كردم جزع تو را بر پسرت اسماعيل اگر او را به دست خود ذبح مى كردى به جزعى كه كردى بر حسين عليه السلام و شهيد شدن او، و واجب كردم براى تو بلندترين درجات اهل ثواب را بر مصيبتهاى ايشان .
و اين است معنى قول خدا كه : فدا داديم او را به ذبح بزرگ . (سوره صافات : 107.) تمام شد اينجا آنچه از ابن بابويه نقل كرديم . (خصال 57.)

گل مريم
2013_10_16, 03:23 PM
و در احاديث معتبره گذشت كه گوسفند ابراهيم از آن چيزهاست كه خدا خلق كرده است بى آنكه از رحم مادر بيرون آيد. (خصال 353؛ تفسير قمى 2 / 271.)
و در حديث موثق منقول است كه از حضرت امام رضا عليه السلام پرسيدند: ذبيح ، اسماعيل بود يا اسحاق ؟
فرمود: اسماعيل بود، مگر نشنيده اى قول حق تعالى در سوره صافات بعد از بشارت اسماعيل و قصه ذبح فرموده است : بشارت داديم او را به اسحاق (سوره صافات : 112.)، پس چون تواند بود كه ذبيح ، اسحاق باشد؟!(قرب الاسناد 389.)
و به سند معتبر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه : ذبيح ، اسماعيل است . (امالى شيخ طوسى 338.)
و به سند موثق منقول است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند: سپرز چرا حرام شده است در ميان اجزاى حيوانى كه ذبح مى كنند؟
فرمود: چون گوسفند را فرود آوردند بر ابراهيم از كوه ثبير و آن كوهى است در مكه كه آن را به فداى فرزند خود ذبح كند، شيطان آمد و به ابراهيم گفت : نصيب مرا بده از اين گوسفند.
فرمود: تو را چه نصيب در آن هست و آن قربانى پروردگار من است و فداى فرزند من است ؟!
پس خدا وحى نمود به او كه : او را در اين گوسفند نصيبى است و نصيب او سپرز است زيرا كه محل جمع شدن خون است ، و حرام است خصيه ها زيرا كه مجراى نطفه اند،پس ابراهيم سپرز و دو خصيه را به او داد. (علل الشرايع 562.)
و به سند صحيح منقول است كه شخصى از حضرت صادق عليه السلام پرسيد: اسماعيل بزرگتر بود يا اسحاق ؟ و كدام يك ذبيح بودند؟
فرمود: اسماعيل بزرگتر بود از اسحاق پنج سال ؛ و ذبيح ، اسماعيل بود، و مكه منزل اسماعيل بود، و ابراهيم خواست اسماعيل را ذبح كند ايام موسم در منى ، و ميان بشارت خدا براى ابراهيم به اسماعيل و بشارت او به اسحاق پنج سال فاصله بود، آيا نشنيده اى سخن ابراهيم را كه گفت رب هب لى من الصالحين (سوره صافات : 100.) از خدا سؤ ال كرد كه روزى كند او را پسرى از صالحان ، و حق تعالى در سوره صافات مى فرمايد (فبشرناه بغلام حليم ) (سوره صافات : 101 .) پس بشارت داديم او را به پسرى بردبار، يعنى اسماعيل از هاجر، پس فدا كرد اسماعيل را به گوسفندى بزرگ ؛ بعد از ذكر اينها فرمود: بشارت داديم او را به اسحاق پيغمبرى از صالحان و بركت فرستاديم بر او و بر اسحاق (سوره صافات : 112 و 113.)، پس ذبيح ، اسماعيل بود پيش از بشارت به اسحاق ، پس كسى كه گمان كند اسحاق بزرگتر است از اسماعيل ، و ذبيح اسحاق است تكذيب كرده است به آنچه خدا در قرآن از خبر ايشان فرستاده است . (معانى الاخبار 391؛ تفسير برهان 4 / 30 .)

گل مريم
2013_10_16, 03:25 PM
و به سند صحيح از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه : اگر خدا مى دانست كه حيوانى نزد او گراميتر از گوسفند هست ، هر آينه آن را فداى اسماعيل مى گردانيد. (كافى 6 / 310.)
و در حديث ديگر به جاى اسماعيل ، اسحاق وارد شده است . (كافى 6 / 310.)
و در حديث ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : يعقوب عليه السلام به عزيز مصر نوشت : ما اهل بيت ابتلا و امتحانيم ، پدر ما ابراهيم را امتحان كردند به آتش ، و پدر ما اسحاق را امتحان كردند به ذبح . (تفسير عياشى 2 / 195.)
و در حديث معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مروى است : ساره به ابراهيم گفت : بپر شده اى ، كاش دعا مى كردى خدا تو را روزى فرمايد فرزندى كه ديده ما به آن روشن شود، زيرا كه خدا تو را خليل خود گردانيده است و دعاى تو را مستجاب مى كند ان شاء الله .
پس ابراهيم از پروردگارش طلبيد كه او را پسرى دانا روزى فرمايد.
خدا وحى فرمود به او كه : من مى بخشم به تو پسرى دانا و تو را در باب او امتحان مى كنم به طاعت خود، بعد از بشارت سه سال گذشت ، پس بشارت اسماعيل مرتبه ديگر آمد بعد از سه سال . (تفسير عياشى 2 / 244.)

و در دو حديث حسن منقول است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند كه : صاحب ذبح كى بود؟ فرمود: اسماعيل بود. (تفسير قمى 2 / 226.)

و در حديث معتبر ديگر از آن حضرت پرسيدند: ميان بشارت ابراهيم به اسماعيل و بشارت اسحاق چندگاه فاصله بود؟
فرمود: ميان اين دو بشارت پنج سال فاصله بود، حق تعالى مى فرمايد (فبشرناه بغلام حليم ) (سوره صافات : 101.)يعنى اسماعيل ، و اين اول بشارتى بود كه خدا به ابراهيم داد در باب فرزند؛ و چون متولد شد براى ابراهيم اسحاق از ساره و اسحاق سه ساله شد، روزى اسحاق در دامن ابراهيم عليه السلام نشسته بود اسماعيل آمد و اسحاق را دور كرد و در جاى او نشست ،

چون ساره اين حال را مشاهده كرد گفت :اى ابراهيم !فرزند هاجر فرزند مرا از دامن تو دور مى كند و خود به جاى او مى نشيند؟!نه والله نمى بايد كه ديگر هاجر و پسرش با من در يك شهر باشند، ايشان را از من دور كن ، و ابراهيم عليه السلام ساره را بسيار عزيز و گرامى مى داشت و حقش را رعايت مى كرد، زيرا كه او از فرزندان پيغمبران بود و دختر خاله او بود.