PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ابراهيم (ع ) الگوى تاريخ



گل مريم
2013_10_16, 02:35 PM
besmellah4


ابراهيم (ع ) الگوى تاريخ

بيش از هزار سال از طوفان نوح گذشت ، نسل بشر كه با طوفان نوح پاكسازى شده و بار ديگر با جمعيتى مؤ من حيات و زندگى را آغاز كرد با هجوم بى امان شيطان مواجه شد.
وقتى فرزندى به يكى از فرزندان نوح منتقل شد برخى از برادران او به اين مطلب حسادت ورزيدند و قابيل وار به مقابله با برادر خود پرداختند و به اين ترتيب بار ديگر مقابله حزب شيطان با حزب اللّه آغاز گشت و همين امر موجب تخريب و فاصله گرفتن گروه بسيارى از مردمان از راه خداوند شد.
تا اينكه به زمان ظهور ابراهيم منتهى شد كه قدرت در دست فردى بنام نمرود بود كه او پا را از همه مراتب بالاتر گذارده و ادعاى خدايى بر زمين را داشت و چنان بر جهان آن روز سلطه يافته كه هر تصميم ظالمانه اى را به اجرا مى گذارد و كسى را ياراى مخالفت با او نبود.
ابراهيم پيامبرى بود كه در اين فصل از تاريخ كه جهان با سياهى حكومت جهل و ستم مواجه بود مبعوث گشته و به مبارزه با نمرود پرداخت .
مبارزه و انجام رسالت ابراهيم درس بزرگى براى بشريت بود و خداوند او را به عنوان اسوه و الگوى تاريخ بيان مى دارد و مى فرمايد:
((قد كانت لكم اسوه حسنه فى ابراهيم و الذين معه ))
براى شما ابراهيم و كسانى كه با او همراهى نمودند الگويى مناسب است ؛
خداوند در آيه ديگرى مى فرمايد:
((لقد كان لكم فيهم اسوة حسنه لمن كان يرجو الله و اليوم الاخر و من يتول فان الله هو الغنى الحميد))(1)
((ابراهيم و يارانش براى شما الگوى مناسبى هستند براى آنها كه اميد به خدا و روز قيامت دارند بلى هر كسى عقب نشينى كند خداوند بى نياز و ستوده است .))
زندگانى ابراهيم از هنگام تولد تا مرگ درس و عبرت است كه اكنون زندگى و رسالت اين پيامبر بزرگ الهى را در فصلهاى زير مورد مطالعه قرار مى دهيم .



1-(ممتحنه 6)

گل مريم
2013_10_16, 02:36 PM
تولد

نمرود مستبد و خودكامه با قدرت زورمدارانه خود بر مردم آن دوران سيطره كامل داشت و با اشاعه فرهنگ بت پرستى و معرفى خود به عنوان خداى روى زمين جامعه را از توحيد و عبوديت دور ساخته و بشريت را در معرض تباهى قرار داده بود.
او با خبر شد كه كودكى به دنيا مى آيد كه تاج و تختش را درهم خواهد ريخت و توحيد را در زمين تبليغ مى كند.
او به فكر جلوگيرى از ظهور اين مولود بود و در روزى كه گمان داشت نطفه ابراهيم بسته مى شود دستور داد مردها را از شهر دور كنند و هيچ مردى با همسر خود آميزش نداشته باشد. اما او نمى دانست كه عالم در دست خداوند است و نمى توان مانع اجراى اراده او شد و در راه او نمى توان ايجاد سد نمود.
پدر ابراهيم در كاخ نمرود از خدمتگزاران بود و در آن روز نمرود مجبور شد او را براى انجام ماءموريتى به شهر اعزام كند و همان روز نطفه ابراهيم بسته شد. نمرود با خبر شد كه ابراهيم متولد خواهد شد، و او فهميد نتوانسته آن شب همه مردها را از شهر دور نگاه دارد اما نمى توانست مشخص كند چه كسى است و به پدر ابراهيم نيز بد گمان نبود. سپس دستور داد تمام زنهايى را كه مورد اتهام هستند بازرسى نموده و در صورت مشاهده باردارى به قتل برسانند. در اين دستور كودكهاى فراوانى به قتل رسيدند و حكومت شيطان چنان سهمگين بود كه كسى ياراى مقابله با اين ستم و ظلم را نداشت .
خداوند اثر حمل را در مادر ابراهيم مخفى نمود و ابراهيم از اين خطر جان سالم بدر برد.
ابراهيم در سنين جوانى قرار گرفت و از سوى خداوند براى هدايت مردم و خارج ساختن آنها از انحرافات و شرك ماءمور شد.
در آن زمان مردم ، فرهنگ توحيد را فراموش نموده و به سوى خدايان دروغين رفته بودند. گروهى بت ، گروهى ماه و ستارگان و گروهى خورشيد را مى پرستيدند و بالاتر از همه نمرود خود را به عنوان خداى بزرگ معرفى مى كرد.
نتيجه اين بت پرستى ، انحراف اجتماع آنها از مسير انسانيت و غلطيدن در اعمال پست و غير انسانى بود كه شيوع انحراف جنسى يكى از مظاهر اين بت گرايى در برخى مناطق آنها به شمار مى آمد.
ابراهيم مبارزه خود را در زمينه توحيد با همه مظاهر شرك آغاز نمود.
با آنها كه ماه و خورشيد و ستارگان را به عنوان خدا مى شناختند به بحث پرداخت و با استفاده از ساده ترين روشها آنها را در معرض ‍ ترديد قرار داد.

گل مريم
2013_10_16, 02:37 PM
بحث با ستاره پرستان
حضرت ابراهيم در برابر آنها كه ستارگان را خدا مى دانستند قرار گرفت شب هنگام آنها به ابراهيم گفتند اينها خداى ما هستند. (2)
((ابراهيم پرسيد اين خداى ما است ؟ صبح نزديك شد و ستاره غروب كرد ابراهيم گفت نمى توان به آنچه غروب مى كند دل بست .))
او نمى تواند خدا باشد. خدا بايد هميشه حاضر باشد چون ما هميشه و در همه حال به خداوند نيازمند هستيم و آنگاه كه اين خدا در افول است چگونه از او كمك مى خواهيد و او چگونه مى تواند به شما كمك كند و اصولا آنكه رفتنى است براى آمدنش نياز دارد و براى رفتنش نياز و ما خدايى را بايد پيدا كنيم كه بى نياز مطلق باشد پس ستاره خدا نيست و نمى توان به او دل بست و او را به عنوان خدا دوست داشت .(انعام 77) (3)
ماه را ديد گفت اين خداست اما ماه نيز به غروب گراييد و ابراهيم گفت اگر خدا مرا هدايت نكند از گروه ستمگران خواهم بود.
آنكه خداوند متعال را رها مى كند و به ماه كه مخلوقى از خالق بى انتها است سر سجده فرود مى آورد بر خويش و ديگران ستم روا داشته است .(4)
و آنگاه در برابر كسانى قرار گرفت كه خورشيد را مى پرستيدند گفت : ((اين خداست ؟ بلى اين از آنها بزرگتر است اما اين نيز غروب نمود و به همان دليل اين نيز قابل عبادت نيست .))
ابراهيم و همه بشر نيازمند خداى جاودانه و بى نياز است و ماه و خورشيد و ستارگان نه جاودانه اند كه غروب كردند و نه بى نياز كه براى طلوع نياز به رفع حجاب از چهره آنهاست پس خود نيازمند خالق اند.
((من از آنچه مى پرستيد بيزارم .)) (5)
((من صورت خود را به سوى كسى باز مى گردانم كه آسمان و زمين را خلق نمود و من براى او شريكى قايل نمى شوم .))


2- فلما جن عليه اليل راى كوكبا قال هذا ربى فلما افل قال لا احب الافلين (انعام 76)
3- فلما راى القمر بازغا قال هذا ربى فلما افل قال لئن لم يهدنى ربى لاكونن من القوم الضالين
4- فلما راى الشمس بازغه قال هذا ربى هذا اكبر فلما افلت قال يا قوم انى برى مما تشركون (انعام 78)
5- انى وجهت وجهى للذى فطر السماوات و الارض ‍ حنيفا و ما انا من المشركين (انعام 79)

گل مريم
2013_10_16, 02:38 PM
مواجهه با نمرود

ابراهيم به سراغ نمرود رفت و خدايى او را زير سؤ ال برد نمرود بايد به ابراهيم پاسخ مى گفت ابراهيم تا اينجا نشان داده كه مى تواند جو جهل را شكسته و خدايان دروغين را كنار بگذارد.
نمرود به ابراهيم مى گويد چرا من خدا نباشم و آنچه تو ادعا مى كنى خدا باشد؟ ابراهيم به او مى گويد تو عاجزى و خداوند بايد قادر باشد پس تو نمى توانى خدا باشى .
او از ابراهيم سؤ ال مى كند كه به چه دليل من ناتوان هستم مگر قدرت مرا نمى دانى و مگر خداى تو چه قدرتى دارد من حكومتى مقتدر دارم و هر كارى را كه مايل باشم انجام مى دهم . (6)
((آيا نديدى آن را كه با ابراهيم به بحث نشست و با قدرتى كه خدا در اختيار او قرار داده بود ادعا مى كرد.)) (7)
((ابراهيم فرمود قدرت خداوند اين است كه زنده مى كند و مى ميراند اين در اختيار تو نيست تو نمى توانى كسى را زنده كنى و يا كسى را بميرانى ممكن است كسى را به قتل رسانى اما اين تو نيستى كه او را مى ميرانى بلكه مشيت الهى است كه بايد بر قتل و موت او تعلق گيرد و الا اگر همه عالم جمع شوند تا كسى را به قتل برسانند و خداوند نخواهد نمى شود.))
او گفت من هم اين قدرت را دارم ؛
دو زندانى را آوردند يكى را آزاد نمود و ديگرى را به قتل رساند و گفت آن را كه قرار بود به قتل برسانم آزاد كردم پس من او را زنده نمودم و اين را كه زنده بود به قتل رساندم پس من نيز همان قدرت خداى تو را دارا هستم .
در اينجا بلافاصله ابراهيم به او مى فرمايد: (8)
((خداوند من خورشيد را از غرب طلوع مى دهد تو آن را از غرب ظاهر نما.))
اين براى او قابل تكرار نبود و نمى توانست با پاسخى عاميانه عوامفريبى كند. اينجا بود كه : (9)
((نمرود كافر مبهوت ماند و نتوانست ديگر پاسخى ارائه دهد.))



6- الم تر الى الذى حاج ابراهيم فى ربه ان آتاه الله الملك
7- اذ قال ابراهيم ربى الذى يحيى و يميت قال انا احيى و اميت
8- قال ابراهيم فان الله ياتى بالشمس من المشرق فات بها من المغرب
9- فبهت الذى كفر والله لا يهدى القوم الظالمين (بقره 258)

گل مريم
2013_10_16, 02:39 PM
ابراهيم در برابر بتگرايان

در مبارزه عليه بت و بت پرستان ابراهيم سخن را با كسى آغاز مى كند كه براى او همچون پدر است يعنى با او نسبت دارد و از طرفى در دستگاه نمرود است و كار بت سازى و پيكره سازى و حفاظت از بتها بر عهده اوست و او از ابراهيم نيز انتظار دارد تا در اين باره به او كمك كند و تلاش ‍ نمايد تا به بت و نمرود به بهترين شكل خدمت كند اما با كمال تعجب مشاهده مى كند كه ابراهيم نسبت به بتها سخن ديگرى دارد و به او مى گويد: (10)
((به چه دليل چيزى را عبادت مى كنيد كه نه مى شنود و نه مى بيند و نه به شما سودى مى رساند؟ پدرجان شيطان را عبادت نكن شيطان نسبت به خداوند عصيانگر است .))
و براى جلب اطمينانش به او گفت :
((خداوند به من دانشى عطا فرموده كه به تو نداده پس از من پيروى كن تا تو را در راه مستقيم قرار دهم .))
اين مطلب براى او بسيار عجيب و سخت بود كه كسى در باره بتها ترديد ايجاد نمايد لذا با تعجب به او گفت :
((تو واقعا از بتها روى گردانيده اى ؟)) و تهديد كرد كه : ((اگر به مخالفت با بتها خاتمه ندهى تو را سنگسار خواهيم نمود و آنگاه به او دستور تبعيد داد.))
در اين باره ابراهيم با او كه نماينده قدرت و سلطه بود سخن تندى نگفت و بلكه با كلامى نرم او را مورد خطاب قرار داد و گفت : (11)
((بر شما سلام باد براى تو (كه همچون پدر من هستى ) طلب مغفرت مى كنم كه او نسبت به من به شدت مهربان است .))
ابراهيم آنها را مدتى به حال خود رها مى كند اما آنها را تحت نظر دارد (12)
((من شما و آنچه از غير خدا مورد دعا قرار مى دهيد رها مى كنم و از خدا مى خواهم كه در دعا از خداوند دچار شقاوت نشوم .))


10- اذ قال لابيه يا ابت لم تعبد ما لا يسمع ولا يبصر ولا يغنى عنك شيئا(مريم 42)
11- قال سلام عليك ساستغفر لك ربى انه كان بى حفيا(مريم 47)
12- و اعتزلكم و ما تدعون من دون الله و ادعو ربى عسى الا اكون بدعاء ربى شقيا (مريم 48)

گل مريم
2013_10_16, 02:40 PM
ابراهيم بار ديگر به سراغ آنها آمد (13)
به آزر و ساير مردم كه همفكر او بودند گفت :
((اين صورتها و شكلها چيست كه در برابر آنها به زمين مى افتيد، اينها چيست كه عبادت مى كنيد؟(14)
((گفتند: ما بتها را عبادت مى كنيم و در كنار آنها اعتكاف مى كنيم .)) (15)
((ابراهيم گفت : آيا وقتى آنها را عبادت مى كنيد صدايشان را مى شنويد؟يا فايده و ضررى براى شما دارند؟))(16)(17)
((گفتند: ما ديديم پدرانمان آنها را عبادت مى كردند.)) (18)
((ابراهيم گفت : شما و پدرانتان در گمراهى هستيد)) (19)
به ابراهيم گفتند: ((آيا براى ما حق را آورده اى يا ما را به بازى گرفته اى ؟)) (20)
((ابراهيم گفت : خداى شما پروردگار آسمان و زمين است كه آنها را خلق نمود و من بر اين مطلب شهادت مى دهم ))(21)
((پدرجان مى ترسم كه عذاب الهى نازل شود و تو را در بر گيرد كه درد آن صورت همراه شيطان خواهى بود.))
((قسم به خداوند من بتهاى شما را درهم خواهم كوبيد.))



13- اذ قال لابيه و قومه ما هذه التماثيل التى انتم لها عاكفون (انبياء 52)
14- اذ قال لابيه و قومه ما تعبدون (الشعراء 70) قالوا نعبد اصناما فنظل لها عاكفين (الشعراء 71)
15- قال هل يسمعونكم اذ تدعون (الشعراء 72)
16- او ينفعونكم او يضرون (الشعراء 73)
17- قالوا وجدنا آباءنا لها عابدين (انبياء 53)
18- قال لقد كنتم انتم و آباوكم فى ضلال مبين (انبياء 54)
19- قالوا ا جئتنا بالحق ام انت من اللاعبين (انبياء 55)
20- قال بل ربكم رب السماوات و الارض الذى فطرهن و انا على ذلكم من الشاهدين (انبياء 56)
21- يا ابت انى اخاف ان يمسك عذاب من الرحمن فتكون للشيطان وليا(مريم 45)

گل مريم
2013_10_16, 02:41 PM
ابراهيم تهديد خود را عملى نمود، و به اين ترتيب مبارزه ابراهيم با آنها از حد سخن فراتر رفت ابراهيم مشاهده كرد كه هر چه با آنها سخن مى گويد به گونه اى خود را توجيه مى كنند و يا دستگاه نمرود آنها را توجيه مى كند و آنها همچنان بر بت پرستى و قربانى نمودن براى بت پافشارى مى كنند از اينرو تصميم به انجام راهى عملى گرفت تا آنها بتوانند حق را بيشتر درك كنند. به همين دليل يك روز تعطيل عمومى را كه همه از شهر بيرون مى رفتند انتخاب نمود و ابراهيم در شهر باقى ماند و گفت : (22)
((من بيمار هستم و به عيد و جشن شما حاضر نمى شوم . او را در شهر باقى گذاردند. ابراهيم به سراغ بتها و رفت و (به تمسخر) به آنها گفت پس چرا از اين غذاها كه براى شما به عنوان نذورات آورده اند نمى خوريد. چرا حرفى نمى زنيد. به سوى آنها حمله ور شد.))(23)
همه را منهدم نمود و تبر را بر گردن بت بزرگ آويخت . اهالى بازگشتند و از اين وضعيت به تعجب و هراس افتادند و گفتند چه كسى با خدايان ما چنين كرده او ستمگر است .گفتند شنيديم كه جوانمردى در باره آنها بدى مى گفت كه نامش ابراهيم است .)) (24)
((دستور دادند او را در برابر مردم احضار و بازجويى كنند.)) (25)
((فورا سراغ او رفتند.)) (26)
((گفتند: ابراهيم تو با خدايان ما چنين انجام دادى ؟ ابراهيم گفت : تقصير بت بزرگ است او چنين نموده اگر اينها توانايى سخن دارند از خود آنها بپرسيد.))
آرى اگر بتها توان اقدامى دارا هستند بت بزرگ مسؤ ول حفاظت از ساير بتها است آنها او را بت بزرگ مى نامند يعنى او خداى خدايان است پس ‍ حفاظت بتها بر عهده اوست و اگر بتها تخريب شده اند تقصير اوست كه مانع تخريب نشده و آنها چنين خراب و ويرانند و بايد اين مطلب را از همان بتهاى كوچك سؤ ال كنند تا آنها بگويند كه بت بزرگ هيچ اقدامى را انجام نداد و بلكه بگويند بت بزرگ قادر به اين كار نيست اما بتها كه سخن نمى گويند اينها چوب و سنگ و گل هستند كه اكنون بر زمين ريخته و زير پا هستند و اين بشر بود كه اينها را با تماثيلى زيبا در برابر خود قرار مى داد و مى پرستيد و اصولا انسان اگر در برابر خدا خاضع و عبد نشود شيطان او را در راهى قرار مى دهد كه در برابر محصول دست خود عبد و خاضع باشد. (27)
((با اين سخن ابراهيم آنها به فكر فرو رفتند و فهميدند بيراهه مى روند و بر خويش و ديگران ستم روا داشته اند. اما اين نگرش چندان طول نكشيد و شيطان بلافاصله بر صحنه مسلط شد و آنها را وارونه ساخت لذا به ابراهيم گفتند:تو كه مى دانى اينها توان سخن گفتن ندارند.))
ابراهيم منتظر اين سخن بود تا بر تفكر آنها ضربتى نوازد و چشم عقلشان از خواب بيرون شود لذا گفت :
شما خدا را رها نموده و عبد چيزى شده ايد كه هيچ نفعى براى شما ندارد ضررى هم نمى تواند بر شما وارد كند(آنها را ترسانيده بودند كه اگر خلاف بتها عمل كنيد بتها شما را نابود مى كنند و آنها از ترس بتها دائم براى آنها نذورات مى آوردند و عبد بتها بودند تا مبادا بر آنها خشم گيرند ابراهيم آنها را از خواب بيدار كرد كه اينها نه نافعند و نه ضرررسان . (28)


22- فقال انى سقيم (صافات 89 *) فتولوا عنه مدبرين (صافات 90) فراغ الى آلهتهم فقال الا تاكلون (صافات 91) ما لكم لا تنطقون (صافات 92) فراغ عليهم ضربا باليمين (صافات 93 *)
23- فجعلهم جذاذا الا كبيرا لهم لعلهم اليه يرجعون (انبياء 58) قالوا من فعل هذا بالهتنا انه لمن الظالمين (انبياء 59) قالوا سمعنا فتى يذكرهم يقال له ابراهيم (انبياء *60)
24- قالوا فاتوا به على اعين الناس لعلهم يشهدون (انبياء 61)
25- فاقبلوا اليه يزفون (صافات 94)
26- قالوا ا انت فعلت هذا بالهتنا يا ابراهيم (انبياء 62) قال بل فعله كبيرهم هذا فاسالوهم ان كانوا ينطقون (انبياء 63)
27- فرجعوا الى انفسهم فقالوا انكم انتم الظالمون (انبياء 64) ثم نكسوا على رووسهم لقد علمت ما هولاء ينطقون (انبياء 65) قال ا فتعبدون من دون الله ما لا ينفعكم شيئا ولا يضركم (انبياء 66)
28- قال ا تعبدون ما تنحتون (صافات 95) والله خلقكم و ما تعملون (صافات 96) اف لكم و لما تعبدون من دون الله افلا تعقلون (انبياء 67)

گل مريم
2013_10_16, 02:43 PM
((ابراهيم براى توجه بيشتر به آنان گفت : آيا آنچه را خود تراشيده ايد عبادت مى كنيد؟ در حاليكه خداوند خالق شما و كارهايتان است . اف بر شما و معبودهاى غير خدايتان آيا انديشه نمى كنيد؟))
اينها مى توانستند با اين بيانات روشن و صريح از غفلت بيرون آمده و در برابر شيطان پيروز شوند اما اصرار بر جهل و پيروى از خطا ماجراى ديگرى است كه شيطان در مسير آنها گسترانيد و آنها را همچنان در بندگى خود نگاه داشت .
طبيعى است كه آنها گمان كنند اگر دست از بتها بردارند منافعشان را از دست مى دهند. از سوى ديگر نمرود كه بر بت و بتگرى حكومت خود را استوار نموده و ساليان متمادى مردم را در استثمار و استبداد خود نگاه داشته و هميشه آنها را از خطر بتها ترسانيده و هر از چند گاهى خطر بت بزرگ را بر آنها نواخته مردم را به حال خود رها نمى كند تا سخن ابراهيم را درك نموده و به آنچه فهميده اند عمل كنند.
از اينرو به ابراهيم حمله كردند كه تو به خدايان ما شرك ورزيدى و مورد غضب آنها قرار خواهى گرفت . (29)
((ابراهيم گفت آيا درباره خدا با من بحث مى كنيد در حاليكه او مرا هدايت نموده و من از آنچه شما در برابر خداوند به عنوان خدا انتخاب كرده ايد هيچ هراسى ندارم (هيچ ضررى نمى توانند به من برسانند) مگر اينكه خداوند بخواهد (كه البته خداوند با هر ابزارى مى تواند به هر كس بخواهد نفع يا ضرر برساند اگر سنگ يا چوب و يا هر ابزارى باشد)پروردگار من علمش بر همه چيز احاطه دارد آيا بيدار نمى شويد.)) (30)
((چگونه من از بت شما هراس داشته باشم ولى شما از اينكه براى خدا شريكى قائل شده ايد و دليلى براى خدا بودن او نداريد نمى ترسيد كداميك از ما بيشتر حق دارد احساس امنيت كند اگر اهل دانش هستيد؟)) (31)
((در پايان ابراهيم به آنها اطمينان مى دهد كه در صورت ايمان واقعى به خداوند و پرهيز از بت پرستى ، هدايت خواهند شد.
((آنجا كه مى فرمايد:آنها كه ايمان آوردند و ايمانشان همراه با ستم نبود آنها ايمن هستند و آنها هدايت يافته اند.))




29- و حاجه قومه قال ا تحاجونى فى الله و قد هدان ولا اخاف ما تشركون به الا ان يشاء ربى شيئا وسع ربى كل شى ء علما ا فلا تتذكرون (انعام 80)
30- و كيف اخاف ما اشركتم ولا تخافون انكم اشركتم بالله ما لم ينزل به عليكم سلطانا فاى الفريقين احق بالامن ان كنتم تعلمون (انعام 81)
31- الذين آمنوا ولم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن وهم مهتدون (انعام 82)

گل مريم
2013_10_16, 02:44 PM
ابراهيم در آتش افروخته نمرود

با آنكه ابراهيم الله را براى آنها تبيين نمود و همچون خورشيد تابان بر آنها ثابت كرد كه بتها و بت بزرگ را هيچ امكان تاءثير گذارى نيست و آنها نيز همانند بت سازان مخلوقند و در برابر اراده و مشيت الهى عاجز و درمانده و اگر ابراهيميان به خود آيند و در برابر نهيب و غرش و تهديد نمروديان كه بر بت و بتگرى استوار است بايستند آنگاه خواهند ديد كه آنها در برابر كيد و مكر الهى عاجزند ليكن اين شعار را سر دادند و گفتند:
((كه اگر اهل حمايت از خدايانتان هستيد ابراهيم را آتش بزنيد. بناى بلندى درست كنيد و او را در آتش بياندازيد.))
((در اين باره قرآن مى فرمايد: اين چنين حيله ورزى كردند و بجاى اينكه اجازه دهند مردم در سخنان ابراهيم تفكر كنند با ايجاد جو مردم را از او پراكندند.))
((در باره ابراهيم حيله ورزيدند اما آن را شكست داديم .))
آتش افروختند چنان كه گمان مى كردند ابراهيم در ميان آن ذوب خواهد شد و اثرى از او باقى نخواهد ماند.
ابراهيم اكنون تنهاست هنوز كسى او را يارى نمى دهد و بايد ورود در آتش ‍ را بجان بخرد تا بتواند مشعل تاريخ بشريت در مسير خدا باشد
در برابر همه حاميان بتگرى و بت بزرگ و نمرود كه خود را خداى آنها مى داند تنهاست . اما آنها غافلند كه ناخودآگاه در برابر يك نفر همچون ابراهيم زبون و درمانده شده اند و مجبور به ايجاد كوهى از آتش شده اند تا او را بسوزانند.
اما آيا مى توان ابراهيم را خاموش ساخت ؟ ابراهيم نور خداست و نور خدا جاودانه است اگر چه شيطان همه قواى خود را در برابر او به ميدان آورد.
آنها چون از خداوند و قدرت او غافلند گمان دارند كه پيروز مى شوند اما به سختى شكست خوردند و خداوند به همان ابزار كه مى خواستند وسيله نابودى ابراهيم قرار دهند و طبق روال طبيعى نيز بايد چنين مى شد يعنى آتش دستور داد: (32)
(( اى آتش براى ابراهيم سرد و مطبوع باش .))
با اين دستور ديگر ابراهيم نخواهد سوخت بلكه آنها بايد بسوزند آنكه قدرتش بر دورى از خدا و متكى به ماده و ابزار مادى است بايد آتش بگيرد آنهم نه با آتشى كه خداوند به او دستور داده كه خنك و مطبوع باش بلكه با آتشى كه در درونشان شعله مى كرد و بايد به آنها گفت از خشمتان بميريد. (33)
حيله ورزى كردند اما با ناكامى مواجه شدند



32- يا نار كونى بردا وسلاما على ابراهيم (انبياء 69)
33- و ارادوا به كيدا فجعلناهم الاخسرين (انبياء 70)

گل مريم
2013_10_16, 02:44 PM
نجات ابراهيم و لوط از سرزمين نمرود

و نجيناه و لوطا الى الارض التى باركنا فيها للعالمين (34)
((و ما ابراهيم و لوط را نجات داديم و به سرزمين (شام ) كه مايه بركت جهانيان قرار داديم آنها را فرستاديم .))
ابراهيم از آتش بيرون آمد و آنها نظاره گر بوده و بايد درس بگيرند. اما تا نمرود باقى است در كمند فريب او هستند نمرود نماينده شيطان است و براى اينجا نيز دليل و توجيه آماده كرده است او به سادگى از ميدان بدر نمى رود نمرود را بايد از مسير حق برداشت وگرنه او حق را از بين مى برد. نمرود به ابراهيم دستور داد شهر و منطقه او را ترك كند و ابراهيم همراه با لوط كه در خدمت او بود و همسرش ساره به سوى شام حركت كردند و در منطقه اى بين شام و يمن ساكن شدند.

آزمايش ابراهيم

داستان ابراهيم و آتش نمرود و سالم ماندن ابراهيم در آتش بين مردم منتشر شد و ابراهيم مورد مراجعه مردم قرار گرفت و يكى از حاكمان مناطق شام هاجر را به عنوان كنيز به ابراهيم هديه داد تا در خدمت او و همسرش ‍ باشد.
ابراهيم ساليانى متمادى عليه بت و بت پرستى مبارزه كرد و در اين راه اذيتها را بجان خريد و بالاخره درون آتش رفت و خداوند او را نجات داد.
پس از همه اين مراحل خداوند براى رساندن او به مقام امامت او را با كلمات خود مورد آزمايش قرار مى دهد.


34- (انبياء 71)

گل مريم
2013_10_16, 02:45 PM
نمايش قدرت الهى

آنها در قدرت خداوند و در قيامت تشكيك مى كردند كه مگر مى شود ما كه از دنيا مى رويم بار ديگر و در دنيايى جديد زنده شويم و كسى به حساب ما رسيدگى نمايد.
ابراهيم براى آنها اثبات مى كند كه خداوند مردگان را زنده مى نمايد.
((و اذ قال ابراهيم رب ارنى كيف تحيى الموتى قال او لم تومن قال بلى ولكن ليطمئن قلبى ))
لذا از خداوند مى خواهد تا اين عمل را به او نشان دهد.
خداوند به او مى فرمايد آيا در اين باره ترديدى براى تو وجود دارد؟ ابراهيم مى گويد: نه ، تنها براى اين است كه مشاهده كنم و قلبم مطمئن شود.
خداوند دستور داد:
((چهار پرنده را بگير و گوشت آنها را درهم بكوب و آنگاه بر هر كوهى جزئى از آن را قرار ده و آنگاه آن پرندگان را به سوى خود فراخوان خواهى ديد كه به سوى تو خواهند آمد.
امام صادق فرمودند: ابراهيم هدهد، باز، طاووس و كلاغ را گرفت و آنها را سر بريد و بدن آنها را درهم كوبيد آنگاه بر ده كوه نهاد و منقارهاى آنها را در دست گرفت و طبق فرمان خداوند آنها را به سوى خود فراخواند اجزاء بدن هر يك در هوا به سوى منقار حركت كرد تا اينكه بدن هر كدام كامل و زنده شدند.

گل مريم
2013_10_16, 02:47 PM
قوم لوط

لوط از طرف خداوند ماءمور شد تا به سوى منطقه بابل حركت كند و در آنجا مردم را به دين الهى و دورى از گناهان دعوت كند.
قومى بت پرست كه گرايش به ماديگرى آنها را به فساد جنسى و انحرافات كشيده و مبتلا به همجنس بازى بودند. اين عمل شنيع چشم و گوش آنها را بر حق بسته بود و اقدامات طولانى و ممتد لوط اثر نداد او سى سال بين آنها تبليغ كرد اما نتوانست اجتماع خود را از اين عمل ننگين كه نسل را تباه و جامعه را از راه كمال باز مى دارد و بشريت را حتى از جامعه حيوانات نيز منحطتر قرار مى دهد كه حيوانات هرگز به چنين عملى نمى پردازند دور سازد و حتى همسر او نيز دچار سوء عمل گشته و آنها را در اين باره تشويق مى نمود. قرآن در اين باره مى فرمايد:
((هر كسى بر اين شهر ميهمان مى شد مورد تقاضاى فساد قرار مى گرفت .)) (35) (36)
از جانب خداوند دستور عذاب اين قوم صادر مى شود و ملائك براى همين منظور نزد ابراهيم مى رسند و همچون ميهمانانى وارد بر ابراهيم مى شوند. در آغاز به ابراهيم نمى گويند آنها كيستند و اكنون در قيافه افراد بشرى بر او وارد شده اند تا همين گونه نيز قوم لوط مورد آزمايش قرار گيرند چنانكه همسر پير ابراهيم نيز آزمايش شود.
وقتى آنها وارد منزل ابراهيم شدند او بلافاصله براى ميهمانانش كبابى از گوسفند جوان تهيه نمود و در برابر آنها نهاد اما كمى دقت كرد؛ (37)
((و فهميد آنها از غذا تناول نمى كنند و به آن دست نمى زنند مشكوك شد و ترسيد.))(كه آيا اينها توطئه گر و ماءمورين دشمن هستند كه در خانه او حاضر شده اند و يا در غذا و ميهمانى او اشكالى ديده اند) (38)
((به آنها گفت من از شما در هراس هستم )) (39)
((آنها به ابراهيم اطمينان دادند كه ترسى نداشته باش ما براى تو بشارت داريم كه پسرى دانشمند دارا مى شوى )) (40)
((ابراهيم گفت در حاليكه اين چنين پير هستم مرا بشارت مى دهيد؟))
ابراهيم هنوز باور نداشت آنها ملائك هستند چون آنها به شكل انسانهايى آمده اند تا قوم لوط بار ديگر آزمايش و سپس عذاب شود و ظاهرشان نشان نمى دهد آنها ماءمورين الهى باشند. (41)
((ماءمورين گفتند اين بشارت حق است و تو از رحمت خداوند ماءيوس ‍ مباش . (42)
))
ابراهيم گفت تنها گمراهان از رحمت خداوند ماءيوس هستند.



35- (هود 68)
36- و لقد جاءت رسلنا ابراهيم بالبشرى قالوا سلاما قال سلام فما لبث ان جاء بعجل حنيذ(هود 69)
37- فلما راى ايديهم لاتصل اليه نكرهم واوجس منهم خيفه (هود 70)
38- قال انا منكم وجلون (حجر 52)
39- قالوا لا توجل انا نبشرك بغلام عليم (حجر 53)انا ارسلنا الى قوم لوط(هود 70)
40- قال ا بشرتمونى على ان مسنى الكبر فبم تبشرون (حجر 54)
41- قالوا بشرناك بالحق فلا تكن من القانطين (حجر 55)

گل مريم
2013_10_16, 02:49 PM
(در حقيقت ابراهيم در اينكه خداوند مى تواند چنين قدرتى را نشان دهد ترديدى نداشت بلكه سخن در اين بود كه آيا اين بشارت الهى است يا نه و وقتى معلوم شد از جانب خداوند است ديگر سخنى نداشت .) (43)
همسر ابراهيم كه در آنجا ايستاده بود از اين مطلب خندان شد و ماءمورين الهى او را كه پيره زن بود به (زاييدن فرزندى كه بعدا او را) اسحاق (ناميدند) و (نوه اى كه او را) يعقوب (خواهند ناميد) بشارت دادند.(44)
همسر ابراهيم گفت واى بر من آيا من فرزند به دنيا مى آورم در حاليكه پير زن هستم و شوهر من نيز مردى كهنسال است ؟ بسيار شگفت انگيز است ! (45)
((ماءمورين الهى به او گفتند آيا از خدا شگفت انگيز است رحمت و بركت خداوند بر شما اهل بيت او ستوده و بزرگوار است .)) (46)
((ابراهيم گفت پس ماءموريت شما چيست ؟ گفتند ما نسبت به قوم مجرمين ماءمور هستيم . تنها آل لوط نجات خواهند يافت كه آنها را نجات خواهيم داد. مگر همسرش كه او بايد در محل عذاب باشد.)) (47)
((وقتى اضطراب ابراهيم فرو نشست و خبر عذاب قوم لوط را شنيد به شفاعت از اين قوم پرداخت .))
ابراهيم ماءمورين را ترغيب مى كرد كه مهلت ديگرى به اين قوم داده شود تا شايد هدايت شوند.
ان ابراهيم لحليم اواه منيب (هود 75 *) يا ابراهيم اعرض عن هذا انه قد جاء امر ربك و انهم آتيهم عذاب غير مردود (هود 76)
((ابراهيم بردبار و دلسوز و توبه كار بود. ماءمورين به ابراهيم گفتند: در اين باره سخن نگو دستور خداوند است و اينها عذاب خواهند شد و عذاب قابل تغيير نيست .))



43- و امراته قائمه فضحكت فبشرناها باسحاق و من وراء اسحاق يعقوب (هود 71)
44- قالت يا ويلتى ا الد و انا عجوز و هذا بعلى شيخا ان هذا لشى ء عجيب (هود 72)
45- قالوا ا تعجبين من امر الله رحمه الله و بركاته عليكم اهل البيت انه حميد مجيد (هود 73)
46- قال فما خطبكم ايها المرسلون (حجر 57) قالوا انا ارسلنا الى قوم مجرمين (حجر 58) الا آل لوط انا لمنجوهم اجمعين (حجر 59) الا امراته قدرنا انها لمن الغابرين (حجر 60)
47- فلما ذهب عن ابراهيم الروع وجاءته البشرى يجادلنا فى قوم لوط(هود 74)

گل مريم
2013_10_16, 02:49 PM
ورود ملائكه به قوم لوط جهت عذاب

((و لما جاءت رسلنا لوطا سى ء بهم و ضاق بهم ذرعا و قال هذا يوم عصيب ))(48)
ماءمورين الهى در همان قيافه به شهر لوط رفته و وارد منزل او شدند و لوط از ترس مردم قلبش تنگ شد و گفت روز سختى را در پيش داريم .
قال انكم قوم منكرون (حجر 62) قالوا بل جئناك بما كانوا فيه يمترون (حجر 63)
در آغاز گفت : ((من شما را نمى شناسم . گفتند بلكه در باره مطلبى آمده ايم كه قوم تو در باره آن ترديد دارند.))
لوط مى دانست آنها حتما از او مى خواهند ميهمانانش را در اختيارشان قرار دهد و لوط پيامبر از اين مساءله بسيار ناراحت است و او چگونه اجازه دهد ميهمانان او مورد تقاضاى فساد قرار گيرند؟ (49)
خبر ميهمانان لوط به قوم او رسيد و به يكديگر بشارت مى دادند(كه موردى براى فساد آمده است .) (50)
قوم لوط كه مشغول كارهاى فساد بودند به سرعت به خانه او حمله ور شدند لوط با آنها وارد سخن شد و گفت اگر تصميم به ارضاى شهوت داريد دختران من هستند مى توانيد با آنها ازدواج كنيد و بدين ترتيب آنها براى شما حلالند آبروى مرا در برابر ميهمانانم نريزيد و مرا خوار نكنيد. (51)
((گفتند تو كه مى دانى ما به دختران تو نيازى نداريم و تو مى دانى ما دنبال چى هستيم ؟)) (52)
قرآن درباره آنها مى فرمايد:
((قسم به جان تو كه اينها دچار مستى كورى بودند.))



48- (هود 77)
49- و جاء اهل المدينه يستبشرون (حجر 67)
50- و جائه قومه يهرعون اليه و من قبل كانوا يعملون السيئات قال يا قوم هولاء بناتى هن اطهر لكم فاتقوا الله ولا تخزون فى ضيفى اليس منكم رجل رشيد(هود 78)
51- قالوا لقد علمت ما لنا فى بناتك من حق و انك لتعلم ما نريد(هود 79)
52- لعمرك انهم لفى سكرتهم يعمهون (حجر 72)

گل مريم
2013_10_16, 02:50 PM
چنان در فساد غوطه ور بودند و از ديدن ميهمانان لوط از خود بى خود شدند كه عقل و هوش را از دست داده و قدرت تفكر ندارند كه اين چه عملى است با ميهمانان وارد بر يك خانه ؟! (53)
لوط كه خود را مواجه با چنين وضعيتى مى ديد گفت : ايكاش در ميان شما طرفدارانى داشتم كه مرا در برابر اين هجوم يارى مى داد و يا به خانواده اى كه حاضر بود مرا يارى كند ملحق مى شدم . (54)
به ميهمانان حمله ور شدند اما (گويا ماءمورين الهى خاك بر چشمان آنها پاشيدند كه ) دچار كورى شدند. بچشيد عذاب الهى را و تهديدهاى مرا. (55)
در اينجا ماءمورين الهى به سخن آمدند و لوط را آرامش خاطر دادند و به او گفتند:
((ما ماءمورين الهى هستيم اينها دستشان به تو نمى رسد نيمه شب همراه با خانواده مخفيانه شهر را ترك كن اما همسرت بايد بماند تا عذاب شود هنگام عذاب اينها صبح است آيا صبح نزديك نيست ؟))
سحر هنگام آل لوط نجات يافتند و شهر را ترك كردند.
فاخرجنا من كان فيها من المومنين (ذاريات 35) فما وجدنا فيها غير بيت من المسلمين (ذاريات 36)
((همه مؤ منين را از شهر بيرون برديم . (البته ) تنها يك خانه مسلمان در آن شهر يافتيم .))
زمان اجراى دستور فرار رسيد؛
فاخذتهم الصيحه مشرقين (حجر 73) فجعلنا عاليها سافلها و امطرنا عليهم حجاره من سجيل (حجر 74) مسومه عند ربك وما هى من الظالمين ببعيد(هود 83)
((با طلوع آفتاب صداى مهيبى برخاست . و ماءمورين الهى شهر را زير رو كردند و باران پيوسته اى از سنگهاى سخت بر آنها ريختيم . سنگها نزد خداوند (مشخص و) نشانه دار بودند و اين عذاب از ستمگران دور نيست .))


53- قال لو ان لى بكم قوه او آوى الى ركن شديد(هود 80)
54- لقد راودوه عن ضيفه فطمسنا على اعينهم فذوقوا عذابى و نذر
55- قالوا يا لوط انا رسل ربك لن يصلوا اليك فاسر باهلك بقطع من الليل ولا يلتفت منكم احد الا امراتك انه مصيبها ما اصابهم ان موعدهم الصبح ا ليس الصبح بقريب (هود 81) / صفحه 231/*

گل مريم
2013_10_16, 02:51 PM
هجرت به مكه

پس از اينكه خداوند ابراهيم را به فرزند بشارت دادند او از هاجر داراى فرزند شد و نام او را اسماعيل نهاد.
خداوند به او دستور داد هاجر و اسماعيل را به سرزمين مكه كه حرم امن اوست و اولين نقطه اى كه او خلق نموده هجرت دهد و در آنجا ساكن نمايد.
(قابل دقت است كه ابراهيم در دوران جوانى و ميانسالى خود از داشتن فرزند محروم بود و از خداوند تقاضاى فرزند نمود و خداوند در كهنسالى دعوت او را قبول نمود و اسماعيل را به او داد و اسماعيل اكنون كودكى شيرخوار است و هنگامى است كه ابراهيم لذت فرزند را مى برد اما در همين حال خداوند به او دستور مى دهد همين فرزند را كه براى او بسيار عزيز است به سرزمينى دور از شام كه محل استقرار ابراهيم است هجرت دهد.
ابراهيم قبول كرد و به سوى مكه كه براى او ناشناخته است حركت نمود.

گل مريم
2013_10_16, 02:51 PM
تاريخ مكه

خداوند متعال در باره مكه و خانه خود مى فرمايد:
((ان اول بيت وضع للناس للذى ببكه مباركا و هدى للعالمين ))
((اولين خانه اى كه براى مردم ساخته شد همان است كه در مكه قرار دارد و براى مردم دنيا هدايت است .))
اين خانه به دست آدم و به دستور الهى ساخته شد و خداوند به آدم دستور داد تا آن را طواف كند و همچنان اين خانه معبد مردم خداشناس بود تا زمان نوح كه در جريان طوفان نوح و در سيل اين خانه تخريب شد و حجر الاسود كه موجودى بهشتى است بر آب روان بود تا اينكه در ابوقبيس در دل گل و لاى كوه مخفى ماند تا زمان ابراهيم كه خداوند به ابراهيم دستور داد همسر و فرزند را نزد همان خانه كه در سيل و طوفان ويران شده قرار دهد.
جبرئيل راهنماى ابراهيم به سوى خانه خدا بود و در مسير هر نقطه اى كه داراى آب و هوا و درختان بود مورد سؤ ال قرار مى گرفت اما جبرئيل مى گفت اينجا نيست تا به مكه رسيدند در آنجا تك درختى بود كه هاجر و اسماعيل در سايه آن بساط كردند و ابراهيم ماءمور بود كه به سوى شام و به منطقه ماءموريت خود باز گردد.
ابراهيم اين مطلب را به هاجر گفت كه خداوند به من دستور داده تا شما را در اينجا قرار دهم و باز گردم و هاجر در برابر امر الهى تسليم بود.
يك زن تنها همراه با كودكى شيرخوار در بيابانى دور از آب و بدون ساكن كارى بس دشوار است هم براى هاجر و هم براى ابراهيم اما اين زن و مرد در برابر امر الهى تسليم هستند و او اينگونه خواسته و همين صلاح است .
ابراهيم از هاجر و اسماعيل دور شد اما وقتى به بلندى كوه رسيد ايستاد و بار ديگر اين مادر و فرزند را نظاره كرد و دست به دعا برداشت .
((پروردگارا من از خانواده ام كسانى را در دره اى خالى از كشت و زرع در كنار خانه ات كه حرم تو است ساكن ساختم تا نماز را بر پا دارند تو قلب گروهى از مردم را به سوى آنها متوجه ساز و از ثمرات آنها را روزى ده .))
ابراهيم رفت و هنگام ظهر اسماعيل تشنه شد و هاجر در پى آب برخواست اما هر چه تلاش نمود آبى نيافت و پيوسته فرزند تشنه تر مى شد تا اينكه مادر نگران بين دو كوه صفا و مروه چندين بار در جستجوى آب رفت و آمد كرد بر كوه صفا قرار مى گرفت و سراب را در زمين مى ديد به گمان آب سرازير مى شد و تا مروه پيش مى رفت اما آب نمى يافت و بر مروه بار ديگر در قسمت صفا سراب مى ديد و به همين گونه بارها اين مسير را طى نمود تا ماءيوس شد ناگهان چشم او بر اسماعيل افتاد كه در كنار او آب جارى است بلافاصله به كنار كودك آمد و با خاك اطراف آب را جمع نمود و اسماعيل و هاجر سيراب شدند.
در منطقه اى نه چندان دور از مكه قبيله اى به نام جُرْهُمْ ساكن بودند با پيدا شدن آب پرندگان در اين منطقه به پرواز درآمدند و جرهميان با مشاهده پرندگان متوجه شدند در اين نقطه خبرى اتفاق افتاده خود را به آنجا رساندند و با هاجر و اسماعيل مواجه شده و آنها را در همانجا ماءوا دادند و جرهميان نيز به اين منطقه آمدند.

گل مريم
2013_10_16, 02:53 PM
پس از چندى ابراهيم بار ديگر به ديدار هاجر و اسماعيل آمد و از جانب خداوند ماءمور شد تا خانه را بازسازى نمايد.
ابراهيم همراه با اسماعيل به ساختن خانه مشغول شدند
((آن هنگام كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه را بالا مى بردند (گفتند) خداوندا از ما قبول كن تو شنوا و دانايى . خدايا ما را مسلمان قرار ده و از دودمان و تبار ما امتى مسلمان قرار ده و چگونگى عبادت را به ما نشان ده تو توبه پذير و گناه بخشى .))
خانه ساخته شد و اسماعيل نوجوانى در كمال زيبايى و ادب است و در كارها به پدر پير كمك مى كند. در همين احوال ابراهيم خواب مى بيند و براى پسر نقل مى كند
قال يا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحك فانظر ما ذا ترى قال يا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاء الله من الصابرين (56)
((پسرم در خواب ديدم كه در حال بريدن سر تو هستم نظر تو چيست ؟ پسر گفت آنچه بدان ماءمور هستى انجام ده حتما خواهى ديد كه من اهل صبر هستم .)) (57)
پس خود را در اختيار پدر قرار داد و ابراهيم او را به قربانگاه آورد و او را بر زمين خوابانيد تا سر او را قطع كن . (58)
((در همين حال نداى الهى آمد، اى ابراهيم (59)
به خواب عمل كردى و ما محسنين را اينگونه جزا مى دهيم . (60)
آزمايش سنگينى بود (61)
بجاى اسماعيل حيوان بزرگى براى ذبح به ابراهيم داديم (62)
سپاس خداوند را كه در هنگام پيرى اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد خداى من شنواى دعا است .
همه اين امتحانات موجب شد تا ابراهيم مقام امامت را از خداى تعالى دريافت نمايد كه خداوند فرمود او را به كلماتى آزموديم و مقام امامت را به او عطا نموديم و ابراهيم اين مقام را براى دودمان و فرزندان تقاضا نمود و خداوند فرمود اين مقام به آنها كه ستم روا دارند نمى رسد. (63)
((آن هنگام كه خداوند ابراهيم را به كلماتى آزمود و آن را كامل نمود ابراهيم از خداوند خواست تا او را امام قرار دهيم و همين مقام را براى ذريه خود نيز تقاضا نمود كه خداوند فرمود عهد و پيمان من در اختيار ستمكاران قرار نمى گيرد.))



56- (صافات 102)
57- فلما اسلما و تله للجبين (صافات 103)
58- و ناديناه ان يا ابراهيم (صافات 104)
59- قد صدقت الرويا انا كذلك نجزى المحسنين (صافات 105)
60- ان هذا لهو البلاء المبين (صافات 106)
61- و فديناه بذبح عظيم (صافات 107)
62- الحمد لله الذى وهب لى على الكبر اسماعيل و اسحاق ان ربى لسميع الدعاء(ابراهيم 39)
63- و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماما قال و من ذريتى قال لا ينال عهدى الظالمين (بقره 124)


سایت دوران

گل مريم
2013_10_16, 02:54 PM
s...s...s.s...s...s.s...s..



http://www.shahrequran.ir/member6-albums1-925.jpg
s...s...s.s...s...s.s...s..