توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : 7 خاطره جالب و شنیدنی از دنیای آزادگی در اسارت + تصویر
ملکوت
2013_09_29, 07:41 PM
امروز
در دوران دفاع مقدس، همه قوميتهاي ايراني حضور داشتند و از نظام و سرزمين خود دفاع كردند. در ميان رزمندگان از هر صنفي حضور داشت؛ سپاهي، ارتشي، دانشگاهي، دانشآموز، كارمند، كارگر و بازاري. همه اقشار از هر قوميتي دفاع از كشور را وظيفه خود ميدانستند و فارغ از مرزبنديهاي ظاهري در رفع خطر از اين سرزمين كهنسال، جانانه جنگيدند؛ عدهاي به شهادت رسيدند و به عزت ابدي دست يافتند، عدهاي سلامت جسمي خود را به مخاطره انداختند و هنوز هم آثار جراحت را بر بدن خود دارند و زجر ميكشند، عدهاي هم مظلومانه به دست دشمن نابكار گرفتار شدند و با پيكرهاي مجروح تن به قضاي اسارت دادند. جمع كثيري هم از زن و مرد و پير و جوان شبانهروز در پشت جبهه، رزمندگان را ياري كردند.
http://tabnak.ir/files/fa/news/1389/6/30/69305_604.jpg
به گزارش پیمانه به نقل از تابناک، در اردوگاههاي رژيم صدام، همه قوميتها و اقشار حضور داشتند. به طوري كه ميشود گفت در هر اردوگاه، يك ايران كوچك شده به چشم ميخورد. وحدت و انسجام اسراي ايراني كه در ميان آنها، شماري از هموطنان مسيحي، زرتشتي و كليمي به چشم ميخوردند به گونهاي بود كه گاهي اعضاي كميته بينالمللي صليبسرخ ميگفتند «شما در عراق يك جمهوري اسلامي ديگر تشكيل دادهايد و اگر پرچم ايران را بر فراز اردوگاه به اهتزاز درآوريد اين حكومت به طور كامل موجوديت پيدا ميكند.»
ملکوت
2013_09_29, 07:42 PM
بنا بر این گزارش، دشمن در سراسر دوران مقاومت آزادگان، كوشيد تا وحدت و همدلي و ايثار و پايداري آنان را بشكند و در سايه تفرقه، به اهداف خود برسد؛ ولي هرگز به مقصود خود نرسيد و در پايان آن نبرد نابرابر فرهنگي، به شكست خود اعتراف كرد؛ همان گونه كه شكست در جبههها را پذيرفت و ابتكار عمل را از دست داد.
ذكر خاطراتي از آن دوران خالي از لطف به نظر نميرسد. با ذكر چند خاطره كوتاه ذهن خوانندگان محترم را نسبت به فضاي حاكم بر اردوگاهها با فضايي كه الهام گرفته از جبههها و حال و هواي رزمندگان بود، روشنتر ميكنیم.
خاطره اول:
حاج حنيفه يك پيرمرد عرب خوزستاني بود كه در اوايل جنگ اسير شده بود. مرحوم حاج آقا ابوترابي ميگفت: «با حاح حنيفه در يك سلول بوديم. او زياد نماز ميخواند و با تضرع دعا ميكرد.
بعثيها حساس شدند و به او گفتند بعد از نماز چه دعايي ميخواني؟ از جواب امتناع كرد. وقتي اصرار كردند، گفت براي سلامتي امام و نابودي صدام دعا ميكنم، نتيجه اينكه او را زير شكنجه گرفتند و جيره اندك آب و غذايش را قطع كردند او كه سه روز فشار تشنگي و گرسنگي را تحمل كرده بود، بيهوش شد؛ ولي از گفته خود بر نگشت».
ملکوت
2013_09_29, 07:43 PM
خاطره دوم
امير سرتيپ شهبازي در زمان دستگيري افسر ژاندارمري بود. افسري شجاع و غيرتمند كه تا پايان دوران مقاومت بر سر آرمانهاي انقلاب ايستاد. روزي او را به جرم پاره كردن روزنامه ديواري كه در آن بعثيها به امام توهين كرده بودند، به انفرادي بردند و زير شكنجه قرار دادند.
دستهايش را با زنجير به سقف بستند و پاهايش را نيز به زنجير كف سلول. از سر شب تا صبح شكنجه بعثيها را تحمل كرد ولي از اقدام خود اظهار پشيماني نكرد. مقاومت مردانهاش بعثيها را خسته كرد و با سرافرازي از سلول بيرون آمد.
http://tabnak.ir/files/fa/news/1389/6/31/69343_464.jpg
ملکوت
2013_09_29, 07:44 PM
خاطره سوم
عليرضا زارعي نوجواني سيزده يا چهارده ساله بسيجي، اندامي نحيف داشت و به همراه پدرش در جبهههاي جنوب اسير شده بودند. در اردوگاه موصل يك وقتي بعثيها آب و غذا را از اسرا دريغ كردند، آثار تشنگي و گرسنگي در چهرهها آشكار شد.
افسري بعثي براي شكنجه روحي اسرا، مقداري آب و نان آورد و به عليرضا تعارف كرد. در ميان بهت و حيرت خود عليرضا را ديد كه از پذيرفتن آب يخ و نان امتناع كرد با وجودي كه به شدت تشنه و گرسنه بود.
او كه دست افسر بعثي را خوانده بود گفت «اگر به همه زندانيها آب و نان بدهي من هم پيشكشت را قبول ميكنم». او تشنگي و گرسنگي را تحمل كرد ولي حاضر نشد از صف متحد هموطنانش در برابر دشمن خارج شود.
ملکوت
2013_09_29, 07:45 PM
خاطره چهارم
شهيد خليل فاتحي، پاسداري رشيد و غيور از خطه آذربايجان شرقي بود. در اردوگاه موصل يك قديم، بعثيها پنجاه نفر را به اتهام خارج كردن سلاح از انبار به طبقه بالايي اردوگاه بردند و به شدت شكنجه كردند.
آنها قصد داشتند همه پنجاه نفر را اعدام كنند. خليل وقتي وضع را اينچنين ديد، به فرمانده بعثي گفت «به جز خودم بقيه نقشي در بيرون آوردن سلاحها از انبار نداشتند». همه نجات پيدا كردند ولي خليل در زير شكنجههاي بعثيها مردانه به شهادت رسيد.
ملکوت
2013_09_29, 07:45 PM
خاطره پنجم
دكتر چلداوي كه خود از اسراي مفقود بود، ميگفت «روزي تكه كاغذي به دست بعثيها افتاد كه حاوي شعري حماسي بود. بعثيها به دنبال صاحب آن ميگشتند و به اين بهانه همه را اذيت كردند.
يكي از اسرا براي رهايي بقيه از شكنجه، مسئوليت آن را به عهده گرفت. او را به شكنجهگاه بردند و از او خواستند كه به امام توهين كند. زير بار نرفت. هر چه صداي كابلها و نعره دژخيمان بلندتر ميشد صدايي از آن اسير مقاوم درنيامد.
صبورانه شكنجهها را تحمل كرد. گوشت و پوست كف پاهايش زير ضربات كابل شكافته شد و به استخوان رسيد ولي تن به خواسته دشمن نداد. وقتي خسته شدند و او را رها كردند تا چندين ماه توان راه رفتن را نداشت.
ملکوت
2013_09_29, 07:46 PM
خاطره ششم
مرحوم آقاي ابوترابي را به بهانهاي واهي زير شكنجه گرفتند و آنقدر بر اندام نحيفش كابل زدند كه خون از بدنش جاري شد. بعثيها براي شكستن مقاومت ساير اسرا و تحقير سيد آزادگان، از او خواستند به امام اهانت كند.
وقتي زير بار نرفت صداي كابلها و فريادهاي يا زهراي سيد آزادگان به هوا برخاست و دل اسرا را به درد آورد. حاصل كار، پيكر كبود و خونآلود ابوترابي بود كه به خاطر امتناع از اهانت به رهبر خود، بيرمق روانه درمانگاه شد و حسرتي كه به دل بعثيها ماند.
ملکوت
2013_09_29, 07:47 PM
خاطره هفتم
در سالگرد هفته دفاع مقدس، بعثيها نگهبانها را دو برابر ميكردند تا ما و امكان برگزاري هيچ برنامهاي نداشته باشيم. با وجود تلاش دشمن و مخاطره زياد، مراسم رژه در يكي از اتاقها برگزار شد.
فضا محدود بود و امكانات خيلي كم ولي برافراشته شدن پرچم سه رنگ ايران و رژه اسرا با لباس و جورابهاي مشكي كه به شكل پوتين درآمده بود و شنيدن صداي طبل و مارش نظامي خيلي روحيهبخش بود.
http://tabnak.ir/files/fa/news/1389/6/30/69302_103.jpg
vBulletin® v4.2.2, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.