ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : كرامات و عنايات حضرت رضا عليه السلام به زائران و دوستان



گل مريم
2013_09_12, 05:03 PM
besmellah8

53داستان از كرامات حضرت رضا عليه السلام
نويسنده : موسى خسروى


كرامات و عنايات حضرت رضا عليه السلام به زائران و دوستان

اين بخش در دو قسمت تنظيم شده است :
قسمت اول مربوط به كرامات آن حضرت در زمان حيات خويش است (كه بايد آنها را معجرات ناميد).
قسمت دوم مربوط به كرامات بعد از شهادت اوست كه به زائران و دوستان عنايت شده است .

كرامت اول

حسن بن على وشاء گفت :
من واقفى مذهب بودم . شبى از خراسان با مقدارى پارچه و اشياء تجارى به مرو رفتيم ؛ غلام سياهى ار ديدم كه نزد من آمد، گفت .
مولايم گفته است آن برد يمنى را كه نزد تو است ، بده تا غلامم را كه از دنيا رفته است ، كفن كنم .
پرسيدم آقايت كيست ؟ گفت : على بن موسى الرضا عليه السلام .
گفتم : پارچه ها و برد يمنى ام را در راه فروخته ام .
غلام رفت و بار ديگر باز آمد و گفت : چرا، بردى نزد تو هست . گفتم . خبر ندارم . غلام رفت و براى سومين بار بازگشت و گفت :
داخل فلان جوال . در عرض آن ، بردى هست ؛ با خود گفتم : اگر اين سخن راست باشد، دليلى براى امامت آن حضرات خواهد بود.
به غلامم گفتم : برو و آن جوال را بياور. غلام رفت . آن را آورد.
جوال را باز كردم ؛ ديدم در رديف ديگر لباسها هست ؛ آن را برداشته ، بدو دادم و گفتم : عوض ‍ آن پولى نخواهم گرفت .غلام رفت و بازگشت و گفت : چيزى كه مال خودت نيست ، مى بخشى ؟
دخترت فلانى ، اين برد را به تو داده و از تو خواسته است كه برايش بفروشى و از پول آن فيروزه و نگينى از سنگ سياه براى او بخرى ؛ حال با اين پول ، آنچه از تو خواسته است ؛ برايش خريده ، برايش ببر.
از اين جريان تعجب كردم و با خود گفتم مسائلى كه دارم از او خواهم پرسيد؛ آن مسائل را نوشتم و در آستين خود نهادم و عازم خانه آن حضرت شدم ؛ اتفاقا يكى از دوستانم ، كه با من هم عقيده نبود، به همراهم بود.
ولى از اين جريان خبر نداشت ؛ بمحض اينكه به در خانه رسيدم ، ديدم ، بعضى از عربها و افسران و سربازان به خدمت ايشان مى رسند؛ من نيز رفتم و در گوشه خانه نشستم تا زمانى گذشت ؛ خواستم برگردم .
در اين هنگام غلامى آمد و به صورت اشخاص ، به دقت نگريست و پرسيد پسر دختر الياس كيست ؟ گفتم منم .
فورا پاكتى كه در آستين خود داشت بيرون آورد، گفت : جواب سؤالات و تفسير آن مسائلى كه طرح كرده بودى ؛ داخل اين پاكت است . آن پاكت را گرفته باز كردم ؛ ديدم جواب سؤالاتم با شرح و تفسير، در آن كاغذ نوشته است .
گفتم : خدا و پيامبراش را گواه مى گيرم كه تو حجت خدايى .
و استغفار و توبه مى نمايم ؛ فورا از جاى حركت كردم ؛ رفيقم پرسيد كجا مى روى ؟ گفتم : حاجتم برآورده شد.
براى ملاقات آن جناب ؛ بعدا مراجعه خواهم كرد. ( ج 49، بحار، ص 70، در ص ‍ 644-645 در حديقة الشيعه هم روايتى شبيه اين ، از على بن احمد كوفى نقل شده است .)

گل مريم
2013_09_12, 05:05 PM
كرامت دوم

ابراهيم شبرمه گفت :
روزى حضرت رضا عليه السلام در محلى كه بوديم وارد شد و درباره امامت ايشان بحث كرديم وقتى خارج شد، من و رفيقم - كه پسر يعقوب سراج بود- در پى آن جناب رفتيم ؛ هنگامى كه وارد بيابان شديم ، ناگهان به آهوانى برخورديم . آن حضرت به يكى از آنها اشاره كرد، آهو فورا پيش آمد و در مقابل آن حضرت ايستاد. امام عليه السلام دستى بر سر آهو كشيد و آن را به غلامش داد.
آهو به اظطراب افتاد كه به چراگاه باز گردد، آن حضرت سخنى گفت كه ما نفهميديم . آهو آرام گرفت .
سپس رو به من كرده فرمود: باز ايمان نمى آورى ؟
عرض كردم : چرا. آقاى من ! تو حجت خدايى بر مردم .
من از آنچه قبلا گفته بودم توبه كردم ، آن گاه رو به آهو كرده فرمود: برو! آهو اشك ريزان خود را به آن حضرت ماليد و به چرا رفت .
بعدا رو به من كرده ، فرمود: مى دانى ، چه گفت ؟!
گفتم و پيامبرش بهتر مى دانند؛ فرمود: آهو گفت وقتى مرا نزد خود خواندى ، به خدمت رسيدم و اميدوار شدم كه از گوشتم خواهى خورد؛ اما حال دستور رفتن مرا دادى ، افسرده شدم .(ج 49 بحار، ص 53.)
امام عليه السلام كسانى را كه از راه راست به بيراهه رفته اند، هدايت مى كند تا به اشتباه خود پى برده ، به راه راست برگردند، اما منحرفين لجوج در گمراهى خود باقى مى مانند.
حسن بن على وشاء گفت :
حضرت رضا عليه السلام مرا در مرو خواست و فرمود:
حسن ! على بن حمزه بطائنى امروز از دنيا رفت و او را داخل قبر كردند.هم اكنون دو ملك داخل قبر او شدند. بدو گفتند. پروردگارت كيست ؟ گفت : خدا - پيامبرت كيست ؟ محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله امام اولت كيست ؟ على بن ابى طالب عليه السلام امام دومت كيست ؟ امام حسن مجتبى عليه السلام امام سومت كيست ؟ حسين بن على عليه السلام امام چهارمت كيست ؟ امام زين العابدين ، على بن الحسين عليه السلام امام پنجمت كيست ؟ امام محمد باقر عليه السلام امام بعد از او كيست ؟ در اينجا زبانش لكنت گرفت و گير كرد. او را شكنجه كردند.
باز سؤال كردند امام بعد از هفتمت كيست ؟
- ساكت ماند آن گاه حربه اى آتشين بر پيكرش ‍ زدند كه تا قيامت قبرش مى سوزد.
حسن بن على وشاء گفت :
از حضرت رضا عليه السلام جدا شدم و اين تاريخ را ياداشت كردم پس از مدتى از كوفه خبر رسيد كه در همان روز بطائنى از دنيا رفته بود و همان ساعت او را دفن كرده بودند. (ج 49 بحار، ص 58.)

گل مريم
2013_09_12, 05:06 PM
كرامت سوم

عبدالرحمن صفوانى گفت : با كاروانى از خراسان به كرمان مى رفتم ، راهزنان سر راه را بر ما گرفتند و مردى از كاروان را - كه مالدار و ثروتمند مى دانستند - بردند و دير زمانى در سرما و يخبندان نگه داشتند و با پر كردن دهانش از يخ ، او را شكنجه كردند و از او خواستند تا خونبهاى او را بدهد.
زنى در ميان آن قبيله بر او رحم كرد و بندش را گشود و آزادش كرد؛ وى پس از رهايى به خراسان بازگشت ؛ در خراسان شنيد كه حضرت رضا عليه السلام به نيشابور آمده است .
در خواب ديد كه يكى به او گفت : فرزند پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وارد خراسان شده ، نزد او برو و دردت را با او در ميان گذار تا درمانت كند.
در همان خواب خدمت آن حضرت شرفياب شدم . و دردم را به او گفتم .
فرمود:
فلان گياه و دانه كمون وسعتر ( كمون : زيره وسعتر پودينه كوهى (كاكاتو)) را با نمك بكوب دو يا سه مرتبه در دهان بگير تا بهبود يابى .
وقتى بيدار شدم نه فكر آن دارو افتادم و نه بدان توجه كردم تا وارد نيشابور شدم .
از ورود آن حضرت سؤ ال كردم ؛ گفتند: او از نيشابور خارج شده و اكنون در رباط سعد است .
بدانجا رفتم تا داروى نافعى براى درمان دردم از آن حضرت بگيرم .
وقتى به خدمت او شرفياب شدم ، ماجرى را به او گفتم ؛ و نيز اضافه كردم كه فعلا از لكنت زبان زنج مى برم . و از شما مى خواهم كه دارويى براى علاج آن مرحمت كنيد.
فقال عليه السلام الم اعلمك ؟
اذهب فاستعمل ما وصفته لك فى منامك . فرمود: مگر به تو ياد ندادم ؟ برو و آنچه در خواب برايت گفتم ؛ عمل كن تا خوب شوى .
گفتم : اگر ممكن است بار ديگر تكرار بفرمائيد.
فرمود: كمون وسعتر را با نمك بكوب سپس ‍ دو يا سه بار در دهان بگير تا خوب شوى .
آن مرد گفت : همين كار را كردم و خوب شدم .
صفوانى مى گويد: بعدا او را ديدم و جريان را پرسيدم او هم همين طور برايم نقل كرد.( عيون اخبار الرضا، ج 2، ص ‍ 211.)

مشعشع
2013_09_16, 08:23 PM
artifice_045نقاره ها ز اوج مناره وزیده اندartifice_045

مردم صدای آمدنت را شنیده اند
etoile_041
زیباتر از همیشه شده آستان تو
آقا! چقدر ریسه برایت کشیده اند

...
etoile_041

ولادت هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، آقا امام رضا علیه السلام مبارکباد.